پاسخ : اولین مسابقه شعر سمپادیا
اولا شما انگار هیچ توجهی به مطلب قبلی من نکردی!
فکر کنم مقدار زیادی از پاسخ شما در همون شعر انوری بود که ما الان با اون ارتباط نمیگیریم.
به نقل از amir h :
اولاً که بحث محدود به فقط پدیده و واژگان و چینش واژگان نیست
یه بخشی از شعر یا تمام ساحات شعر می تونه یه کارایی کنه که مخاطب حس نکنه شعر برای اون نیست
....
و اگر خیلی مرید شفیعی هستی با توجه به عکسی که گذاشتی این حرف شفیعیه که شعر خوب رو مردم انتخاب میکنن
مشکل اصلی شما اینه که نمیتونی مخاطب ها رو از هم تفکیک کنی ؛ مخاطب 11 نفری نیستن که به ما رای دادن یا 50 نفر رای دهنده یا ساحره یا یا داورای ناشناس! مخاطب به 3 گروه تقسیم میشه ( حرف من نیست ، شما اگه با جامعه شناسی ادبیات آشنا باشید اینا چیزای جدیدی نیست براتون.)
عوام ، متوسط ، خواص ؛ من مرید دکتر شفیعی کدکنی نیستم - اون جمله رو هم نشنیدم - ولی این جمله رو به یاد دارم که شفیعی بارها گفته یکی از ویژگی های شعر موفق فراگیری اون در بین مردمه ( مقدمه آینه در آینه رو بخونید ) ؛ به اشعاری که این روزها به مثل تبدیل شدن و فراگیرن توجه کنید:
1. مژده بده ، مژده بده یار پسندید مرا
2.به کجا چنین شتابان؟ گون از نسیم پرسید.
3.سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت ، سرها در گریبان است.
با توجه به اینکه از نظر شما و با منطق فوق العاده شما مخاطب ( اون هم به معنای کل مردم اعم از 3 گروه ! ) با واژه بحر ارتباط برقرار نمیکن و در گفتار روزانه ازش استفاده نمیشه، مردم از واژه یار ، پسندیدن ، شتابان ، گون ، گریبان استفاده نمیکنن ... حالا اینکه شما تمام دایره لغاتی رو که مردم باهاش ارتباط میگرن رو در غزل هایی مثل :
خیانت قصهی تلخی است اما از که مینالم؟
خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را
خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
چه آسان ننگ میخوانند نیرنگ زلیخا را
میدونی ( چون غزلت هم با این شباهت داره! ) حرف دیگری است.
---
این که دوچشمان اصلا ترکیب خوبی نیست رو به نظر فقط شما تشخیص دادی نه مخاطب جهانی که همون اعضای سمپادیا هستن!! اولن اینکه شما یه سرچی کنی میبینی این جور ترکیب ها که یه عدد میاد و کلمه با نشانه جمع خیلی کم نیستن ؛ عین همین ترکیب در شعر بهار :
دو چشمانش چو دو مشعل فروزان
نگاهش خرمن بدخواه سوزان
یا دوباره از بهار:
پیشکار اهرمن دیو فریب
خند خندان با دو چشمان اریب
یا از باباطاهر:
سیاهی دو چشمانت مرا کشت
درازی دو زلفانت مرا کشت
به قتلم حاجت تیر و کمان نیست
خم ابرو و مژگانت مرا کشت
یه مشکل دیگه ای که شما داری اینه که فکر میکنی زبان شعر باید زبان روزمره باشه ؛ نه عزیزم شعر رستاخیز کلمات مرده ایه که ممکنه ما از اون ها استفاده کنیم ، شعر در اساس باید با زبان عادی فرق بکنه ؛ شما هیچ موقع چرند و پرند یا کج و مج رو از هم جدا نمیکنی ؛ ولی:
چون کشتی بی لنگر کژ می شد و مژ می شد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
یا هزار نوع دیگه ؛ به این میگن آشنایی زدایی !
بی زحمت یه نگاهی به صفحه 158 و 159 کتاب ادوار شعر فارسی بنداز ؛ اونجا شفیعی کدکنی بر خلاف این چیزی که شما میگی میگه که وقتی شاعر از نخبگان باشه که اغلب شعرش اینجوریه ، شعرش از نخبگان به میان عامه میره ؛ ولی شعری که از میان عامه سروده بشه اغلب به میان گروه خاص نمیره و شعر هم سست و ضعیف خواهد بود ؛ نگاهی به شعرها موفق ایرج میرزا و پروین هم همین رو نشون میده.