دیالوگ‌های واقعی

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
(غروب - خارجی - کوچه روزگار)
*سکانس اول*
(فردی از دوردست او را به فامیلی صدا میکند)
+چاکرم آقای کشاورز h-:
+هیشکی باورش نمیشه این آقای کشاورز منو به فامیلی صدا میکنه. همه به اسم میگنا این به فامیلی صدا میکنه.
-کی همین مرد گنده هه؟
+آره. من به هرکی میگم باور نمیکنه.
-چطور مگه؟
+من حتی جلو خودشونم باهاش سلام علیک کردم این به فامیل صدا کرده. اونا هم گفتن نه قبول نیست از قبل با هم هماهنگ کرده بودین.
-حالا مگه طرف فرد خاصیه؟
+این؟! هه... گنده ی عرق محله س. :))
-:eek:=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))

*سکانس دوم*
+ها عامو... علیمون 4 ساله شیراز زندگی میکنه.
-تنها گذاشتن بره با این سابقه خرابش؟!O_o
+نه شرط گذاشتن که بره پیش آقام (بابابزرگ)
-خب پس محدودش کردن. دیگه نمیتونه برنامه کنه و این حرفا.
+هه.... مشکل اتفاقا آقامه:D
-چطور؟!
+میدونی آقام یکم تیریپش هیپی (hippy) طوره.:))
-:)):)):))
+ینی اشرافی که این مرد بر انواع دخانیات و نوشیدنیها داره قابل وصف نیست.
-:)):)):))
+همینقدر برات بگم که یه شب تا 4 صبح داشت گیلاس پر و خالی میکرد بعد دیدیم یهو آستینشو زد بالا گفتیم "چی شده آقا؟!" گفت "وقت نمازه، الان قضا میشه" گفتیم "بیخیال" گفت "زهرمار و بیخیال پاشو وضوتو بگیر"=))=))=))
-=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))
-بخدا عاشقتم=))=))=))=))=))=))=))=))=))
 
آخرین ویرایش:

hanita.ard

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,843
امتیاز
26,252
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
....
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
قزوین
رشته دانشگاه
شیمی محض
+اخر هفته همه خونه ما لب دریا جوج بخوریم با شلوارک
-خاله شلوارک مورد منکراتی داره
+خب با جوارب ساق بلند بپوشید نگاهم فقط چشم تو چشم
*همونو شلوار بپوشیم سنگین تریم
+من کار ندارم یا شلوارم میپوشید یا بهتون فلافل میدم فقط...
*مینا ابجی اون از وضع پوششت ب گروه اینم از الان کشور اسلامیه خواهر رعایت کن:))
 

hanita.ard

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,843
امتیاز
26,252
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
....
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
قزوین
رشته دانشگاه
شیمی محض
+دلت براش تنگ شده بود‌؟؟؟
-نه
+دوسش داشتی‌؟؟
-نه
+هیچ حسی هم بهش نداری؟؟
-نه
+پس چرا داری خودتو عذاب میدی؟؟
-دلم نمیاد دلشو بشکنم همه ک مثل اون سنگ دل نیستن...
 

hanita.ard

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,843
امتیاز
26,252
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
....
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
قزوین
رشته دانشگاه
شیمی محض
+بی تفاوت شدی
_فقط یاد گرفتم احساسمو کنترل کنم
+خیلی بده وحشتناکه
_ارامش بخشه...فوق العادس...
 

صال

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
827
امتیاز
8,653
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی۲
شهر
اسفراین
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
آزاد بجنورد
رشته دانشگاه
پرستاری
+اون دختره زیدت بود بهت خیره شده بود؟
_نه باو ما کجا و زید کجا:-"
+معلومه خیلی تو کف بوده
_والا من ک بنده خدارو ندیدم که تشخیص بدم تو کف بوده یا ن ولی مث اینکه تو خیلی تو کفش بودی با جزییات و کامل توضیح میدی=))=))=))
+P:<@:
_عاشق به تو میگن گل من!!!!:))<D=
 
آخرین ویرایش:

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
(شب عاشورا-خارجی-خیابان)
(سکانس اول)
سه هم اتاقی درحال راه رفتن به سمت دسته ها و تعریف کردن هستند. یکی از آنها افاضه فضل فرموده و خیرسرش قصه عاشورا را میگوید... سپس:
-یزید توی کربلا نبودا، ابن زیاد هم همینطور.O_o
+چرا دیگه یزید سر امام حسین رو برید داد به معاویه.
-معاویه که مرده بوده. یزید هم توی شام بوده.(:/
*پس اونجا که ابوسفیان لخت میشه فرار میکنه پیش معاویه چی؟:D
-خنگول اون عمروعاص بود اونم توی جنگ صفین. خداییش شما چجوری تو مدرسه تاریخ خوندین؟!~X(
+من که تاریخم در حد 11 بود 20 گرفتم.:D
*منم هرطور فکر میکنم باید رد میشدم ولی 20 شدم.:))
-:|:|:|... من اینهمه با استاده بحث و صحبت میکردم آخرشم 19 شدم. (از بدیای سمپاد)
+اینکه چیزی نیست من جغرافیام هم افتضاحه. یعنی مثلا تا پریروز نمیدونستم بوشهر و بندرعباس و قشم سه تا شهر جدان و حتی قشم جزیره س. و اینم 20 شدم.=)) (لازم به ذکره که خودش اهوازیه)
*منم 20 شدم. ولی فقط میتونم توی مسیر شیروان-تهران بهت کمک کنم. (لازم به ذکر نیست)
-نه من فقط توی بخش مرکزی ایران نمیدونم جای دقیق زنجان و سمنان و اراک و این استانای مرکزی کجاس. ولی به جاش خارجیا رو خوب بلدم.
+بله اونروز که داشتی با ممدرضا سر ایالتهای آمریکا بحث میکردی بودم.:| (روز انتخابات آمریکا)
-:D

(سکانس دوم)
در رستوران نشسته و منتظر سفارششان هستند:
-عجیبه.
*چی؟
-امشب همه نذری گیرشون میاد جز ما. دیگه امشب نباید غذا میگرفتیم.
(چند دقیقه بعد)
-عه... از 503 پرید روی 505 :|. پس ما چی؟!
+چه جالب.
-جالب نیس بابا من گشنمه.
+نه بابا انعکاس 505 تو آینه شده 202.
-:-w
*عه اونجا دارن شیرکاکائو میدن.
(یک نفر سریعا ناپدید میشود)
 

(:TABASSOM:)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,813
امتیاز
41,058
نام مرکز سمپاد
FRZ
شهر
TBZ
سال فارغ التحصیلی
94
[ شوهر خاله از پشت سر در حالیکه از روی شونم خم شده توی بشقابم و زل زده به مایحتویش ] : برنج بکشم برات ؟
- نه مرسی کافیه
+ خب پس از اون لیمو ها هم بریز رو غذات :-"
- ریختم قبلا ... این برا من بود ( در حالیکه به یه نصف لیمو اشاره میکنه)
[همون لحظه دایی برمیگرده و نگام میکنه]
×دایی جون باقلوا میخوری بدم بهت ؟
- نه دایی ظرفش جلومه خودم برمیدارم ممنون
× زبون چی ؟ خوردی ؟
- بله ... دارم میخورم ... ایناهاش تو بشقابم هست هنوز :|
[صدای پدر از کنار شوهر خاله که مخاطبش داییه ] :
* شهرام زبونش درازه دیگه ... مغز بده بهش :))
- باباااااا -__-
[ هر سه تاشون میخندن ]
- اگه شما سه تا گذاشتید من غذامو بخورم :| پدر جان برا شما هم دارم ... پلیز ویت ! :|
* :-"
 

