رادیو آسایشگاه...رادیو چهرازی

  • شروع کننده موضوع
  • #1

happiestchemist

ملکه ی شیشه ای
ارسال‌ها
2,802
امتیاز
9,194
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
4d
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
دارم.
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
این مجموعه 20 تایی روایت گر زندگی حبیب جمشید و دلبر در اسایشگاه هست و با موضوعات احساسی و اجتماعی ساخته شده. بعد از اتمام مجموعه دیگه اثری از سازندش پیدا نشده.

در واقع این پادکست ها من و دوستام رو دیوانه کرده،،فقط بشنوید که دیوونه بشید بعد بیایید نقدش کنیم. فقط بهتره کیفیت بالاش رو دانلود کنین، خود فرد انتشار دهندش اون رو در sound cloud منتشر میکرد و در حال حاضر در وبلاگ ها هم آپ شده..


من که همش گوش میدم بهش و هر دفعه نکات تازه ای رو از احساساتش میفهمم..
برای شروع قسمت
یاد بعضی نفرات در گردش فصول


این رو گوش بدین و نظرتون رو بگید تا دو روز دیگه.
 

فات

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,467
امتیاز
5,381
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
اقتصاد نظری
پاسخ : رادیو اسایشگاه ....رادیو چهرازی

اگه بشه هفته ای یه دونه خودت بزاری برامون خیلی خوب میشه.و هر هفته هم درباره وویس همون هفته حرف میزنیم و نقد میکنیم.و پست اولتم هی ویرایش کنی و لینک دانلود ها با تاریخی که بچه های سایت گوش دادنو بزاری.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

happiestchemist

ملکه ی شیشه ای
ارسال‌ها
2,802
امتیاز
9,194
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
4d
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
دارم.
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : رادیو اسایشگاه ....رادیو چهرازی(ویرایش شد)

انجام شد. این پستم دادم تاپیک بیاد بالا.
 

N-firoozeh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
316
امتیاز
3,752
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو
شهر
شیراز
پاسخ : رادیو اسایشگاه ....رادیو چهرازی(ویرایش شد)

به به (;;
بهتر نبود با «چارده» شروع کنیم؟آخه الان تابستون ه و معقول تر ه که راجع به تابستون باشه پادکست.
«شونزده» رو بذاریم واسه پاییز که همون موقع لهمون کنه. "-:
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

happiestchemist

ملکه ی شیشه ای
ارسال‌ها
2,802
امتیاز
9,194
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
4d
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
دارم.
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : رادیو آسایشگاه ...رادیو چهرازی(ویرایش شد)

ببین جمشید....ببین زرد و نارنجیا رو..
پاییز همش شبه دیگه ....نصفه روز غروبه ..میگم اقا ما دو ساعت شب بستمونه زیادم هست،میخوایم زودتر بیدار شیم تموم شه یه چراغی میزاریم اون گوشه تاریک روشن می شینیم ستاره میشمریم تا سحر چه زاید باز..


صدای دستگاه تایپ،،،

نمیدونم این پاییزش الانم منو له میکنه..
 

سعید الوند

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
751
امتیاز
2,901
نام مرکز سمپاد
علامه حلی همدان
شهر
همدان
دانشگاه
امیرکبیر - دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : رادیو آسایشگاه ...رادیو چهرازی(ویرایش شد)

ئه ایول!
آره همه اینو گوش کنند بعد بیایم روش بحث کنیم. به نظر تو قسمتای مختلفش حقایق زیادی نهفته است!

