• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

سوالات فلسفی شما

CPHM

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
521
امتیاز
4,078
نام مرکز سمپاد
اژه اي
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
مرحله دو فيزيك و شيمي
دانشگاه
University of Oxford
رشته دانشگاه
Theoretical physics
هر گاه بدانیم قضیه ی "بعضی الف ب نیست" کاذب است باید بپذیریم "بعضی ب الف است" صادق است.
من اینو نمیفهمم... مگه قرار نشد سالبه جزیی عکس لازم الصدق نداشته باشه؟
نقيض (بعضي الف ب نيست) مي شود (هر الف ب است) كه عكس آن مي شود (بعضي ب الف است)
چون گفتند چرا فقط فلسفي مي نويسي اين هم فرم منطق رياضي:
(الف و ب نامساوي ب) غلط است پس (الف و ب مساوي ب) كه به صورت مجموعه اي مي شود گفت (الف زيرمجموعه ب است) كه يعني (ب شامل اعضاي الف است)
 
آخرین ویرایش:

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,884
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
نقيض (بعضي الف ب نيست) مي شود (هر الف ب است) كه عكس آن مي شود (بعضي ب الف است)
چرا باید دو مرحله بریم؟ یعنی همون اول نگیم عکس مستوی هست و نمیتونیم نظر قطعی بدیم؟
 

CPHM

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
521
امتیاز
4,078
نام مرکز سمپاد
اژه اي
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
مرحله دو فيزيك و شيمي
دانشگاه
University of Oxford
رشته دانشگاه
Theoretical physics
چرا باید دو مرحله بریم؟ یعنی همون اول نگیم عکس مستوی هست و نمیتونیم نظر قطعی بدیم؟
چون كه فرض شما (بعضي الف ب نيست غلط است هست) كه سالبه جزئيه نيست و براي اينكه از اون چهار حالت استفاده كنيد اول بايد مشخص كنيد كه چي هست
 

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,884
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
چون كه فرض شما (بعضي الف ب نيست غلط است هست) كه سالبه جزئيه نيست و براي اينكه از اون چهار حالت استفاده كنيد اول بايد مشخص كنيد كه چي هست
چون کاذب نقیضش میکنیم صادق بشه بعد ادامه ی کار....؟
ممنون
 

CPHM

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
521
امتیاز
4,078
نام مرکز سمپاد
اژه اي
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
مرحله دو فيزيك و شيمي
دانشگاه
University of Oxford
رشته دانشگاه
Theoretical physics

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,884
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
چرا درقضیه ی " اسب هست" نسبت حکمیه نداریم؟

مگه این قضیه همون" اسب موجود است" نیست؟

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ممکن بالذات چه فرقی با واجب بالغیر داره ؟
 
آخرین ویرایش:

stanly1

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
821
امتیاز
3,045
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب(قبلا)
شهر
شیراز-الان کیف(پایتخت اوکراین)
من داشتم نظرات شوپنهاور درباره "زن" رو میخوندم اولش خیلی بدم اومد و بهم برخورد اما یکم که فکر کردم دیدم راست میگه:-?: کافی است به زنان بنگرید نه طاقت انجام کار سنگین دارند و نه توانایی فعالیت شدید ذهنی و... فکر کردم شاید منظورش زنان قرن19 ست حالا نظرتون درباره استدلال های ارتور شوپنهاور در باب زنان چیه؟
اصولا کسی زن ستیزی های شوپنهاورو زیاد جدی نمیگیره چون خیلی اوقات بیشتر به حرفای متعصبانه،عامیانه و بی دلیل شباهت پیدا میکنن!
ولی میشه تاحدی ریشه های فلسفی هم براش پیدا کرد.میدونیم که شوپنهاور به همون "اراده" معروف نومنی اعتقاد داره که پس از گذشتن از غربال مکان و زمان،به شکل موجودات منفرد و میل به بودن و بقا تجلی پیدا میکنه.دو تجلی عمدش هم س.ک.س و خشونتن! از اونجا که زن همیشه نمادی از جذابیت جنسی بوده و متضمن بقا و عشق و...(در خدمت اراده بودن) و چون شوپنهاور هم در پی رهایی از این ارادست،زن نقش منفی ای تو فلسفش بازی میکنه.
با توجه به توضیحاتم،این زن ستیزی بنظر همیشگی میاد و در ذات زنه.نه صرفا یک زمان خاص.
 

