روز اول مهر

پاسخ : خاطرات روز اول

به نقل از BAX :
روز اول اقای روستائیان یادته؟ تنبک و کموچه و ... واسمون زد؟

چه تحویلتون گرفتن!خوشبحالتون!
 
پاسخ : خاطرات روز اول

منو دو تا دوستامو خواهرم با هم قبول شديم از دبيرستان
بعد داشتيم به ورودي هاي راهنمايي ميخنديديم همين يادمه
 
پاسخ : خاطرات روز اول

هنوز یادمه ولی نمیگم
 
پاسخ : خاطرات روز اول


ولی یادمه که اولین روز دبیر ریاضیمون کهخیلی ازش بدم میاد شروع شد!


ولی همه ی بچه های دبیرستان ما از معلم ریاضی که اقای موسالوست خوششون میاد.
اولین روز هم زنگ اول و دوم اون اومده بود.
معلم ریاضی مون (اقای موسالو) قبل از اینکه کلاس شروع بشه یه چند دقیقه همه ی کلاس رو میخندونه و شاد میکنه بعد کلاس رسما شروع میشه.کلا تو کلاس ریاضی هیچکس خسته نمیشود...
 
پاسخ : خاطرات روز اول

خود من اولین روز ، اولین زنگ با بشکیده کلاس داشتم! بچه های تهران میشناسنش!!! :)) میدونن چه حالی بهت دس میده وقتی سمپادیتت رو با بشکیده آغاز کنی......
 
پاسخ : خاطرات روز اول

خیلی روز ضایعی بود!
هر کی از یه مدرسه!
ولی یواش یواش...
یخ هامون اب شد!
و اخرش تو دوم شدیم شلوغترین کلاس مدرسه! سوم هارم میزدیم!
 
پاسخ : خاطرات روز اول

به نقل از 4245 :
خیلی روز ضایعی بود!
هر کی از یه مدرسه!
ولی یواش یواش...
یخ هامون اب شد!
و اخرش تو دوم شدیم شلوغترین کلاس مدرسه! سوم هارم میزدیم!
خوش باحالتون مارو که گفتن چه غلطی کردیم این هارو انداختیم توی یه کلاس و سوم و دوم مارو کاملا پاشوندن!؟!
 
پاسخ : خاطرات روز اول

به نقل از legend :
خوش باحالتون مارو که گفتن چه غلطی کردیم این هارو انداختیم توی یه کلاس و سوم و دوم مارو کاملا پاشوندن!؟!
ما حتی تو سوم دیگه بر کل مدرسه حکومت میکردیم!
همه چی دست ما بود! از مسوول کتابخونه گرفته تا انتظامات!
حتی دفتر کلاسیمونو گم و گور کردیم و بعد یه هفته پیدا شد!!
 
پاسخ : خاطرات روز اول

به نقل از 4245 :
ما حتی تو سوم دیگه بر کل مدرسه حکومت میکردیم!
همه چی دست ما بود! از مسوول کتابخونه گرفته تا انتظامات!
حتی دفتر کلاسیمونو گم و گور کردیم و بعد یه هفته پیدا شد!!
اگه ما این طوری بودیم که چیزی به نام مرکز راهنمایی حلی 1 نمی موند!؟!
 
پاسخ : خاطرات روز اول

روز اول همش چرت زدم........خيلي برام سخت بود يك ساعت و نيم سر كلاس بشينم...چون تو دبستان 45 دقه بود كلاسامون...............
 
پاسخ : خاطرات روز اول

احساس خاصی نداشتم
فقط همون روزه اول از یکی خیلی بدم اومد
ولی الان صمیمی ترین دوستمه
 
پاسخ : خاطرات روز اول

با اينكه كسيو نميشناختم......ولي مامانينا كه رفته بودن برا ثبت نام منو چند نفر از بكس فوتبال راه انداختيمو ..... . B-)
 
پاسخ : خاطرات روز اول

به نقل از mishu :
روز اول همش چرت زدم........خيلي برام سخت بود يك ساعت و نيم سر كلاس بشينم...چون تو دبستان 45 دقه بود كلاسامون...............
آره.برای منم سخت بود
 
پاسخ : خاطرات روز اول

خيلي باحال بود منو دوستم يه مار گرفتيم تو مدرسه يك ماره زشت
 
پاسخ : خاطرات روز اول

یادمه اومدم خونه به مامانم گفتم مامااااان من کلاسمو دوس ندارم!کلاسمون افتضاحن بچه هاش و 1 جورین و از این حرفا ;D
اخه ما 5تا بودیم که از دبستانمون قبول شده بودیم.کلاس اول هم 2تا کلاس بودم من تو 1 کلاس اون 4تا تو 1کلاس دیگه!واسه همین خیلی ضدحال بود :(
 
پاسخ : خاطرات روز اول

امروز که به سلامتی و خوشی(برای بعضی به نحسی)گذشت چه اتفاقی برات افتاد؟ >) (دوباره حالم بد شد^-^ )
خب میگفتم...
امروز زنگ اول که ولش کن
زنگ دوم که ولش نکن(الان میگم چی شد)
زنگ سومم ولش کن

خب قرار بود زنگ دوم رو بگم
B-)

