روز اول مهر

پاسخ : خاطرات روز اول

من از دبيرستان اومدم. روز اول كه رفتم، هيچ كي رو نمي شناختم و همه هم با هم دوست بودن و يه جورايي تنها مونده بودم خيلي. بعد داشتم وسط حياط راه مي رفتم كه يكي يهو اومد گفت سلام ندا! بعد فهميدم دوست صميمي اول دبستانم بوده! بعدش هم يكي ديگه از دوستاي دبستانم رو ديدم، بعد هم يكي دو تاي ديگه كه البته يكيشون من رو يادش نيومد درست! كلاً خوب بود! سخت نگذشت بهم بر خلاف چيزي كه فكر مي كردم...
 
پاسخ : خاطرات روز اول

منم از دبیرستان امدم!
من کلا احساس تنهایی نمی کردم چون 21 از بچه های راهنماییمون باهام بودن یعنی همه قبول شده بودیم!کلا فقط همو دست می نداختیم :دی
 
پاسخ : خاطرات روز اول

ا!چه روزی بودا!من یادمه احساسه مالکیت داشتم چون:1- من شبیه خواهرمم (البته این طور میگن) و چون خواهرمم اون جا بوده سال پیشش، اکثر معلما منو می شناختن.البته بدبختیش این بود که تا سوم راهنمایی منو به اسم خواهرم صدا می کردن! :(( O0 :-ss

2-ما 23،24 نفر بودیم که از دبستان با هم اومده بودیم راهنمایی و منم طبیعتا بچه های زیادی رو می شناختم.

ولی چه خنگ بودم.عین این بچه مثبتا نشسته بودم میز اول :-"که جلسه بعدی جامو عوض کردم.نیشمم همش باز بود ;D (دقیقا همین جوری)

اولین روز دبیرستان ولی یه مزه دیگه داشت. :P
 
پاسخ : خاطرات روز اول

روز اول فک میکردم همه،آدم های غیر عادی هستند و لی بعد دیدم بقیه دیوونه تر ازمنن!
 
پاسخ : خاطرات روز اول

منم یادمه..پارسال روز اول بود که رفتم سر صبح بود رفتم دیدم اه!چرا اینجا اینجوریه؟چرا هنوز کارگرا دارن دیواراشو رنگ می کنن؟چرا اسم مدرسمون دبیرستان پسرانه ی شهید قندیه؟؟؟؟چرا کادر دفتری کسی نیامده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
پاسخ : خاطرات روز اول

من روز اول كه رفتم تقريبا 70تا از بچه هاي ديگه رو ميشناختم حدود 30نفر با هم از يه دبستان بوديم چند نفر هم از دوستاي تو محله بودن بقيه هم از دوستاي داداشم بودن كه دبيرستان بودن چندتا از معلما رو هم ميشناختم كلا تنها نبودم
 
پاسخ : خاطرات روز اول

حس میکردم دیگه چه خبره!!
 
پاسخ : خاطرات روز اول

در کل حال نداد. نه روز اول و نه کل روزهاش. فکر می کردم استعداد هام شکوفا شه ! مردم من
 
پاسخ : خاطرات روز اول

15 دقیقه از زنگ دوم رو دم دفتر گذروندم
 
پاسخ : خاطرات روز اول

به نقل از serious :
معلمه تقصیری نداشته ... بیچاره خودرگیری حاد داشته و یه مقدار دیوونه بوده دی !
قرارا نشد توهین کنی ها !
یه معلم ماهی بود که خدا میدونه !

روز اول راهنمایی که اتفاق خاصی نیفتاد ، یادش به خیر ، فقط گاهی بکس معرفت و کرامت با هم دعوا میکردن که کدوم بهتره !

روز اول دبیرستان هم که من پیچوندم ، و همینطور روز دوم ! ;D
 
پاسخ : خاطرات روز اول

من روز اول راهنمایی!!!؟؟ هیچ کس رو به جز یکی از بچه ها که از 5 دبستان با هم بودیم رو نمی شناختم!!؟؟

ولی 1 ماه که از سال گذشت!!؟؟ فهمیدیم که هر چی شر توی پایه هست توی کلاس ما هست و همه هم آخر کلاس بودن!!!؟؟

اون سال همه رو دیوونه کرده بودیم!!؟!؟ ولی تا فهمیدن چه اشتباهی کردن سال های دیگه هیچ کدوم ما رو توی یک کلاس ننداختن!!!؟
( که البته چون تعداد زیاد بود توی هر کلاس 2 نفری میوفتادیم!!؟؟)
 
