رضا خان با اون سیبیل چخماقی و یه پیرهن صورتی، گل رز به دست دم در ایستاده بود.تو سیرک روسیه خرس ب جای دامن تایر شلوار پاش کرده بود برای تبلیغ تایر(اقا خیلی از مغزم کار کشیدم. جدی نگیرین)
صورتی... سیبیل چخماغی(املاش درسته؟) .. گل رز
یه برگه چسبیده بود به پای مرغ توی حیاط، برش داشتم دیدم یه پاکت پر از دلار عه
یه روحانی برای اینکه خمس بده رفت بانک مرکزی اول هفت تیر و 50 میلیاردی پول نقد گرفت و داد به مرجع تقلید خودش که باباش بود که اون تقسیم کنه
یه تی‌شرت راه راه سیاه سفید پوشیدم و واسه‌ی ادامه زندگی تخم شتر مرغ سرخ کردم.
شیری که رو موکت ریخته بود و با پاک‌کن پاک کردم.
صبح به جای کاغذ دور ساندویچم لباس کشیدم..
همینطوری که داشتم عکاسی می‌کردم یه اورانگوتان خپل خودشو انداخت روم و مردم.صبح به جای کاغذ دور ساندویچم لباس کشیدم..
عکاسی.. اورانگوتان... خپل
پ.ن. ی ذره نمک داستانو زیاد کنین
روی بالشتم با پتو پلنگیم خابیده بودم ک صدای تیر اومد و پتوم سوارخ شد
عباس همونطور که موهای لخت شو دور انگشتش میپیچوند برنامه هفتگی کلاس اول رو به تخته ی بالای میزش چسبوند
مامور آب که وارد حیاط خانه شد، دو شتر و گورخر به سمتش هجوم بردند.
وقتی از نداری روی اسفالت نون میپختن مامور اومد دستگیرشون کرد...
قلی انقد پرید بالا تا دستش برسه به ماه که کله‌ش شکست.
رفتم باشگاه پام چسبید ب ادامس افتادم زمین چای استاد ریخت رو کتاب بدبخت شدم
خر مش قربون گوله کاموا رو از تو جعبه دراورد.
داشتم کاغذ دیواری رو روی دیوار میچسبوندم که یهو دیدم عکس بن لادن روی کاغذ دیواری چاپ شده و یه ابر هم از دهنش در اومده که نوشته شده:«بودن یا نبودن، معما این است»
فایل چسب زخم رو به صورت pdf سیو کردم دادم پرینتر چاپ کنه، به جاش زنبیل تحویلم داد!