اییز که می‌شه ما بی‌اختیار می‌ریم اتاق جمشید. پاییز یه‌هو می‌آد، تو یه روز، مثّ بهار و بقیه. صپّ زود بیدار می‌شی می‌بینی حیاط شده طوفان رنگ و رنگ که برپا در دیده می‌کند. مام مث عوام‌الناس، مث سیاوش قمیشی و کریس دی‌برگ عقیده داریم پاییز دل‌گیره. شباش صدای بوف می‌آد. به جمشید می‌گیم :«سر مرگی مهمون نمی‌خوای دلمون گرفته…؟» می‌گه: «بابا کجاش دل‌گیره؟ نگا نارنگیا رو. نگا نارنجیا رو. به زبان حال با انسان سخن می‌گه. خرمالو رو ببین!» می‌گم: «جمشید! نارنجی چیه؟ مهر… آبان… وای از آذر! چه‌جوری بگذرونیم امسال‌و؟»تولّد جمشید آبانه. خب ملومه خوشش می‌آد. را می‌ره می‌گه: «دنیا ینی محاسن پاییز». می‌گم: «خب چارتا مثال بزن از این محاسن!» می‌گه: «دلبر لباس قشنگا رو از تو گنجه درمی‌آره. پایین کمی لخت، بالا کت و کلفت. آدم حظ می‌کنه.» می‌گم: «اولا چشت‌و درمی‌آرما. دوما اینکه نصفش معایبه. حیفِ تابستون نبود که همه‌ش لخت؟» یه چایی می‌ذاره جلومون، می‌گه: «حالا دلبر هیچی. شبا رو چی می‌گی؟ مگه تو خودت عاشق شبا نیستی؟ پاییز همه‌ش شبه دیگه. نصفه روز غروبه.» می‌گم: «آقا! ما دوسّاعت شب بسّ‌مونه. زیادم هس. می‌خوایم زودتر بیدار شیم، تموم شه. یه چراغی می‌ذاریم اون گوشه تاریک روشن می‌شینیم ستاره می‌شمریم تا سحر چه زاید باز؟» می‌گه: «چایی از دهن افتاد.» «جمشید! اگه پاییز این‌قده که تو می‌گی خوبه، چرا ما هر سال روز اول پاییز دل‌مون خالی می‌شه؟ همه به این زرد و نارنجی نگا می‌کنن حال‌شون جا می‌آد؛ چرا ما بِلَد نیستیم؟ چرا همه رفته‌بودناشون رو می‌ذارن واسه پاییز؟ چرا پاییز هیشکی برنمی‌گرده؟»
جمشید یه سیبیل نازک داره. سفید شده. خیلی ساله اینجاس. همه‌ی پاییزای آسایشگاه رو دیده. می‌گه: «این درخت بزرگه نا نداره وگرنه بهت می‌گفتم پادشاه فصل‌ها ینی چی؟»
می‌گم: «جمشید! یادته هشت-ده سال پیشا این زن و شوهر اتاق بغلیه رو؟ یارو سیبیل از بناگوش دررفته‌هه رو میگم. واسه خودش هیبتی داشت قدیما. خوب با هم چسبیده بودن. آبان بود؟ یا آذر، ماه آخر پاییز… که مدیریت قدیمیه درو با لقت شیکست رفت تو، دید دست هم‌و گرفتن، تیکّه و پاره. رفتن که رفتن. پاییز نبود؟» یه قلپ چای می‌خوره، می‌گه:‌ «آره یادمه.»
«جمشید! اون یارو که ته راه‌رو می‌نشست سرش‌و می‌کرد تو حقوق بشر چی؟ همین وقتا بود دیگه. بهش می‌گفتیم داداش! حیفِ تو نیس؟ برو دنبال یه کار آبرومند. یه کلمه هم حرف نمی‌زد. فقط یواش می‌گف همینه آبرو. لاغر بود. اصن نفمیدیم چرا آوردنش قاطی ما؟ یادته در حیاط‌و زدن رفتیم وا کردیم کسی نبود؟ گذاشته بودنش پشت در، بی‌حقوق، با چش بسته، آبروشم دستش بود. پاییز بود بابا!»
جمشید پا می‌شه می‌ره کنار پنجره. فک ‌می‌کنه ما حالی‌مون نیست. هرسال همینه کارش. می‌گم: «جمشید! ما چرا تا این زرد و قرمزا رو می‌بینیم بند دل‌مون پاره می‌شه؟ پس کدوم رنگا قراره حال ما رو خوب کنن و ما مرخص شیم بریم پی کارمون؟ اون‌یکی رو یادته رشید بود دستاش‌و تکون می‌داد؟ با عینک و سرِ فرفری وسط راه‌رو می‌گفت لبت کجاست که خاک چشم‌به‌راه است؟ یه بارم خیال کردیم داره واسه دلبر می‌خونه نزدیک بود سیراب‌شیردونش کنیم. چی شد اون؟ عشق صف نونوایی بود. هرچی از مدیریت پرسیدیم جواب سربالا داد. پاییز نبود؟ همین‌وختا بودا جون تو… که دیگه از نونوایی برنگشت. آخرم ورداشتن یه ورق‌کاغذ چسبوندن پشت شیشه که خودسر شده، اشتبا شده، باس ببخشین. آدم به دلش چطوری حالی کنه که اشتبا شده؟»-با شمام عزیزم-
جمشید نشسته رو زمین کنار دیوار تکیه داده، خیره به رو‌به‌رو. عین هرسال. می‌شینم کنار دستش، پای دیوار. می‌گه:‌ «وردار یه نارنجی بزن، رها کن این حرفا رو.» دو تا پر نارنجی می‌ذاریم کف دست‌مون، دراز می‌کنیم جلوش: بیا توام بزن. یارو غریبه‌هه می‌گه: «چیه؟ با کی کی کار داری؟» می‌گم: «جمشید خودت‌و لوس نکن بابا. نارنجی رو بزن. بلند شو بریم تو حیاط.» می‌گه: «جمشید کیه دیوونه؟ بده بینم اون داروی نظافت‌و. خودتم برو پی کارت.»
نشسته، تکیه به دیوار، می‌گم: «اگه نیای، تنها می‌رما!» تولد جمشید آبانه. عین همون آبانی که هرچی در زدیم وا نکرد. نشست کنار دیوار. خیره موند تا پاییز هرسال. رفتیم به مدیریت گفتیم: «ببخشین، چرا اسم این جمشیدو تو کاغذتون ننوشتین؟» گفت: «جمشید کدوم بود؟» گفتیم: «همونی که تولدش آبانه. حالام آبانه دیگه. پس چرا نیست؟ اینم پاییز.» جمشید می‌گه: «یه چایی دیگه بریزم؟» می‌گم: «چایی نمی‌خوام. بیا بشین. پاییز خیلی یادت‌و می‌کنم.» از پنجره‌ی اتاق می‌بینمش، وسط حیاط زردا و نارنجیا رو با پا هم می‌زنه. می‌خّنده، می‌خّونه: پادشاه فصلا، پاییز.
 