زنگ دوم خوش و خرم اومدیم توی کلاس
کلی خوشبخت بودیم که یهو یک نفر با قد رعنا
با کفش های تلق تلقی
اومد توی کلاس
یهو کلاس ساکت شد
همه چشم ها منتظر بود :-\ (به این صورت)
دل همه قیژی ویژی میرفت که بشینن سر اون قد رعناییه (دبیر عربی) رو بخورن و یک زنگ رو به خوشی و خرمی به پایان برسونن ;D
که یهو اون قد رعنایه مهربون گفت :
بچه ها سلاااااااام
خوبین؟
سال نوی تحصیلی....(چند تا از همین جمله کلیشه ای ها گفت و بعد:)خب حالا کتاب آوردین یا درسای سال قبل رو دوره کنیم؟ B-)
قیافه بچه ها در اون لحظه: :o :-\ :-& (:|
این چهار تا شکلک که قیافه بکس خودمون بود
بقیه هم ایضا

خلاصه که شروع کرد به دوره کردن و تا آخر زنگ هم ولمون نکرد
زنگ که خورد همه دوباره خوشبخت شدن ;D

ماله ماکه در کل روز خیلی فوق العاده ای نبود
همه خاطره دارند، شما چطور؟
بنویسید ببینیم چیکار کردین امروز :-"
 
  • لایک
امتیازات: Anit
پاسخ : خاطرات روز اول

ما با بكس (دالتونا ;D )پياده رفتيم مدرسه و دير رسيديم
وقتي رسيديم بچه ها سر جاهاشون نشسته بودن و متاسفانه جرات كرده بودن جاي ما چهارتارو غصب كنن ;D
متاسفانه دعوا نشد تا دوست زاهداني نسبم گفت بلند شين اين دو ميز مال ماست (دو نيمكت آخر رديف سمت چپ >:D< ) هرچهارتاشون بلندشدن و رفتن ;D خيلي خوشم اومد ازشون واقعا نشون دادن چقدر نيشابوريا با فرهنگن و جلوي حرف حق تسليم >:D<

خلاصه زنگ اول شروع شد
دبير فيزيك جديد از خارج برگشته و دكتراي فيزيك اتميمون وارد كلاس شد :P عاشقش شدم
جوون رعنا و خوش تيپ و خوش صحبت و البته سوژه تيكه بود :)) (شايد هم اول مهرو اينطوري بود حالا خدا ميدونه ;D )

زنگ دوم كامپيوتر دداشتيم :P مثل مرد نشستم پاتي سيستم مقدسم يعني شماره 7 >:D< معلم يه توضيحاتي داد براي برنامه امسال و بعد آزاد گذاشت ، منم كه سوگلي معلم كامپيوترم ;D گفتم آقاي مهندس لطف ميكنين اينترنت سيستمارو وصل كنين ببنيم دنيا چه خبره ؟؟ اونم گفت اگه آقاي دكتر ميگه بفرماييد ;D (در اينجاست كه دوباره بچه هاي بي جنبه به جاي تشكر به من تيكه ميندازن ;D )

زنگ سوم عربي داشتيم :-& من و 7 نفر ديگه برنامه ريختيم كه دودر كنيم ;D رفتيم گيم نت 4 به 4 بازي كرديم :P من فرك من شدم ;D بهترين زنگ عربيم بود ;D
 
پاسخ : خاطرات روز اول

امروز صبح که با بچه ها رفتیم سره صف مدیره جدیده مونو دیدیم !
تیپش بد نبود بعد که قران و ... تموم شد اومد صحبت کنه سلام را که گفت شلام :)) :)) :))( دندون نداشت کلا مدرسه پکید :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) وای ما تا آخر خندیدیم بعدشم
زنگ اول معم دینی نیومد بود! :)) ناظممون اومد کلاسو تحویل داد!
زنگ دوم دفاعی داشتیم معلمه دفاعیمون امگشت سوم دستشو رو به بچه ها گرفته بود و میگفت اسمه این انگشته چیه! :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) اینم زنگ سوم!
زنگ آخرم فیزیک نیومده سر کلاس شروع کرد درس بده! :)
 
پاسخ : خاطرات روز اول

مــا كــه بـه قول رفــقا ور آفــــتاب آفــتاب مي زد پــس كــلمون سخــنراني با ميــكروفن خــاموش گوش مي كــرديم :))
دبيــر زبان عــوض شده بود و دبيــر سال اولمــون دوباره دبيــرمون شد ( كــه صد در صد بـراي حــال منو تو قوطي كــردن برنامه هاي جــامع ( ! ) خواهد داشت )
دبيراي علوم اجتمــاعي ، عربي ، قــرآن و فيزيك و شيمي هم ديگه نبــودن و جــاش فيزيك و شيمــي و آمــادگي رو يه نفر استاد دانشگــاه درس مي ده
زنــگ اول زبــان با دبيــر محــبوب تر از جــانم : ;D داشــتيم و بعــدشم دينــي كه هيشكــدوم درس ندادن و بعـدشم پــرورشي بود كــه بجــاش مشــاور جــديد اومد .
بعــدشم آش و لاش بــرگشــتيم خونه . چــقد بده اين اول مهــر !
* راستــي مراسم تجــليل ( ! ) با شكــوه برگــزار شد و طبق هميشه بــن خريد كــتاب 20 تومــني ( ! ) برامــون حواله كردن با اعتبار 20 روزه !
 
پاسخ : خاطرات روز اول

ما تا ساعت 8 و نیم مراسم داشتیم

پا درد گرفتیم (:|

زنگ اول ک اینطوری فرت شد

زنگ دومم معلم دینی پارسالمون اومد(امسال معلمم ما نیس) فقط حرف زدیم,کلی حال داد ;D

زنگ اخرم مشاور اومد :-&

انقد گفت بهداشت روان ک هممون این شکلی شدیم (:| , ;D

ولی در کل خیلی باحال بود و خوش گذش و کلی خندیدیم ;D
 
Back
بالا