پاسخ : شیطنت ها
اونروز زنگ آخر زبان داشتیم ...
ساعت 12 دبیرمون رفت نماز ماهم موندیم تو کلاس...
کلاس دوم تجربی شیمی داشتن...
دبیر شیمیشون خیلی :-&پارسال دبیر شمیم ما بود منم به شدت ازش متنفر بودم X-(
خلاصه رفتیم فیوز و زدیم کل برقای مدرسه قطع شد...
بعد رفتیم کلاس دوم تجربی گفتیم ببخشید خانوم برقای شما رفته ؟با عصبانیت گفت بله ...
ماهم گفتیم چه جالب برقای ماهم رفته ...
خلاصه اومدیم تو کلاس گفتیم چه کنیم این بیشتر حرصش دربیاد...
چادر سرم کردم دستم بردم بالا یه چادر دیگه گرفتم دستم به طوری که انگار نیم متر بالاتر سرم بود...
شده بودم یه خانوم چادری تقریبا" 2 متری که خیلی وقتی راه میری وحشتناک میشه...
رفتیم بالا در کلاسشون که شیشه داشت هی میزدیم به شیشه هی فرار میکردیم هی اونا کله یه فرد 2 متری میدیدن

بعد دیدیم کل مدرسه دارن دنبال میگردن ببینن که فیوزو زده ...
ماهم الفراااارررررر....
به داخل کلاس...
بعد که برقا اومد رفتیم دوباره در کلاسشون گفتیم خانوم ببخشید برقای شما اومد؟

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
یه بار دیگه هم رفته بودیم طبقه بالا وایساده بودیم کنار نرده (سه نفری)....
جلوی هر پاگرد یه آینه هست که به راحتی میتونی طبقه پایینتو ببینی..
خلاصه دیدیم ناظممون داره هراسون راه میره (فامیلیشم ---پوره !
ماهم هی سه نفره داد میزدیم ---پووووووووووووووور.... --- پوووووووووووووووووووووررررررررررر.....
بعد یهو دیدیم وایساده جلومون با لبخندی از کینه و نفرت بهمون نیگا میکنه!
یه بارم از بالا پنجره قوطی رانی رو ÷رت کردم تو حیاط خورد به سر معلم ورزشمون

------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن: اسم اون خانوم بلند قامت رو گذاشتیم کوکب بلند