فات

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,467
امتیاز
5,381
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
اقتصاد نظری
پاسخ : رادیو آسایشگاه ...رادیو چهرازی(ویرایش شد)

خیلی خوب بود.یه جوری شدم از همون اولش.یه حس باحال 8->

پاییز که می‌شه ما بی‌اختیار می‌ریم اتاق جمشید. پاییز یه‌هو می‌آد، تو یه روز، مثّ بهار و بقیه. صپّ زود بیدار می‌شی می‌بینی حیاط شده طوفان رنگ و رنگ که برپا در دیده می‌کند. مام مث عوام‌الناس، مث سیاوش قمیشی و کریس دی‌برگ عقیده داریم پاییز دل‌گیره.
آره تا اینجا به نظر منم دلگیره.پاییز که میاد انگار یهو غروب میشه.یهو تاریک.یهو بغضِت میگیره.یهویی هم میاد.خیلی یهویی...

می‌گه: بابا کجاش دل‌گیره؟ نگا نارنگیا رو. نگا نارنجیا رو. به زبان حال با انسان سخن می‌گه. خرمالو رو ببین.
ببین چقد الکی آدمُ دلخوش میکنه.میخواد بگه پاییز قشنگه ولی دلیلی نداره.فقط میگه ببین نارنجیارُ.ببین میوه هارُ.اینجاست که آدم میگه آره.ببینم نارنجیارُ.ببینم...خوشم میاد...

راه میره می‌گه: دنیا ینی محاسن پاییز!
برای اینکه اثبات کنه پاییزِش قشنگه.القا میکنه.دنیا ینی محاسن پاییز...
...
حالا دلبر هیچی.شبارُ چی میگی؟
شبا...جواب خوبی میده.ما دوساعت بسمونه.فقط زود تموم شه.دنیامون پاییزی میشه اینجوری میشیم دیگه.فقط زود تموم شه دنیامون.علاقه هامون و دوست داشتنامون بی اهمیت میشه دیگه.

