پاسخ : "جان" مقدم بر "انديشه" است؟
اول از همه توضيح بدم، اين بحث مربوط به كشتار نيست اصلن. مربوط به ارزش انديشه است، و در كنار هم قرار گرفتن انديشه و جان در كنار هم ديگه.
شما الان چندين مطلب رو بدون اثبات به عنوان حكم مطرح كردين.
اول اینکه توی دنیای مدرن، روش ها هم مدرن قراره باشه؛ مدرن بودنش یعنی به روز بودنش. الان هم دورهی استفاده هوش و توانایی فکری و تبادل اطلاعاته. عموما آدم ها دلیلی برای درگیری فیزیکی یا کشته شدن ندارن. روش مبارزه، اعتراض و خواستار شدن چیزی دیگه شمشیر کشیدن یا هر چیزی که به کشتن و کشته شدن ختم بشه نیست.
اين مسئله ربط چندانى به اين موضوع نداره ولى باز هم اين حرفتون نياز به اثبات داره، نمونه هاى زيادى از سليقه اى عمل كردن در اين زمينه وجود داره كه مى شه در موردش بحث كرد و حرف زد.
پس اين حرفتون اثبات شدنى نيست، اگر هم چنين روشى مدنظر باشه كاملن با تناقض در موردش رفتار شده. :]
اگر اینطوری در نظر بگیریم، این شعار یعنی راهِ داشتن هر اندیشه ای، اجرا کردنش، دفاع ازش و غیره گرفتن جان نیست، چه خود شخص و چه دیگران. (مسلما اگر اندیشه ای دستور به کشتن میده نمیشه بگیم بیاد اجرا کنه چون داره حق بنیادین تری رو سلب میکنه، یعنی یه عده رو از حیات ساقط می کنه پس اصلا امکان داشتن اندیشه رو از یه عده میگیره.)
نقيضش هم اين معنى رو نمى ده.
اما اين جا باز شما چيزى كه داره در موردش براى گرفتن نتيجه صحبت مى شه رو فرض حرفتون در نظر گرفتين.
انديشه اى كه مى گه جانى در زمانى گرفته بشه بايد در شرايط مختلف و جوانب متفاوت سنجيده بشه و من تعجب مى كنم از اين اظهارنظر خيلى خيلى كلى و بدون در نظر گرفتن تمام جوانب.
پیامدش هم قاعدتا اینه که دنیا به سمت متمدن تر شدن و خروج از روش های بدوی بره.
(فرض از جامعهی مورد نظر جایی عه که لیبرالیسم حاکمه و یه گروه عقیدتی قوانین رو به نفع خودشون مصادره نمیکنن، در واقع سکولار. )
باز هم اين صحبت رو مطرح كردين بدونى اين كه توضيحى بدين و اثباتى براش داشته باشين، بدوى در هر دوره ى زمانى معناى خاص خودش رو داره و به نظرم ديد قرن ٢١ ى و كلى بحث رو منحرف مى كنه.
و باز هم شما جامعه ى ليبرال رو فرض گرفتين و پذيرفتين كه اين شعار بر جامعه ى ليبرال حاكمه و كارايى خودش رو در اون جا داره. اما اشكالى كه وجود داره اينه كه شما اين جا جامعه ى ليبرال رو به عنوان برترين جامعه درنظر گرفتين باز هم بدون اثبات.
مادیگرا ها خودشون توی اقلیتن، اکثریت قدرتمند نیستن که بخوان اقلیتی رو خفه کنن. در ضمن بر چه اساسی اصلا مادیگرایی منجر به تمام این اتفاقا میشه؟
مهم اين نيست كه تعداد مادى گراها چه قدره، چيزى كه اهميت داره ميزان حاكميت تفكر مادى گرى ست كه گسترده ست و براى همه چارچوب در نظر گرفته و مبناى حقوق بشرى شده كه به قول شما حداكثر جامعه مبناى عقيدتى متفاوت با اون دارن.
بنابراین اتفاقا مادی گرایی باعث میشه اون آدم بدونه که اگر میخواد اونطور که میخواد زندگی کنه و به هدف های دلخواهش برسه فقط یه بار فرصت داره پس باید نهایت تلاشش رو بکنه. بعد از مردنش هم هیچی نیست که فکر کنه «حالا توی هر وضعی که زندگی کنم بعدش شانس دیگه ای برای زندگی بهتر هست.»
شما نبايد بر اساس نظر و برداشت شخصيتون صحبت كنين، كجاى اديان گفته شده كه تو هر فلاكتى زندگى كن كه اون ور برات زندگى بهترى ست؟
اتفاقن اديان مى گن كه براى به دست آوردن بهترين زندگى در فرصت يكباره ت تلاش كن و جلوى ستم بايست و سعى كن حقت رو بگيرى.( حالا با روش هاى مختلف) دين فقط مى خواد كه از هر راهى نخواى به هدفت و بهترين هات برسى.
و شده حتا از زندگيت بزن (اگه نشد از راهش) حاضر باش جانت رو فدا كنى براى بهبود زندگى بقيه ى انسان ها، حتا اگه خودت زنده نباشى كه پيروزى حقيقت رو ببينى.
و به هر قيمتى زنده نباش، و سعى كن زندگى كنى به جاى اين كه زنده باشى و اتفاقن اين شعار عكس اين مطلب رو القا مى كنه.
يعنى به بهبود زندگى خودت و بشريت فكر كن و نهايت تلاشت رو انجام بده.
انقلاب های تاریخ و خیلی از جنبش های موثر هم توسط کسایی بوده که اعمالشون ارتباطی با باور به زندگی فراتر از مادی نداشته. منطقا مادیگرایی لزومی نداره باعث سرکوب همچین چیزایی بشه.
اين جا هم اصلن حرفى از زندگى اخروى نبايد زده بشه و منظور هم اون نيست.