CPHM

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
521
امتیاز
4,078
نام مرکز سمپاد
اژه اي
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
مرحله دو فيزيك و شيمي
دانشگاه
University of Oxford
رشته دانشگاه
Theoretical physics
چرا درقضیه ی " اسب هست" نسبت حکمیه نداریم؟

مگه این قضیه همون" اسب موجود است" نیست؟

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ممکن بالذات چه فرقی با واجب بالغیر داره ؟
جواب قسمت اول را نمي دانم...شرمنده
---------
ممكن بالذات طبق تعريف چيزي است كه ممكن است وجود داشته باشد يا ممكن است معدوم باشد. يعني ممكن الوجود و ممكن العدم هردو در حقيقت ممكن بالذات هستند
اما واجب بالغير يعني چيزي كه ممكن الذات بوده است ولي به علت برقراري يك شرط خاص خارجي الان موجود است و واجب بالغير
اين ها تعاريف هستند و برداشت من از اين تعاريف اين هست كه واجب بالغير زيرمجموعه ممكن بالذات است.
يك مثال بزنم(يك مقدار عجيب هست ولي چيز بهتري به ذهنم نرسيد):
نيرو وقتي وجود دارد كه جسم وجود داشته باشد
وجود جسم يك ممكن بالذات است
فرض وجود نيرو صادق است
پس جسم وجو داشته است لزوما
جسم در اين حالت واجب بالغير است
 

stanly1

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
821
امتیاز
3,045
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب(قبلا)
شهر
شیراز-الان کیف(پایتخت اوکراین)
چرا درقضیه ی " اسب هست" نسبت حکمیه نداریم؟

مگه این قضیه همون" اسب موجود است" نیست؟

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ممکن بالذات چه فرقی با واجب بالغیر داره ؟
سلام
در قضیه حملی ما میایم یه چیزی رو به چیز دیگه ای ربط میدیم.سه بخشه:
1-موضوع...2-محمول....3-رابطه یا نسبت حکمیه
در این دو جمله ای که گفتید،ما محمول نداریم!
به این دلیل که "وجود" یک محمول یا کیفیت نیست،بلکه شرط هر کیفیتیه.
در واقع کانت هم به همین شکل برهان وجودی انسلم رو رد کرد.
 

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,884
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
جواب قسمت اول را نمي دانم...شرمنده
---------
ممكن بالذات طبق تعريف چيزي است كه ممكن است وجود داشته باشد يا ممكن است معدوم باشد. يعني ممكن الوجود و ممكن العدم هردو در حقيقت ممكن بالذات هستند
اما واجب بالغير يعني چيزي كه ممكن الذات بوده است ولي به علت برقراري يك شرط خاص خارجي الان موجود است و واجب بالغير
اين ها تعاريف هستند و برداشت من از اين تعاريف اين هست كه واجب بالغير زيرمجموعه ممكن بالذات است.
يك مثال بزنم(يك مقدار عجيب هست ولي چيز بهتري به ذهنم نرسيد):
نيرو وقتي وجود دارد كه جسم وجود داشته باشد
وجود جسم يك ممكن بالذات است
فرض وجود نيرو صادق است
پس جسم وجو داشته است لزوما
جسم در اين حالت واجب بالغير است
مثلا وقتی علت ناقصه داشته باشیم ممکن بالذات هست
وقتی علت تامه باشه ممکن بالذات موجود شده و واجب بالغیر شده...درسته؟
اون درختی که آینده نهالش کاشته میشه الان ممکن بالذات هست...و درختی که الان هست واجب بالغير؟
 