جمشید! اگه پاییز این‌قده که تو می‌گی خوبه، چرا ما هر سال روز اول پاییز دل‌مون خالی می‌شه؟ همه به این زرد و نارنجی نگا می‌کنن حال‌شون جا می‌آد؛ چرا ما بلد نیستیم؟ چرا همه رفته‌بودناشون رو می‌ذارن واسه پاییز؟ چرا پاییز هیشکی برنمی‌گرده؟
چرا واقعن با پاییز دلمون میگیره...چرا نمیتونیم خوشمون بیاد ازش...چرا؟.. چرا اتفاقای بد تو پاییز میفته...

چایی از دهن افتاد...
می‌گم: جمشید! یادته هشت-ده سال پیشا این زن و شوهر اتاق بغلیه رو؟ یارو سیبیل از بناگوش دررفته‌هه رو میگم. واسه خودش هیبتی داشت قدیما. خوب با هم چسبیده بودن. آبان بود؟ یا آذر، ماه آخر پاییز… که مدیریت قدیمیه درو با لقت شیکست رفت تو، دید دست هم‌و گرفتن، تیکّه و پاره. رفتن که رفتن. پاییز نبود؟» یه قلپ چای می‌خوره، می‌گه:‌ آره یادمه!

میخواد بگه ببین کلی اتفاق بد افتاد تو پاییز.ببین.بدارُ نمیبینی ...

جمشید! اون یارو که ته راه‌رو می‌نشست سرش‌و می‌کرد تو حقوق بشر چی؟ همین وقتا بود دیگه. بهش می‌گفتیم داداش! حیفِ تو نیس؟ برو دنبال یه کار آبرومند. یه کلمه هم حرف نمی‌زد. فقط یواش می‌گف همینه آبرو. لاغر بود. اصن نفمیدیم چرا آوردنش قاطی ما؟ یادته در حیاط‌و زدن رفتیم وا کردیم کسی نبود؟ گذاشته بودنش پشت در، بی‌حقوق، با چش بسته، آبروشم دستش بود. پاییز بود بابا!
یکی دیگه از همون اتفاقا.ازونا که باعث میشه بدش بیاد از پاییز...
اینجاش بغضیم میکنه: گذاشته بودنش پشت در، بی‌حقوق، با چش بسته... :-<

جمشید پا می‌شه می‌ره کنار پنجره. فک ‌می‌کنه ما حالی‌مون نیست. هرسال همینه کارش.
خوشم میاد ازین جمشید.بغض داره شاید.ولی توجهی نمیکنه.هرچیم از پاییز بد بگن مهم نیست براش.سعی میکنه خوبیای پاییزو ببینه.

جمشید! ما چرا تا این زرد و قرمزا رو می‌بینیم بند دل‌مون پاره می‌شه؟ پس کدوم رنگا قراره حال ما رو خوب کنن و ما مرخص شیم بریم پی کارمون؟ اون‌یکی رو یادته رشید بود...
چرا تا غروب پاییز میشه دلمون میگیره... :rolleyes:
باز یه خاطره بد...جمشید بازم نگا میکنه به درختا.به برگا.جمشید هنوز غرقه قشنگیه پاییزِ...

-با شمام عزیزم-
جمشید نشسته رو زمین کنار دیوار تکیه داده، خیره به رو‌به‌رو. عین هرسال. می‌شینم کنار دستش، پای دیوار. می‌گه:‌ وردار یه نارنجی بزن، رها کن این حرفا رو. دو تا پر نارنجی می‌ذاریم کف دست‌مون، دراز می‌کنیم جلوش: بیا توام بزن. یارو غریبه‌هه می‌گه: چیه؟ با کی کی کار داری؟ می‌گم: جمشید خودت‌و لوس نکن بابا. نارنجی رو بزن. بلند شو بریم تو حیاط.