پاسخ : خاطرات روز اول

میگم این اولین روز چه پر طرفداره!
راستش اولین روز برای من هیچ چیز خاصی نداشت که بخوام بگم
میخواستم از مدرسه و بچه هاش در برم
 
پاسخ : خاطرات روز اول

به نقل از HHH :
میگم این اولین روز چه پر طرفداره!
راستش اولین روز برای من هیچ چیز خاصی نداشت که بخوام بگم
میخواستم از مدرسه و بچه هاش در برم
دقت کنی همه از جمله من از روز اوله اول نگفتیم!!؟؟ مثلا من گفتم بعد چند وقت این طوری شیطون شدیم!!؟
 
پاسخ : خاطرات روز اول

به نقل از legend :
دقت کنی همه از جمله من از روز اوله اول نگفتیم!!؟؟ مثلا من گفتم بعد چند وقت این طوری شیطون شدیم!!؟
آخه میدونی من به عنوان تاپیک توجه کردم!
بذگریم
همین الان یک چیزی یادم اومد
روز اول یک دختری همچین با خجالت و ...... اومد گفت میشه اینجا بشینم کنار شما؟
منم یجورایی خندم گرفت گفتم بشین
میگم کاش الانم همونجوری خجالتی بود،آخه الان چهار ساله کنارم میشینه روز به روز خودمونی تر میشه یهو دیدی یک چیزی شطرق میخوره تو سرت اونوقت باید کل حیاط بدویی دنبالش!
با تشکر از راهنماییت legend
 
پاسخ : خاطرات روز اول

منم روز اول که میرفتم اول راهنمایی(البته از تابستون) 40 نفر از بچه های اول رو میشناختم چون همه از مدرسه ما قبول شده بودن!!! دی: در کل احساس خوبی داشتم!
 
پاسخ : خاطرات روز اول

من اولش فکر می کردم اونجا همه مخن و مخترع
بعدش فهمیدم چیه
اولین روز هم خانواده یه شهید اومده بودن و زنگ شروع رو اونا زدن به نماز خونه رفتیم و مدیر اونقدر حرف زد
خلاصه همه مسوولا شهرمون تو مدرسه ی ما بودن
 
پاسخ : خاطرات روز اول

من هیچ کدوم از بچه های کلاس 5ممون تو کلاسم نبود همه غریبه بودنو از یه مدرسه دیگه :-s
خیلی بد بود :((:((:((:((
تا 1 ماه اینجور بودم تا اینکه چندتا دوست پیدا کردم ;D
 
پاسخ : خاطرات روز اول

عالی بود. فقط یه کم استرس داشتیم که نکنه با دوستامون تو یه کلاس نیوفتیم که خدا رو شکر به غیر از یه نفر بقیه با هم بودیم.
 
پاسخ : خاطرات روز اول

به نقل از mohamdreza_m :
عالی بود. فقط یه کم استرس داشتیم که نکنه با دوستامون تو یه کلاس نیوفتیم که خدا رو شکر به غیر از یه نفر بقیه با هم بودیم.

بیچاره اون یه نفر.من که دلم براش سوخت.آخه منم یه سال تو امتحانا افتاده بودم نفر آخر کلاس (اونم میز جلو) ولی بقیه دوستام یه کلاس دیگه.انقد
 
پاسخ : خاطرات روز اول

روز اول....
وایییییی
یادمه روز اول نرفتم مدر3 ! ( جشن شکوفه ها بود فکر کنم! )
روز بعدش که می خواستم برم فکر کردم الان برنامه ها رو دادن و باید بشینم سر کلاس! ( اول راهنمایی مغزم راس بچه ی اول دبستان هم نمی کشید ) کلا 3 تا قبول شده بودیم و من شماره ی اون 2 تا رو هم نداشتم ازشون بپرسم!
تموم کتابا و دفترامو گذاشتم تو کیفم! کیفم شد 3 برابر خودم! :)) منم خیلی کوچیک بودم کلا همه بهم می خندیدن!
ماشاالله اینقدر شلخته بودم که کیفمو دم دفتر جا گذاشتم!!! :))
فرداش که رفتم دفتر تموم ناظما بهم خندیدن! از اون روز القاب وروجک و شیطونک و .... بهم نسبت دادن! ;D

---------------------
ولی یادمه چون تنها بودم خیلی استرس داشتم! مخصوصا به خاطر اینکه روز اول هم نبودم!
ولی کلا به خیر گذشت! ;D
 
Back
بالا