آب شد برفِ زردکوهِ سپید
تکّه یخ ها به گریه افتادند
تکّه یخ ها چه سر به زیر و صبور
جای خود را به چشمه ها دادند
چشمه ها آمدند پایین تر
دامنِ کوهسار را شستند
بین آن راه های پیچا پیچ
کم کَمَک راه خویش را جُستند
نرم نرمک در آسمان پیچید
بوی سر سبزیِ علفزاران
چشمه ها ضرب در هزار شدند
متولّد شدند جوباران
جویباران به دامن صحرا
رشته در رشته، تار و پود شدند
دست در دست یکدیگر دادند
عهد بستند و «زنده رود» شدند ما همان چشمه های کم آبیم
زندگی جمع دوستانه ی ماست
ما اگر ضرب در هزار شویم
ماندگاریم و جای ما دریاست
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد میکند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد میکند ..... قیصر امین پور
گفتن مرد گریه نکنه
دختر ، پیشنهاد شروع رابطه نده
پسر ابراز علاقه نکنه
دختر بلند بلند نخنده....
آخرش که چی ؟؟؟؟؟
مگه اونایی که اینکار ها رو نکردن به کجا رسیدن؟؟
محض رضای خدا تموم کنید این حرف هارو
احساسی که ناگفته بمونه
غصه هایی که اشک نشن
علاقه ایی که پنهون بمونه
خنده ایی که پنهون باشه
همه اش میشه (درد)
دردی که بالاخره یه روزی یه جایی کسی رو از نفس میندازه