خیلی قشنگ توصیف میکنه.نشسته رو زمین کنار دیوار.تکیه داده.خیره به روبرو...مثه همیشه خودمون...منم مثه هرسال میشینم کنارش...

جمشید کیه دیوونه؟ بده بینم اون داروی نظافت‌و. خودتم برو پی کارت!
نشسته، تکیه به دیوار، می‌گم: «اگه نیای، تنها می‌رما!

خیلی خوبه.رفاقت باحاحالیه... :-<

جمشید می‌گه: یه چایی دیگه بریزم؟ می‌گم: چایی نمی‌خوام. بیا بشین. پاییز خیلی یادت‌و می‌کنم. از پنجره‌ی اتاق می‌بینمش، وسط حیاط زردا و نارنجیا رو با پا هم می‌زنه. می‌خّنده، می‌خّونه: پادشاه فصلا، پاییز.
اینجاشو از همه بیشتر دوست دارم. 8->
 

سعید الوند

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
751
امتیاز
2,901
نام مرکز سمپاد
علامه حلی همدان
شهر
همدان
دانشگاه
امیرکبیر - دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : رادیو آسایشگاه ...رادیو چهرازی(ویرایش شد)

فکر میکنم واسه یافتن لایه های پنهان این لینکو بخوینم :D
http://goo.gl/2qHi2r
مثلا یافتیم که منظور از اون یارو سیبیل زا بناگوش در رفته هه ایشونه:
http://goo.gl/OtuoNf
ولی بقیه اشخاصی که توصیف شده رو نمیدونم کین!
 

فات

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,467
امتیاز
5,381
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
اقتصاد نظری
پاسخ : رادیو آسایشگاه ...رادیو چهرازی(ویرایش شد)

به نقل از سعیـد :
فکر میکنم واسه یافتن لایه های پنهان این لینکو بخوینم :D
http://goo.gl/2qHi2r
مثلا یافتیم که منظور از اون یارو سیبیل زا بناگوش در رفته هه ایشونه:
http://goo.gl/OtuoNf
ولی بقیه اشخاصی که توصیف شده رو نمیدونم کین!
مثَن ماها فیلتر شکن نداریم :-" مثَن :-"
 

ph_pouya

p o u y a
ارسال‌ها
85
امتیاز
849
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی
شهر
تبریز (سابقاً :-&quot;)
پاسخ : رادیو آسایشگاه ...رادیو چهرازی(ویرایش شد)

حالا فارغ از نقد و هفته ای یه دونه گوش دادن و این حرفا. اگه میخواید بدون دردسر و بدون فیلتر همه ی آرشیو چهرازی رو دانلود کنید برید به اینجا.
 

فات

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,467
امتیاز
5,381
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
اقتصاد نظری
پاسخ : رادیو آسایشگاه ...رادیو چهرازی(ویرایش شد)

من اون قسمت اولِش که درباره زنه دانلود کردم.اصن جذاب نبود :|
داغون کرد اون ذوقی که سره جمشید و نارنگیا و نارنجیا داشتم :|
 
  • لایک
امتیازات: Donyw

N-firoozeh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
316
امتیاز
3,752
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو
شهر
شیراز
پاسخ : رادیو آسایشگاه ...رادیو چهرازی(ویرایش شد)

عه من میخواستم در مورد یارو سیبیل از بناگوش دررفته‌هه بنویسم "-:
 

فات

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,467
امتیاز
5,381
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
اقتصاد نظری
پاسخ : رادیو آسایشگاه ...رادیو چهرازی(ویرایش شد)

به نقل از فیـروزه :
عه من میخواستم در مورد یارو سیبیل از بناگوش دررفته‌هه بنویسم "-:
بنویس خب.اونا فیلتره من نخوندمشون.
 