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
[شب-خارجی-حیاط خوابگاه]
....
گله ای ازت ندارم چون چیزیه که ازت خواستم. پس حقی ندارم گله کنم. من گفتم زندگی میخوام، گفتم هیجان میخوام، گفتم تاوان اشتباهاتمو توی همین دنیا میخوام، پس نمیتونم برای اتفاقایی که برام افتاده گله کنم. یادته یک قراری باهات گذاشتم؟! یا شاید چون انقدر عوض شدم دیگه قابل شناخت نیستم برات. حق داری چون تو با یک حمید دیگه قرار گذاشته بودی و من دیگه اون نیستم. عوض شدم، عوضی شدم. اون حمید خوب بود. ازش متنفرم. خواستم بد بودن رو امتحان کنم و خب واقعا خیلی بد نقششو بازی کردم. بدترین بده ی ممکن...
...
گفته بودم منحنی زندگی سینوسیه... این دیگه باید مینیمم مطلقش بوده باشه، وقت شروع ربع بعدی شده یا هنوز هم میتونم بیشتر سقوط کنم؟ یا شاید میخوای از اینجا به بعدش رو یک تابع ثابت کنی؟! یا مجانب قائمه و سقوط به بینهایت؟!
بهرحال من که حق اعتراضی به خودم نمیدم چون این مدت کاملا خودمو از چشمت انداختم. مثل اشکایی که باید الآن از گونه هام سرازیر بشن و نمیشن...
...
ازت معجزه نمیخوام دیگه. میخوام ادامه ش بدی. میخوام آخر این راهو نشونم بدی. ازت معجزه نمیخوام... پاییز میخوام. فقط برگ خشک برای خش خش کردن و بارون برای خیس شدن.
...
(در راه برگشت برمیگردد و نگاهی به آسمان میاندازد)
فقط یک سوال، میتونم برگردم؟!
راهی مونده؟ یا انقدر بد شدم که رفتم توی لیست سیاهت؟! میخوام که برگردم...
راستی این مدت بهت دروغ گفتم؟ خودم نمیدونم چون انقدر غرق بدیام بودم که فراموشت کرده بودم. انقدر که الآن خجالت میکشم از خودم که دارم باهات حرف میزنم... اما من میخوام برگردم.
لطفا قبولم کن
 

(:TABASSOM:)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,813
امتیاز
41,058
نام مرکز سمپاد
FRZ
شهر
TBZ
سال فارغ التحصیلی
94
+ خوبی تبسمم؟

- نه

- بگو لطفا
اگه نمیخای هم بگو
قول میدم فقط گوش کنم
من شبا خوابت رو میبینم که پریشونی
میام اینجا میبینم آره ...

+ نمیدونم چمه
ولی خوبم

- نیستی
هیییچ خوب نیستی
این اون دختره‌ی یک جا نَشین نیست
اونی که حتی مرده رو هم میخندوند

+ امروز همش گریه کردم

- چرا؟
برای چی؟

+ همین الانشم گریم میاد
نمیدونم چمه
انگار همه غم دنیا تو دلمه
ولی هیچ چی نیست تو دلم
اصصصصصصصصصصلا نمیتونم بفهمم
همه چیز خوبه ولی من اینجوریم

- دو روز همه چیو ول کن برو با اونایی که حالت باهاشون خوب میشه باش. فارغ از همه‌ی اتفاقات این چند وقت. به هیییییچ چیز فکر نکن
بعد بیا دوباره با قدرت استارت بزن
این حالت برام زجر آوره واقعا. همش خودمو میبینم میخام گریه کنم. تو مثل من نشو! نذار تهش بشی من
اینقدر بی تفاوت
اینقدر بی شوق و ذوق برای ادامه زندگی
تو باید مثل همون وقتا شاد باشی
که وقتی من می بُرم بیام پیشت

+ :)
 

hanita.ard

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,843
امتیاز
26,252
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
....
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
قزوین
رشته دانشگاه
شیمی محض
یعنی اینقدر ارزش داره اخرش ک چی خیلی دوس داری انجامش بدی؟؟
من همیشه کارایی رو میکنم ک دوست ندارم....
 

صال

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
827
امتیاز
8,653
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی۲
شهر
اسفراین
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
آزاد بجنورد
رشته دانشگاه
پرستاری
دبیر دفاع:اسم نبریم ک ی اقایی چند هزار میلیارد دزدید و ...
-ببخشید احیانا داداش کسی نبوده؟:-j
دبیر:نه
-داداش اون یکی چی؟=))
 

