خودکشی !

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع lonelygirl
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : خودکشی !

من نپیچوندم...شما گفتید چون اختیار وجود نداره؛ مدیون هم نیستید. من تکرار کردم که دقیقا چون شما حق انتخاب مرگ رو ندارید برای خودکشی مدیون میشید.
(ببخشید من فعلا نمیتونم ج بدم. امتحان و اینا :-" . )
 
پاسخ : خودکشی !

به نقل از Apathetic :
یه سوالی
فک نمیکنی اگه مثل یه بقیه آدم های معمولی بمونی و به زندگیت ادامه بدی معشوقت راحت تر باشه تا اینکه خودکشی کنی ؟
هنوز به اون درجه نرسیدم که بتونم"راحتی معشوق رو به لذت عشق ترجیح بدم"...
 
پاسخ : خودکشی !

خودخواهي...با عشق فرق ميکنه!
 
  • لایک
امتیازات: SHINE
پاسخ : خودکشی !

به نقل از Lovesky :
خودخواهي...با عشق فرق ميکنه!
یقینا عشق درجاتی داره...و من معتقدم جمله ای که بالا گفتم حد کمال عشق است...
 
پاسخ : خودکشی !

در مورد اون سوال سه ماه و...؟
آيا دليل خودکشي نبود معشوقست؟
 
پاسخ : خودکشی !

به نقل از Lovesky :
در مورد اون سوال سه ماه و...؟
آيا دليل خودکشي نبود معشوقست؟
نه لزوما نبود...نبود حق مطلب را ادا نمیکند...
شاید در کنارش باید این را هم گذاشت که افسوس برای عاشق بودن اما عاشق نشدن معشوق...
 
پاسخ : خودکشی !

عشق حقيقتي واحد در منتهاي رستگاريست،تنها در منتهاست و نه...
 
پاسخ : خودکشی !

به نقل از Lovesky :
عشق حقيقتي واحد در منتهاي رستگاريست،تنها در منتهاست و نه...
خیر...معتقدم عشق بعضا خود راهست نه سرانجام...
آیا نرسیدن به هدف دلیل بر نرفتن به سمتش میشود؟...
از هدف تاپیک دور شدیم...
 
پاسخ : خودکشی !

آيا نرسيدن به هدف دليل نرفتن به سمتش ميشود؟!
حرفات با هم تناقض داره به بقيه حرفات نميخوره

درسته که انجمن روانشناسيه اما روانشناسي به تنهايي بي دست و پاست!
 
  • لایک
امتیازات: SHINE
پاسخ : خودکشی !

به نقل از Lovesky :
آيا نرسيدن به هدف دليل نرفتن به سمتش ميشود؟!
حرفات با هم تناقض داره به بقيه حرفات نميخوره

درسته که انجمن روانشناسيه اما روانشناسي به تنهايي بي دست و پاست!
مسلما تناقض داره...اگه نداشت ایراد گرفتن جایز بود...نمیدونم تاپیک نظریه ی فلسفیم رو دیدی یا نه...توی اون مطرح کردم که همه چیز مثل یک دور میمونه...و عشق نقطه ی شروع و پایان این دایره است...پس باید تضاد باشد در آن
 
پاسخ : خودکشی !

افسوس....،بله افسوس بزرگيست،به قدري که توان زندگي کردن از فرد را بگيرد

اين افسوس انقد بزرگه که نميشه با وجودش براي سه ماه ديگه برنامه ريزي کرد

پ.ن: نميتونم نقل قول کنم با گوشي آن ميشم!
 
پاسخ : خودکشی !

بله تناقض آنست که عشق در نقطه منتهاست اما خود بي نهايت است، و نه آنکه نقطه سرآغاز و پايان...
 
پاسخ : خودکشی !

به نقل از Lovesky :
بله تناقض آنست که عشق در نقطه منتهاست اما خود بي نهايت است، و نه آنکه نقطه سرآغاز و پايان...
در این مورد اختلاف نظر داریم...من بینهایتی دورگونه میبینم...
ولی متفق القولیم در تضاد...پس نیازی به توجیه با منطق نمیبینم...
 
پاسخ : خودکشی !

ميشه درمورد اصل سوال اوليه ات توضيح بدي
من فکر ميکنم اگر انسان به حدي برسه که مرگ رو بر زندگي ترجيح بده لابد اندوهش انقد بزرگ هست که تحملش رو از دست بده پس سه ماه که هيچ ديگه يه لحظه هم...
 
پاسخ : خودکشی !

بله در هر دو تناقض هست اما نکته اي که گفتم شوق به ماندن ايجاد ميکند نه خودکشي...
 
پاسخ : خودکشی !

به نقل از Lovesky :
ميشه درمورد اصل سوال اوليه ات توضيح بدي
من فکر ميکنم اگر انسان به حدي برسه که مرگ رو بر زندگي ترجيح بده لابد اندوهش انقد بزرگ هست که صبرو ازش بگيره،متوجه نميشم،لطفا توضيح بده
مسلما این هست...ولی در مورد من بیش از اندوه پناه بردن ب نهیلیسم بوده و هست...
ب عبارتی اگر بروم دلیلش اینست که متنفرم از اینکه بمانم بی هدف...به عبارتی شاید خودکشی من فراری از نهیلیسم باشد...
صبر نه به طور عام...به طور خاص برای نوشتن کتاب فلسفم...چیزی که شاید بشه گفت انگیزه ی زندگیمه الان...
 
پاسخ : خودکشی !

متنفرم از اينکه بمانم بي هدف...
آيا نرسيدن به دليل نرفتن په سمتش ميشود؟
آيا عشق هدف نيست؟
 
پاسخ : خودکشی !

به نقل از Lovesky :
متنفرم از اينکه بمانم بي هدف...
آيا نرسيدن به دليل نرفتن په سمتش ميشود؟
آيا عشق هدف نيست؟
حرفات منو یاد استاد جبران خلیل جبران میندازه توی شاهکارش به نام"پیامبر"...
"زیرا عشق برای عشق کافیست..."
من اونقدر پاک برای عشق ساخته نشده ام که معشوق فراموشم شود...
اتفاقا مشکل اینست که راهی نیز نیست دیگر...به عبارتی وقتی میگویم دیگر تاب رفتن ندارم یعنی دیگر این راهست که برایم غیرقابل تحمل است...فارغ از هدف
 
پاسخ : خودکشی !

مگر نگفتي معتقدي عشق بعضا خود راه است نه هدف؟
عشق برايت غير قابل تحمل است؟
 
پاسخ : خودکشی !

به نقل از Lovesky :
مرگ نگفتي معتقدي عشقا بعضا خود راه است نه هدف؟
عشق برايت غير قابل تحمل است؟
دقیقا... و این دو تا گزاره با استنتاج به ما چه میدهد؟...
فلسفه ی حد را...
لیوانی بودم و حال پر شده ام... :|
 
Back
بالا