N-firoozeh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
316
امتیاز
3,752
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو
شهر
شیراز
پاسخ : رادیو آسایشگاه ...رادیو چهرازی(ویرایش شد)

من خودم تو ویکیپدیا راجع بهش خونده بودم خلاصه و چیزایی که یادم هستُ میگم:
این یارو سیبیل از بناگوش دررفته‌هه اسمش داریوش فروهر هست.قبل از انقلاب تو دولت مصدق و مخالف پهلوی بوده.چارده سال هم در همون دوران زندانی بوده.میان بهش میگن چرا فرار نکردی بری خارج؟میگه زندانی بودن در وطنم رو به زندگی در غیر وطنم ترجیح میدم. "-:
بعد که انقلاب میشه وزیرِ نمیدونم چی چیِ بازرگان بوده.یه مدت که میگذره منتقد جمهوری اسلامی میشه که به ما چه "-:

« می‌گم: «جمشید! یادته هشت-ده سال پیشا این زن و شوهر اتاق بغلیه رو؟ یارو سیبیل از بناگوش دررفته‌هه رو میگم. واسه خودش هیبتی داشت قدیما. خوب با هم چسبیده بودن. آبان بود؟ یا آذر، ماه آخر پاییز… که مدیریت قدیمیه درو با لقت شیکست رفت تو، دید دست هم‌و گرفتن، تیکّه و پاره. رفتن که رفتن. پاییز نبود؟» یه قلپ چای می‌خوره، می‌گه:‌ «آره یادمه.» »

روایتی هست که میگه یکِ آذر آقای فروهر با خانومش تو خونه بودن.یه سری افراد میگن ما خبرنگار هستیم با اصرار وارد خونه ش میشن.با چاقو تیکه تیکه میکنن -دقیقا تیکه تیکه- هم خودش و هم زنش رو.که حالا به ما چه اون افراد کی بودن و از طرفِ کی. "-: همین دیگه.
#دردناک
 

فات

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,467
امتیاز
5,381
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
اقتصاد نظری
پاسخ : رادیو آسایشگاه ...رادیو چهرازی(ویرایش شد)

اون رشید کی بوده؟
 

Hasti.m

کاربر فعال
ارسال‌ها
23
امتیاز
133
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
زنجان
دانشگاه
علوم پزشكي تبريز
رشته دانشگاه
داروسازي
پاسخ : رادیو آسایشگاه ...رادیو چهرازی(ویرایش شد)

وااااااا.چه جالب...

منم تا همین چند وقت پیش نمیدونستم مثلا "یاد بعضی نفرات" که اولش میگه یه تیکه از شعر نیما یوشیج ه.
شعرش اینه:

یاد بعضی نفرات
روشنم می دارد
قوتم می بخشد
ره می اندازد
و اجاق کهن سرد سرایم
گرم می آید از گرمی عالی دمشان
نام بعضی نفرات رزق روحم شده است
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جراتم می بخشد
روشنم می دارد
نام بعضی نفرات
 

N-firoozeh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
316
امتیاز
3,752
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو
شهر
شیراز
پاسخ : رادیو آسایشگاه ...رادیو چهرازی(ویرایش شد)

کسی هست که متوجه شده باشه کدوم صدا جمشید و کدوم یکی حبیب ه؟
یا شما رو هم مثلِ من گیج کردن؟قصدشون همین بوده ظاهرا."-:
 

فات

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,467
امتیاز
5,381
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
اقتصاد نظری
پاسخ : رادیو آسایشگاه ...رادیو چهرازی(ویرایش شد)

به نقل از فیـروزه :
کسی هست که متوجه شده باشه کدوم صدا جمشید و کدوم یکی حبیب ه؟
یا شما رو هم مثلِ من گیج کردن؟قصدشون همین بوده ظاهرا."-:
مگه صداها فرق داشت؟ :))
 

N-firoozeh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
316
امتیاز
3,752
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو
شهر
شیراز
پاسخ : رادیو آسایشگاه ...رادیو چهرازی(ویرایش شد)

به نقل از ـفاتــــ :
مگه صداها فرق داشت؟ :))
اگه بیست تاشُ گوش بدی صداهای مختلفی میشنوی. "-:
 

فات

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,467
امتیاز
5,381
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
اقتصاد نظری
پاسخ : رادیو آسایشگاه ...رادیو چهرازی(ویرایش شد)

الان من برم گوش بدم یا وایسم باهم هفته به هفته گوش بدیم؟

زنُ گوش دادم بد بود :|
 
بالا