  • لایک
امتیازات: CPHM

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,884
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
سلام
در قضیه حملی ما میایم یه چیزی رو به چیز دیگه ای ربط میدیم.سه بخشه:
1-موضوع...2-محمول....3-رابطه یا نسبت حکمیه
در این دو جمله ای که گفتید،ما محمول نداریم!
به این دلیل که "وجود" یک محمول یا کیفیت نیست،بلکه شرط هر کیفیتیه.
در واقع کانت هم به همین شکل برهان وجودی انسلم رو رد کرد.
ولی اسب موجود است نسبت حکمیه هست که ما موجودیت رو بر اسب حمل کردیم...
اونم بیخیال.
این دو جمله ای که گفتم با هم فرق دارن؟
 

stanly1

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
821
امتیاز
3,045
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب(قبلا)
شهر
شیراز-الان کیف(پایتخت اوکراین)
ولی اسب موجود است نسبت حکمیه هست که ما موجودیت رو بر اسب حمل کردیم...
اونم بیخیال.
این دو جمله ای که گفتم با هم فرق دارن؟
نه فرقی ندارن.
موضوع اینجاست که موجودیت محمول حساب نمیشه!
 

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,884
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90

stanly1

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
821
امتیاز
3,045
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب(قبلا)
شهر
شیراز-الان کیف(پایتخت اوکراین)
موجودیت محمول نمیتونه باشه نظر یه نفره یا یه اصل که مورد قبول همه هست؟
تا جایی که من خوندم همه.یه مثال:
عزب رو فرد ازدواج نکرده تعریف میکنیم.پس،کجرد بودن کیفیت ذاتی معرف عزبه.اما اگه بگیم عزبها وجود دارن،کیفیت دیگه ای از افراد عزب رو بیان نکردیم.هر کس برای اینکه عزب باشه،اول باید وجود داشته باشه.مفهوم عزب،چه عزبی وجود داشته باشه چه نه،یکیه.در واقع،کیفیت یا محمول،بیان "ماهیته" اما وجود همون ماهیت نیست،پس محمول واقع نمیشه.
 

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,884
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
سلام
به نظر شما مغالطه ی ایهام انعکاس مغالطه در صورت هست یا ماده؟
مغالطه ی تقسیم و ترکیب چه طور؟
 

Leo

لنگر انداخته
ارسال‌ها
2,579
امتیاز
21,897
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1399
در مورد براهین اثبات خدا،
برهان نظم عمدتا اینه: دنیا خیلی منظمه. این همه نظم امکانش خیلی کمه(میل به صفر) که اتفاقی باشه. پس یه خدا این نظم رو بر قرار کرده.
امکان و وجوب: تسلسل علل هیچ وقت تموم نمیشه. پس مجبوریم بگیم به یه جا ختم میشه که بهش میگیم خدا.
_______________
این نظر فلسفی مشکل نداره؟ منظورم این نوع از اثباته. عمدتا میگه که چون نمیتونیم با فیزیک و عوامل مادی توضیح بدیم پس میگیم خدا انجام داده.
اگه بگیم "نمیدونم" بهتر نیست؟
یا مثلا این نوع از اثبات بدیهی محسوب میشه؟
 

