جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

nafaass

کاربر فعال
ارسال‌ها
25
امتیاز
409
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
نیاز دارم مدتی نباشم ؛
سفر کنم به جایی که هیچ کسی را نشناسم ،
به جایی که هیچ کسی مرا نشناسد ...
دور باشم و رها
سبُک باشم و آزاد ...
آدم هایی را ببینم ، که هیچ تصور بدی از آنها ندارم ،
مسیرهایی را بروم ، که تا به حال نرفته ام ،
عطرهایی را بزنم ، که تا به حال نزده ام ،
و لباس هایی را بپوشم ، که تا به حال نپوشیده ام ...
در مکان هایی بنشینم ، که هیچ خاطره ای را برایم زنده نمی کنند ،
موسیقی هایی گوش کنم ، که مرا یادِ کسی نمی اندازند ،
و نوشیدنی هایی بنوشم ، که مرا بیخیال تر از همیشه کنند ...
نه به کسی فکر کنم ،
نه نگرانِ چیزی باشم ،
نه از پیشامدِ پیش نیامده ای بترسم !
من نیاز دارم مدتی در خنثی ترین حالتِ ممکن باشم ...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌
 

"Mehrab"

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
445
امتیاز
3,720
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گرگان
سال فارغ التحصیلی
1398
گاهی وقتها دادن شانس دوباره به کسی مثل دادن یه گلوله اضافه ست.
برای اینکه بار اول نتونست تو رو خوب هدف بگیره!
 

..Mehrab..

استــاد بـــزرگ
ارسال‌ها
578
امتیاز
9,668
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ای 2
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
دانشگاه اصفهان
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
سعدی
 

nafaass

کاربر فعال
ارسال‌ها
25
امتیاز
409
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
گاهی چقدر دلم يك رفيق شش دانگ ميخواهد...
كسي كه به دور از جنسيت همراهت باشد،
مذكر و مونث فرقي ندارد...
فقط كسي باشد كه بفهمد حالت را...
بتواني به دور از حاشيه و ترس از هر چيزي،
تا نا كجا آبادهِ زندگي بروي..
اگر كمي حد دوستي هاي معمولي خود را مي دانستيم؛
كمي دندان به جگر مي گذاشتيم و احساساتمان را بيان نمي كرديم
حال قضيه فرق ميكرد و بهترين هاي زندگيمان را هنوز هم كنار خود داشتيم!
مي توانستيم تا ساليان دراز از ديدن حالشان؛حالمان جان بگيرد
مي توانستيم
به جاي خاطراتِ تلخ ؛
زندگي را پراز خاطراتِ شيرين و دوست داشتني كنيم..
مگر چه ميشود كه پاي عشق را وسط نكشيد؟!
همه چيز كه نبايد به عشق ختم شود...
بعضي دوستي ها بايد ناب بمانند...
خالصِ خالص...

#ياسمن_مهديپور
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,975
امتیاز
44,387
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
اکنون گرفتار غم و محنت و رنجیم
در داغ فرح باخته اندر شش و پنجیم
با ناله و افسوس در این دیر سفنجیم
چون زلف عروسان همه در چین و شکنجیم
هم سوخته کاشانه و هم باخته گنجیم
ماییم که در سوگ و طرب قافیه سنجیم.
جغدیم به ویرانه هزاریم به گلزار...


افسوس که این مزرعه را آب گرفته!
دهقان مصیبت زده را خواب گرفته!
وز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته!
چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته!
رخسار هنر گونه مهتاب گرفته!
 
  • لایک
امتیازات: Nabat

nafaass

کاربر فعال
ارسال‌ها
25
امتیاز
409
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
از همان زمان که نامه‌های بلندبالا شد پیامک، پیامک شد استیکر،
از همان زمان که چای کیسه‌ای را به چایی لاهیجان دیردم خودمان ترجیح دادیم،
از وقتی فست‌فود جای ساعتها قل‌قل قرمه‌سبزی روی اجاق‌گازمان را گرفت،
از همان‌موقع که همه‌فصل همه‌میوه‌ای در اختیارمان بود و یک فصل انتظار نکشیدیم تا میوه‌ی نوبرانه‌مان برسد،
همه‌چیز باید دم‌دستمان باشد حتی اگر فصلش نرسیده باشد!
از وقتی هر چیز را سریع خواستیم،
از وقتی هرچیز را آسان به دست آوردیم،
و اگر آسان‌به‌دست‌نیامدنی بود رهایش کردیم،
صبر و انتظار برایمان کسالت‌آور و بی‌معنی شد!
 

nafaass

کاربر فعال
ارسال‌ها
25
امتیاز
409
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
من زندگی کردن را یاد گرفته ام ...
برای یک زندگیِ خوب ، نباید به هیچ چیز و هیچ کس وابسته شد ...
وابستگی فقط درد دارد !
آدمِ وابسته ، جایگاه و ارزش و شخصیتش یادش می رود ...
آدمِ وابسته ، با دستانِ خودش تحقیر می شود ...
وابسته که باشی ؛
محدود می شوی ،
از قطارِ موفقیت جا می مانی ...
زندگی یعنی بپذیری بعضی ها شعار نمی دهند و واقعا بخاطرِ خودت می روند ...
بپذیری بعضی از دست دادن ها به نفعِ توست ...
در این دایره ی سرگردان ، "عشق" به کارِ آدم نمی آید ...
دنبالِ واقعیت ها باش ...
گام هایِ موفقیتت را محکم تر بردار ...
حس می کنم از دور بهتر می شود هوایِ کسی را داشت !
حس می کنم ، بعضی نداشتن ها ؛
با ارزش ترین داشته هایِ آدم است.
 

