- شروع کننده موضوع
- #1
- ارسالها
- 886
- امتیاز
- 12,249
- نام مرکز سمپاد
- حلی
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 96
این متن از شهید مطهریه
لازم است درباره دو نوع آزادی كه مايه اشتباه كاری و مغلطه شده است توضیح داده شود. فرق است ميان آزادی تفكر و آزادی عقيده آزادی تفكر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است كه ميتواند در مسائل بينديشد اين استعداد بشری حتما بايد آزاد باشد پيشرفت و تكامل بشر در گرو اين آزادی است اما آزادی عقيده ، خصوصيت ديگری دارد ميدانيد كه هر عقيده ای ناشی از تفكر صحيح و درست نيست منشا بسياری از عقايد ، يك سلسله عادتها و تقليدها و تعصبها است عقيده به اين معنا نه تنها راه گشا نيست كه به عكس نوعی انعقاد انديشه بحساب ميايد يعنی فكر انسان در چنين حالتی ، به عوض اينكه باز و فعال باشد بسته و منعقد شده است و در اينجا است كه آن قوه مقدس تفكر ، بدليل اين انعقاد و وابستگی ، در درون انسان اسير و زندانی ميشود آزادی عقيده در معنای اخير نه تنها مفيد نيست ، بلكه زيانبارترين اثرات را برای فرد و جامعه بدنبال دارد آيا در مورد انسانی كه يك سنگ را ميپرستد بايد بگوئيم چون فكر كرده و بطور منطقی به اينجا رسيده و نيز به دليل اينكه عقيده محترم است ، پس بايد به عقيده او احترام بگذاريم و ممانعتی برای او در پرستش بت ايجاد نكنيم؟ يا نه ، بايد كاری كنيم كه عقل و فكر او را از اسارت اين عقيده آزاد كنيم؟ يعنی همان كاری را بكنيم كه ابراهيم خليل الله كرد.
شهید مطهری در ادامه به داستان بت شکنی حضرت ابراهيم ( ع ) و پاسخ ایشان به اعتراض مردم بت پرست شهر اشاره و عنوان می کند: ابراهیم (ع) خطاب به انها گفت شما چرا مرا متهم ميكنيد؟ مجرم واقعی همين بت بزرگ است كه زنده مانده مردم در جواب گفتند كه از او اين كارها ساخته نيست پاسخ داد كه چطور است كار زد و خورد از او ساخته نيست ولی اينكه حاجتهائيرا كه انسانها در آنها در مانده اند برآورده كند ، از او ساخته است؟ در اينجا قرآن اصطلاح بسيار زيبائی بكار مي برد، مي گويد: «فرجعوا الی انفسهم»، اين مناظره سبب شد كه اينها بخود بازگردند* از نظر قرآن ، خود واقعی انسان عقل و انديشه ناب و خالص و منطق صحيح اوست قرآن ميگويد اينها از خودشان جدا شده بودند ، اين تذكر سبب شد كه دوباره سوی خود باز گردند و خود را در يابند حالا كار حضرت ابراهيم را چگونه بايد تفسير كنيم ؟ آيا كاری كه ابراهيم (ع) كرد بر خلاف آزادی عقيده - بمعنای رايج آن كه ميگويند عقيده هر كس بايد آزاد باشد - بود ، يا آنكه در خدمت آزادی عقيده بمعنای واقعی آن بود ؟ اگر حضرت ابراهيم ميگفت چون اين بتها مورد احترام ميليونها انسان هستند ، پس من هم به انها احترام ميگذارم ، يعنی درست همان چيزی را ابراز ميكرد كه اكنون عقيدهای بسيار رايج است ، آيا كار درست و صحيحی انجام داده بود ؟ از نظر اسلام اين اغراء به جهل (كشانيدن به جهل) است نه خدمت به آزادی در تاريخ اسلام نيز ميبينيم درست نظير كار ابراهيم ( ع ) را پيغمبر اكرم ( ص ) در فتح مكه انجام داد آن حضرت به بهانه آزادی عقيده ، بتها را باقی نگذاشت به عكس ديد اين بتها عامل اسارت فكری مردمند و صدها سال است كه فكر اين مردم اسير اين بتهای چوبی و فلزی و شده است ، اين بود كه بعنوان اولين اقدام بعد از فتح ، تمام آنها را در هم شكست و مردم را واقعا آزاد كرد
مثال دیگر استاد مطهری کوروش است. ایشان درباره او تصریح کرده است: در كتابهای تاريخ خودمان نوشته بودند كوروش چه مرد بزرگ و بزرگواری بوده كه وقتی به بابل رفت و آنجا را فتح كرد تمام بتخانه ها را محترم شمرد از نظر يك فاتح كه سياست استعمارگری دارد، اين كار، امری عادی و يك نقشه معمولی است ولی از نظر بشريت چطور؟ آيا خود جناب كوروش به آن اعتقاد داشت؟ يقينا نه، اما كوروش فكر ميكرد اين اعتقاد كه مردم را در بيخبری نگاه داشته عامل خوبی برای در بند ماندن آنهاست اين بود كه دست به تركيب آنها نزد.