Zetsubou Shinji

Evangelion Fan
ارسال‌ها
791
امتیاز
4,702
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1000
این نظر فلسفی مشکل نداره؟ منظورم این نوع از اثباته. عمدتا میگه که چون نمیتونیم با فیزیک و عوامل مادی توضیح بدیم پس میگیم خدا انجام داده.
یا مثلا این نوع از اثبات بدیهی محسوب میشه؟
این روش بخودی خود ایرادی نداره که بیایم "همه" بدیل های ممکن برای یک چیز رو در نظر بگیریم و بعد به نقد و رد تک تکشون، فقط یکی از این نقدها در امان بمونه و پذیرفتنش معقول به نظر برسه. ولی این روش خطرناکه چون اگه به همه بدیل ها نپردازیم و پیشاپیش یه چیزیو بپذیریم(یا با چنتا از بدیل ها مقایسش کردیم، ولی نه همشون)،میشه مغلطه مصادره به مطلوب. بنظر نمیرسه قوانین فعلی فیزیک یا خدا، تنها بدیل ها باشن. چرا که ممکنه قوانین فیزیک قبل از بیگ بنگ با الان تفاوت داشته باشن. یا حتی در پژوهش هامون به نظریاتی برسیم که بتونن به علت این پدیده ها بچردازن، و احتمالات دیگه...
اگه بگیم "نمیدونم" بهتر نیست؟
البته!
ما قوانین فیزیک رو بنا به پیشفرض های خاصی داریم به قبل از بیگ بنگ هم تعمیم میدیم و تئوری میسازیم، ولی هنوز از درستی اون پیشفرضها مطمئن نیستیم. به نظر میرسه در اینباره همون "نمیدانم" بهترین گزینست.


البته ایراد اصلی تر برهان نظم، از تعریف خود "نظم" به وجود میاد. نظم یعنی هماهنگی برای "یک هدف خاص". حالا ما از کجا بدونیم از چشم قرار بوده برای خوردن باشه، ولی حالا چون داریم باهاش میبینیم، پس یه مشکلی به وجود اومده و منظم نیست؟ دونستن چنین چیزی خودش اول مستلزم این فرضه که خدا جهانو آفریده(همون چیزی که قرار بود با این برهان ثابتش کنیم، ولی حالا انگار خودش لازمه اون برهانه!) و همچنین دسترسی به هدف خدا، که به نظر نمیرسه به فرض وجودش هم چنین کاری میسر باشه!
همچنین در طبیعت پدیده ها و فرایند های زیادی رو میبینیم که فرضا به ضرر جانور شدن و میتونستن خیلی بهتر طراحی بشن، که این حکایت از کندی و وجود آزمون و خطا و تاحدی تصادف در فرگشت داره، تا فرض های یک ذهن ابر نابغه.
سوم، خدا تبیینی ابطال ناپذیره و علاوه بر اون، خودش سوالات بیشتری ایجاد میکنه که راه جوابی براشون نیست(چرا جهانو آفرید؟ چرا این شکلی آفرید؟ و....)
 

HeiSenberG

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
339
امتیاز
2,062
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
1399
نمی‌دونستم اینو کجا بپرسم:
کسی از فلسفه‌‌ذهنای جان سرل چیزی خونده؟ می‌شه کلیات عقایدش رو بگه برام ببینم چقدر ارزش خوندن داره.
فلسفه دین نورمن گیسلر رو چی؟ بخش تجربه دینیش درچه پارادایمی درمورد تجارب صحبت کرده؟ بخش اثبات و نقض خداش (خدا و عقل فک کنم باشه) مطلبی از الهیات جدید و نوآتئیسم داره؟ یا دوباره همون فرم اثباتای قرن نوزدهم به قبل+ نقیضای ریچارد داوکینز و سم هریس و برادرانن؟ مچکر.
مدیرا اگه جای پستم غلطه درستش کنید.
 
آخرین ویرایش:

Zetsubou Shinji

Evangelion Fan
ارسال‌ها
791
امتیاز
4,702
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1000
کسی از فلسفه‌‌ذهنای جان سرل چیزی خونده؟ می‌شه کلیات عقایدش رو بگه برام ببینم چقدر ارزش خوندن داره.
دیدگاه سرل رو بخوایم تو یه جمله خلاصه کنیم میشه: مغز علت آگاهیه.
اسم دیدگاه خودشو میذاره "طبیعت گرایی زیست شناختی". اون همچنین به تمایز چالمرز بین مسئله سخت و آسون آگاهی هم اعتقادی نداره. معتقده که عاملی فراطبیعی، دخیل در آگاهی نیست(دوگانه انگاری سنتی) ولی در عین حال، آگاهی رو حذف هم نمیکنه(این رو مشکل خیلی از دیدگاه های فیزیکالیستی میدونه).
توجه داشته باشیم که سرل، مغز رو "علت" آگاهی میدونه. مثل ماتریالیست های حذفگرا، نمیگه که آگاهی درد، همون حالت مغزی و عصبی درده(این همانی)، بلکه میگه دومی علت اولیه. برای فهم این موضوع، یه مثال میزنم:
فرض کن یکی یه ویژگی روانی داره، اسمشو میذاریم q. حالا یه دکتر هم داریم که میگه این حالت وجود نداره، چون چند لحظه قبلش، هورمون x توی این فرد ترشح میشه(اسم اینو میذاریم P). این ادعاییه که ماتریالیست های حذفگرا میکنن. اما سرل میگه که از روی این، نمیتونیم هستی q رو نادیده بگیریم(بگیم وجود نداره)، بلکه نتیجه درست اینه که بگیم: P علت q هست. q یه موجودیت و هستی واقعیه(سابجکتیوه. در حالی که P ابجکتیوه)، اما معلوله.
اولی میشه "تحویل هستی شناسانه"(که موجودیت آگاهی رو انکار میکنه) و دومی هم "تحویل علّی"(که سرل با این یکی موافقه). به همین دلیل، سرل گرچه منکر وجود آگاهی نمیشه، اما همچنان طبیعت گراست نه دوئالیست. آگاهی یه هستی هست(پس حذف کردنش معقول نیست)، اما نه یه هستی جدا از طبیعت. توجه داشته باشیم که از نظر سرل، آگاهی از نظر هستی شناختی سابجکتیوه ولی از نظر معرفت شناختی(توضیح دادن علتش)، ابجکتیو. این در رد ادعای کسائیه که سریعا از سابجکتیو بودن آگاهی، نتیجه میگیرن که قابل بررسی علمی نیست، اما سرل مخالف این حرفه.
سرل در عین حال، به آگاهی به دید یه فرایند هم نگاه میکنه. یه فرآیند زیستی، و همونطور که فرآندهایی مثل فتوسنتز و گوارش، نیازمند اندام های خاصین و توسط اونا انجام میشن، آگاهیم فرایندیه که در سیستمی مغز مانند تشکیل میشه(سرل مغز رو هم یجور ماشین میدونه و منکر امکان منطقی ساخت یه مغز مصنوعی آگاه، نیست). برای این موضوع(نسبت بین گوارش و دستگاه گوارش با آگاهی و مغز) از عبارت "ارتباط درونی" استفاده میکنه. آگاهی، همزمان معلول و ویژگی مغزه. "آب مثال خوبیه":
ما در زندگی روزمره، آب رو با مشخصاتی مثل سیالیت و بی بو و بی رنگ و بی مزه بودن و رسانا و... میشناسیم. همزمان که علت این رفتارهارو میشه به ساختار آب نسبت داد(مجموع مولکول های H2O)، میشه اینطورم گفت که اینها ویژگی های چنین ساختاری هستن. هرچند که تحقق آب به معنای معلول، نیازمند تعامل خاصی بین تعداد زیادی مولکوله و من نمیتونم به چنتا اتم بی نظم هیدروژن و اکسیژن بگم آب، همونطور که نمیتونم وجود آب رو منکر بشم!