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
(شب-خارجی-حیاط)
+خبری ازش شد؟
-نه از دیروز ظهر خبری ندارم.
+خب احتمالا مرده.
-آره حتما. خوشبحالش راحت شد.
+ها والا. اصن نبودش برای بشریت بهتره.
-یک همچین موجود احمقی بشریت رو به فنا میکشوند.
+ببین من الآن با مهران بیرونم و خودت میدونی که ما خودمون آخرشیم. بحدی که مردم میان ازمون امضاء میگیرن. ببین وقتی ما بگیم این بشر احمقه دیگه چیه...
-واو... الآن دارم وارد عمق فاجعه میشم...:-?
+خب خوبه... تو هم مواظب خودت بودی بودی نبودی هم به درک. تهش میمیری دیگه.
-والا. منم راحت میشم.
+آره اصن هممون راحت میشیم.
-نههههههههههههه... برم اونجا پیش اون که ته بدبختیه که...:eek:
+شت حواسم به این نبود.@-)
-وااااااااای... فک کن اونجا 24 ساعته میخواد برام حرف بزنه و ناله کنه(-#
+خنگول اونجا یا برزخه یا درجا میرین جهنم دیگه. زمان معنایی نداره تقریبا تا ابد درگیری...:|
-:((:((:((:((:((:((:((
 

صال

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
827
امتیاز
8,653
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی۲
شهر
اسفراین
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
آزاد بجنورد
رشته دانشگاه
پرستاری
+تو یه آدم دورو و کثیفی
-همیشه آدمای عاقل و باهوش دورو هستن
+هه .عاقلمون رو ببین به دورو بودن خودش افتخار میکنه
-اگ باهوش میبودم ک نمیزاشتم اینطوری درموردم فک کنی
________________
-تو و امیررضا که خیلی مچ بودین چیشد که زدین به تیپ و تاپ هم؟
+مادرشو ...
-ینی اونم بعد اینهمه رفاقت اینو درموردت میگه؟:-?
 

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
(روز-داخلی-اتاق)
(تلفنش زنگ میخورد. دوست هفت ساله اش است. بهترین دوستش)
+بِیب... حمید کاکام چطوری؟! h-:
-جانم... سلااااام x:
...
+من نشسته بودم داشتم split میدیدم تو پارک. دیدی که منم کلا میشینم دور و برم عین خیالمم نیس. بعد یهو این دختره اومده میگه گردنت درد نگرفت؟! منم اومد یک چیزی بگم ولی خب دیگه اون دورانم تموم شده.
-یادش بخیر چه دورانی بود.8->
+هیچی حالا نیم ساعته جلوم نشسته رو نیمکت یجوری نگاه میکنه و زیرچشی افاده میاد منم الکی میخوام ادا دربیارم که مهم نیس برام. حمید باهام حرف بزن وگرنه میرم با دختره دعوا میکنم. نیمکت بغلیشونم 7-8 تا بچه دبیرستانین نمیتونم از پسشون برآم.:D
-از پس اون شیرازیا که براومدی.:-?
+همونم شانسی بود. خودشون زوری نداشتنا ولی لعنتی آجر پرت میکردن منم پشت درخت سنگر گرفته بودم. فاصله من و مرگ یک درخت بود.:D
-
...
+بنظرت بقیه هم اینو میبینن؟ این قسمت تاریک دنیا رو؟
-نمیدونم... ولی یک کسایی هستن که اصلا نمیخوام بفهمن این چیزا وجود دارن.
+یعنی اگه به ××× هم بگی این چیزا تو دنیا وچود داره باور میکه؟ باور میکنه که همش داستان نیست؟ باور میکنه که فقط سر بقیه نمیاد؟
-کاش هیچوقت باور نکنه. براش آماده نیست.:(
...
-و الآن چندین ساله که افسردس. غمگینه. تنهاس.
+و تو هنوز بعد از همه این چیزا زنده ای؟
-(آه میکشد):-<
+حمید پیر شدی.
-فکر میکردم بزرگ شدم.
+نه... پیر شدی. تو 7 ماه پیر شدی. وقتی عید داشتی میرفتی هنوز همون حمید دوره راهنمایی بودی. همونیکه نهایت دغدغه ش قسمت جدید هری پاتر یا فول سینکِ اسسینز بود. امروز از چیزایی گفتی که من تو 20 سال نصفشو دیدم.
-خوب نیست؟ یاد گرفتم.
+مردم با نصف این تجربه ها می میرن.
-مردم ضعیفن. من تحمل میکنم.
+حرف مفت نزن...:|
...
+موقعی که از حالم میگم نگو بیخیالش بهش فکر نکن اگه میتونستم با تو حرف نمیزدم. میخوام خفه ت کنم وقتی اینو میگی.~X(
×خودم امروز فهمیدم. سعی میکنم دیگه نگم.
-آفرین
+تو حرف نزن لعنتی. تو خودت الآن معضل ذهنی منی.
-چشم:(
 
آخرین ویرایش:

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,212
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
-خیلی دوستت دارم...
+مرسی
-مرسی چی؟
+مرسی دیگه، ممنون!!!
-جوابش این نیستا...اصلاً بذار کمکت کنم، حداقل تکلیف خودم مشخص میشه:
۱_منم دوستت دارم
۲_مرسی=ممنون=متشکرم= تنکس=من دوستت ندارم=بعداً بهت میگم=حالا ولش کن=سکوت=last seen a long time ago
+منم دوستت دارم، ولی...
-last seen a long time ago...
 