پ.ن مثال دیگش حرکت پادشاه انگلیس بود تو هند برای اینکه نشون بده گاو مقدسه باادرارش دست و صورتشو شست
نظرتون چیه؟
لازم است درباره دو نوع آزادی كه مايه اشتباه كاری و مغلطه شده است توضیح داده شود. فرق است ميان آزادی تفكر و آزادی عقيده آزادی تفكر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است كه ميتواند در مسائل بينديشد اين استعداد بشری حتما بايد آزاد باشد پيشرفت و تكامل بشر در گرو اين آزادی است اما آزادی عقيده ، خصوصيت ديگری دارد ميدانيد كه هر عقيده ای ناشی از تفكر صحيح و درست نيست منشا بسياری از عقايد ، يك سلسله عادتها و تقليدها و تعصبها است عقيده به اين معنا نه تنها راه گشا نيست كه به عكس نوعی انعقاد انديشه بحساب ميايد يعنی فكر انسان در چنين حالتی ، به عوض اينكه باز و فعال باشد بسته و منعقد شده است و در اينجا است كه آن قوه مقدس تفكر ، بدليل اين انعقاد و وابستگی ، در درون انسان اسير و زندانی ميشود آزادی عقيده در معنای اخير نه تنها مفيد نيست ، بلكه زيانبارترين اثرات را برای فرد و جامعه بدنبال دارد آيا در مورد انسانی كه يك سنگ را ميپرستد بايد بگوئيم چون فكر كرده و بطور منطقی به اينجا رسيده و نيز به دليل اينكه عقيده محترم است ، پس بايد به عقيده او احترام بگذاريم و ممانعتی برای او در پرستش بت ايجاد نكنيم؟ يا نه ، بايد كاری كنيم كه عقل و فكر او را از اسارت اين عقيده آزاد كنيم؟ يعنی همان كاری را بكنيم كه ابراهيم خليل الله كرد.
شهید مطهری در ادامه به داستان بت شکنی حضرت ابراهيم ( ع ) و پاسخ ایشان به اعتراض مردم بت پرست شهر اشاره و عنوان می کند: ابراهیم (ع) خطاب به انها گفت شما چرا مرا متهم ميكنيد؟ مجرم واقعی همين بت بزرگ است كه زنده مانده مردم در جواب گفتند كه از او اين كارها ساخته نيست پاسخ داد كه چطور است كار زد و خورد از او ساخته نيست ولی اينكه حاجتهائيرا كه انسانها در آنها در مانده اند برآورده كند ، از او ساخته است؟ در اينجا قرآن اصطلاح بسيار زيبائی بكار مي برد، مي گويد: «فرجعوا الی انفسهم»، اين مناظره سبب شد كه اينها بخود بازگردند* از نظر قرآن ، خود واقعی انسان عقل و انديشه ناب و خالص و منطق صحيح اوست قرآن ميگويد اينها از خودشان جدا شده بودند ، اين تذكر سبب شد كه دوباره سوی خود باز گردند و خود را در يابند حالا كار حضرت ابراهيم را چگونه بايد تفسير كنيم ؟ آيا كاری كه ابراهيم (ع) كرد بر خلاف آزادی عقيده - بمعنای رايج آن كه ميگويند عقيده هر كس بايد آزاد باشد - بود ، يا آنكه در خدمت آزادی عقيده بمعنای واقعی آن بود ؟ اگر حضرت ابراهيم ميگفت چون اين بتها مورد احترام ميليونها انسان هستند ، پس من هم به انها احترام ميگذارم ، يعنی درست همان چيزی را ابراز ميكرد كه اكنون عقيدهای بسيار رايج است ، آيا كار درست و صحيحی انجام داده بود ؟ از نظر اسلام اين اغراء به جهل (كشانيدن به جهل) است نه خدمت به آزادی در تاريخ اسلام نيز ميبينيم درست نظير كار ابراهيم ( ع ) را پيغمبر اكرم ( ص ) در فتح مكه انجام داد آن حضرت به بهانه آزادی عقيده ، بتها را باقی نگذاشت به عكس ديد اين بتها عامل اسارت فكری مردمند و صدها سال است كه فكر اين مردم اسير اين بتهای چوبی و فلزی و شده است ، اين بود كه بعنوان اولين اقدام بعد از فتح ، تمام آنها را در هم شكست و مردم را واقعا آزاد كرد
مثال دیگر استاد مطهری کوروش است. ایشان درباره او تصریح کرده است: در كتابهای تاريخ خودمان نوشته بودند كوروش چه مرد بزرگ و بزرگواری بوده كه وقتی به بابل رفت و آنجا را فتح كرد تمام بتخانه ها را محترم شمرد از نظر يك فاتح كه سياست استعمارگری دارد، اين كار، امری عادی و يك نقشه معمولی است ولی از نظر بشريت چطور؟ آيا خود جناب كوروش به آن اعتقاد داشت؟ يقينا نه، اما كوروش فكر ميكرد اين اعتقاد كه مردم را در بيخبری نگاه داشته عامل خوبی برای در بند ماندن آنهاست اين بود كه دست به تركيب آنها نزد.
پ.ن مثال دیگش حرکت پادشاه انگلیس بود تو هند برای اینکه نشون بده گاو مقدسه باادرارش دست و صورتشو شست
نظرتون چیه؟