نکات بیشتر و دقیقتری هم میشه درباره دیدگاهش گفت ولی فک کنم فعلا همینقدر کفایت میکنن(احتمالا کمی بیشتر از "خلاصه" گفتم!). نمیدونم این توضیحات چقدر بنظرت خوب اومدن، ولی فارغ از این موضوع، سرل فردی بزرگ در فلسفه ذهنه و کسی که میخواد تو این حوزه مطالعه کنه، فارغ از مخالفت یا موافقت، باید با سرل روبرو بشه. همونطور که هر دانشجوی روانکاوی باید لاکان و فروید بخونه، حتی اگه باهاشون مخالف باشه.
فلسفه دین نورمن گیسلر رو چی؟ بخش تجربه دینیش درچه پارادایمی درمورد تجارب صحبت کرده؟ بخش اثبات و نقض خداش (خدا و عقل فک کنم باشه) مطلبی از الهیات جدید و نوآتئیسم داره؟ یا دوباره همون فرم اثباتای قرن نوزدهم به قبل+ نقیضای ریچارد داوکینز و سم هریس و برادرانن؟ مچکر.
من خود کتابو نخوندم، ولی یه مقاله در معرفیش خونده بودم، که طبق اون
تجربه دینی= حالتی از علم و سرسپردگی نسبت به امر متعالی...(متاسفانه این کلمه "امر متعالی" رو خیلی بی قواره تعریف میکنه، طوری که هرجور تلاش برای تغییر رو، دینی یا غیر دینی، شامل میشه. در واقع خیلی از فعالان سیاسی رو هم شامل میشه!)
اثبات خدا= اکثر انتقادات، خصوصا انتقادات وارد بر برهان های وجودی رو میپذیره. توضیحاتی درباره انواغ برهان های وجود خدا، نقدهای وارد بر اونها و برخی دیدگاه های جدیدتر درباره دفاع ازشون(مثلا مالکوم و پلانتینگا) میپردازه. خودش بیشتر روی حالت معنوی، تجربه دینی و ایمان تکیه داره. اما در بخش انتهایی، تقریر خاص خودش رو از برهان جهانشناختی میگه و با بررسی هایی، مدعی میشه که نقدهای قبلی بهش وارد نیستن.
 

HeiSenberG

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
339
امتیاز
2,062
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
1399
دیدگاه سرل رو بخوایم تو یه جمله خلاصه کنیم میشه: مغز علت آگاهیه.
اسم دیدگاه خودشو میذاره "طبیعت گرایی زیست شناختی". اون همچنین به تمایز چالمرز بین مسئله سخت و آسون آگاهی هم اعتقادی نداره. معتقده که عاملی فراطبیعی، دخیل در آگاهی نیست(دوگانه انگاری سنتی) ولی در عین حال، آگاهی رو حذف هم نمیکنه(این رو مشکل خیلی از دیدگاه های فیزیکالیستی میدونه).
توجه داشته باشیم که سرل، مغز رو "علت" آگاهی میدونه. مثل ماتریالیست های حذفگرا، نمیگه که آگاهی درد، همون حالت مغزی و عصبی درده(این همانی)، بلکه میگه دومی علت اولیه. برای فهم این موضوع، یه مثال میزنم:
فرض کن یکی یه ویژگی روانی داره، اسمشو میذاریم q. حالا یه دکتر هم داریم که میگه این حالت وجود نداره، چون چند لحظه قبلش، هورمون x توی این فرد ترشح میشه(اسم اینو میذاریم P). این ادعاییه که ماتریالیست های حذفگرا میکنن. اما سرل میگه که از روی این، نمیتونیم هستی q رو نادیده بگیریم(بگیم وجود نداره)، بلکه نتیجه درست اینه که بگیم: P علت q هست. q یه موجودیت و هستی واقعیه(سابجکتیوه. در حالی که P ابجکتیوه)، اما معلوله.
اولی میشه "تحویل هستی شناسانه"(که موجودیت آگاهی رو انکار میکنه) و دومی هم "تحویل علّی"(که سرل با این یکی موافقه). به همین دلیل، سرل گرچه منکر وجود آگاهی نمیشه، اما همچنان طبیعت گراست نه دوئالیست. آگاهی یه هستی هست(پس حذف کردنش معقول نیست)، اما نه یه هستی جدا از طبیعت. توجه داشته باشیم که از نظر سرل، آگاهی از نظر هستی شناختی سابجکتیوه ولی از نظر معرفت شناختی(توضیح دادن علتش)، ابجکتیو. این در رد ادعای کسائیه که سریعا از سابجکتیو بودن آگاهی، نتیجه میگیرن که قابل بررسی علمی نیست، اما سرل مخالف این حرفه.
سرل در عین حال، به آگاهی به دید یه فرایند هم نگاه میکنه. یه فرآیند زیستی، و همونطور که فرآندهایی مثل فتوسنتز و گوارش، نیازمند اندام های خاصین و توسط اونا انجام میشن، آگاهیم فرایندیه که در سیستمی مغز مانند تشکیل میشه(سرل مغز رو هم یجور ماشین میدونه و منکر امکان منطقی ساخت یه مغز مصنوعی آگاه، نیست). برای این موضوع(نسبت بین گوارش و دستگاه گوارش با آگاهی و مغز) از عبارت "ارتباط درونی" استفاده میکنه. آگاهی، همزمان معلول و ویژگی مغزه. "آب مثال خوبیه":
ما در زندگی روزمره، آب رو با مشخصاتی مثل سیالیت و بی بو و بی رنگ و بی مزه بودن و رسانا و... میشناسیم. همزمان که علت این رفتارهارو میشه به ساختار آب نسبت داد(مجموع مولکول های H2O)، میشه اینطورم گفت که اینها ویژگی های چنین ساختاری هستن. هرچند که تحقق آب به معنای معلول، نیازمند تعامل خاصی بین تعداد زیادی مولکوله و من نمیتونم به چنتا اتم بی نظم هیدروژن و اکسیژن بگم آب، همونطور که نمیتونم وجود آب رو منکر بشم!