صال

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
827
امتیاز
8,653
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی۲
شهر
اسفراین
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
آزاد بجنورد
رشته دانشگاه
پرستاری
تو استودیو
من کورس رو خوندم...
منیجر:کورس رو باید چندتا لاین بهش اضافه کنیم تا قشنگ بشه
من:بزن بریم
بعد رکورد کردن چارتا لاین
منیجر:داشی چرا صداتو اینطوری میکنی میگم خشن باش
ممد:اون تکستت رو بده ب من...
من:این ممدم خوب میخونه ممد بیا تو این لاینو بخون
ممد درحال دوییدن سمت میکروفون=))
منیجر:نه بیخیال خوب شده نیازی ب لاین دیگه ای نداره
ممد:[-|
منیجر:حالا بریم واس بک وکال برای ورس یک
من:خب ممد ی لاین واسه تو .دوتا لاینم واس پوریا:))
کل استودیو::))=))=))=))
 

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
(روز-داخلی-خوابگاه)
کلاس ساعت 8 صبحشان تشکیل نشده و تا 5 بعدازظهر کلاسی ندارند. پس با دوتا از همکلاسیهای دیگر به خوابگاه برگشتند. سر سفره صبحانه:
-سجاد از توی کمدم، توی اون لیوانه یکی از قاشق چای خوریامو بده.
*مگه چنتا داری؟!O_o
-سه سری از همه چیز.
* چرا خب؟!
-من چندسری ظرف آوردم تا دفعات شستشو کمتر شه. تازه مورد داریم کلا تمام وسایلشو یکبارمصرف گرفته که شستشو رو به صفر برسونه.:D
×مگه وسایلتونو از هم جدا کردین؟!
-معمولا نه.
+نه ما کلا همه چیزمونو با هم استفاده میکنیم.:>
*آره منم شنیدم تو خوابگاه چیز شخصی نداریم.
+آره دیگه. من حوله سجادو برمیدارم میرم حموم بعد میام لباسای حیدر (اتاق بغلی) رو میپوشم...:|
*به به :-"
×حتی مسواک؟!
+نه دیگه اون جزو خط قرمزاس. ما حریم خصوصی رو خیلی رعایت میکنیم. مسواک دیگه مخصوص اتاقه.:-"
×:-/
+آره مثلا من دیشب یه مسواک پیدا کردم رفتم مسواک زدم اومدم حمید ازم گرفت رفت مسواک زد.:))
*یه مسواک برای 6 نفر!؟:O
-نه مال قبلا بود اونا...=))
×خب خداروشکر
-آره الآن که علی دیگه مسواک نمیزنه محمدرضا هم رفت اتاق بالا میشه یک مسواک برای 4 نفر. :-"
+البته شبایی که حامد تو اتاق مون میخوابه حامد هم هست :-"
×:eek:
*:O
+:))
-=))
کل اتاق:=))=))=))=))=))
 

(:TABASSOM:)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,813
امتیاز
41,058
نام مرکز سمپاد
FRZ
شهر
TBZ
سال فارغ التحصیلی
94
+ عطا به نظرت من این مانتو رو بپوشم ؟
- آره بپوش ... چرا نپوشی ؟
+ آخه به نظرم خوب نیست ... بهم نمیاد
- بپوش ببینم حالا
( بعد ِ پوشیدن مانتو )
+ خب حالا نظرت ؟ خوب نیست نه ؟
- نخیرم خیلی هم خوبه ... من پسندیدمت بقیه مهم نیستن !:-b
+ :| پسندیدی ؟ الان اوکی ام دیگه پس ؟ :|
- آره خیلی هم بهت میاد ... پسندیدمت ;;)

(اندر مکالمات من و پسر خاله ی 5 ساله )
 
بالا