نکات بیشتر و دقیقتری هم میشه درباره دیدگاهش گفت ولی فک کنم فعلا همینقدر کفایت میکنن(احتمالا کمی بیشتر از "خلاصه" گفتم!). نمیدونم این توضیحات چقدر بنظرت خوب اومدن، ولی فارغ از این موضوع، سرل فردی بزرگ در فلسفه ذهنه و کسی که میخواد تو این حوزه مطالعه کنه، فارغ از مخالفت یا موافقت، باید با سرل روبرو بشه. همونطور که هر دانشجوی روانکاوی باید لاکان و فروید بخونه، حتی اگه باهاشون مخالف باشه.

من خود کتابو نخوندم، ولی یه مقاله در معرفیش خونده بودم، که طبق اون
تجربه دینی= حالتی از علم و سرسپردگی نسبت به امر متعالی...(متاسفانه این کلمه "امر متعالی" رو خیلی بی قواره تعریف میکنه، طوری که هرجور تلاش برای تغییر رو، دینی یا غیر دینی، شامل میشه. در واقع خیلی از فعالان سیاسی رو هم شامل میشه!)
اثبات خدا= اکثر انتقادات، خصوصا انتقادات وارد بر برهان های وجودی رو میپذیره. توضیحاتی درباره انواغ برهان های وجود خدا، نقدهای وارد بر اونها و برخی دیدگاه های جدیدتر درباره دفاع ازشون(مثلا مالکوم و پلانتینگا) میپردازه. خودش بیشتر روی حالت معنوی، تجربه دینی و ایمان تکیه داره. اما در بخش انتهایی، تقریر خاص خودش رو از برهان جهانشناختی میگه و با بررسی هایی، مدعی میشه که نقدهای قبلی بهش وارد نیستن.
لامصب خیلی قشنگ توضیح می‌دی. @mohad_z @shnava اگه مقدوره لطف کنین یه لایک ویژه بابت این توضیحات کامل بدین;;)
از کتاب اختیار زیست عصب‌شناختیش شروع کردم که فکر کنم توش از فلسفه اجتماعی اینا هم چیزمیزآورده.
کتاب روونیه و قشنگ توضیح داده. من هنوز ۳-۴ فصلشو خوندم.
یه سوال دیگه: اینجوری خب آگاهی به عنوان یک امر منفعل و معلول درنظر گرفته شده. ولی تو مقدمه‌ کتاب گفته که به اختیار آگاهانه باور داره. چجوری می‌خواد از این آگاهی منفعل به اختیار فاعلی برسه؟
 
بالا