nafaass

کاربر فعال
ارسال‌ها
25
امتیاز
409
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
+ چرا از اونجا رفتی؟
- چون هیچوقت احساسِ خوبی نداشتم
+ اما بنظرت این دلیل کافیه؟!
- بعضی وقتا نباید حتما شمشیر به روت کشیده بشه تا زخمی بشی و خیلی چیزارو بفهمی، درونِ بعضی از آدما ندیده پیداست از نگاه کردن، حرف زدن و لبخندهای زورکیشون.
رفتم چون فهمیدم اونجا جایِ من نیست.

#حاتمه_ابراهیم_زاده
 

dorincii

ز همه خلق رمیده
کنکوری 1404
ارسال‌ها
349
امتیاز
14,800
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
بَلْدَةً مَیْتاً
سال فارغ التحصیلی
1404
محبوب من
ما که توقع نداشتیم این دنیا ما را ناز کند، یا گرم در آغوش بگیرد فقط توقع بود که این‌قدر جگرمان را نسوزاند....
محمد صالح اعلا
 

..Mehrab..

استــاد بـــزرگ
ارسال‌ها
578
امتیاز
9,668
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ای 2
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
دانشگاه اصفهان
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
چنان دل بسته ام کردی
که با چشم خودم دیدم
خودم میرفتم اما
سایه ام با من نمی آمد!

بنیامین دیلم
----------------------------------------
من بی‌ مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم

هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد
که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم

هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم

گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت
مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم

گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم

مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان
چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم

من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم
مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم

گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم
تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم

نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی
همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم

سعدی
 
آخرین ویرایش:

Nonuno

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
257
امتیاز
2,014
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
wgaf?
سال فارغ التحصیلی
1400
جز از کل فقط یه کتاب نیست, یه اثر هنری خیلی خیلی قشنگه:)
می‌توانستم راهی پیدا کنم که موجود ویژه‌ ای در جهان باشم، ولی می‌ توانستم راهی متعالی برای پنهان شدن پیدا کنم و برای همین نقاب‌ های مختلف را امتحان کردم
: خجالتی، دوست‌ داشتنی، متفکر، خوش‌ بین، شاداب، شکننده –
این‌ ها نقاب‌های ساده‌ای بودند که تنها بر یک ویژگی دلالت داشتند.
باقی اوقات نقاب‌ های پیچیده‌ تری به صورت می‌ زدم،

محزون و شاداب، آسیب‌ پذیر ولی شاد، مغرور اما افسرده.
این‌ ها را به این خاطر که توان زیادی ازم می‌ بردند در نهایت رها کردم.
از من بشنو
نقاب‌ های پیچیده زنده‌ زنده تو را می‌ خورند."

"استیو تولتز"
 
ارسال‌ها
2,602
امتیاز
39,301
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
Physics
دانشگاه
SUT
رشته دانشگاه
Physics
مرا ببوس… مرا ببوس؛ برای آخرین بار
تو را خدانگهدار؛ که می روم بسوی سرنوشت
بهارِ ما گذشته؛ گذشته ها گذشته…
منم به جستجوی سرنوشت…
در میانِ طوفان؛ هم پیمان با قایقران ها
گذشته از جان؛ باید بگذشت از طوفان ها!
به نیمه شب ها؛ دارم با یارم پیمان ها
که برفروزم؛ آتش ها در کوهستانها… آه…
شبِ سیاه؛ سفر کنم
ز تیره راه؛ گذر کنم
نگه کن؛ ای گلِ من
سرشکِ غم به دامن، برای من میفکن…
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,975
امتیاز
44,387
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
خفه شو، فحش نیست. یه توصیست. بهت میگم‌ خفه شو، چون نمیخوام بعد از شنیدن زر هایی که میخوای بزنی بهت فحش بدم.

اون فیلم دیشب نمیدونم اسمش چی بود
 

Ramzi

خسته از درهای بسته
ارسال‌ها
126
امتیاز
1,890
نام مرکز سمپاد
شهید اژه‌ای
شهر
قبرستون
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
هعی زندگی
لحظه‌ام پر شده از لذت
یا به زنگار غمی آلوده‌است.
لیک چون باید این دم گذرد،
پس اگر می‌گریم
گریه‌ام بی ثمر است.
و اگر می‌خندم
خنده‌ام بیهوده‌است
 

Bastani

به دنبال پشمک
ارسال‌ها
98
امتیاز
3,145
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1405
ﮔﺎﻫﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ
ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ
ﮔﺎﻫﯽ
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ
ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪی
ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ‌ای
ﮔﺎﻫﯽ
ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻫﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﺗﺎ ﺁن‌ را ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ
ﮔﺎﻫﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ
ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ نمی‌فهمد
ﺧﺴﺮﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ
( :
 

..Mehrab..

استــاد بـــزرگ
ارسال‌ها
578
امتیاز
9,668
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ای 2
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
دانشگاه اصفهان
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
در تب شعرم تو کنارم بمان!
بی تو پریشان تو قرارم بمان

بی تو چو صفرم که در اول بوَد
ای که تو بیشی ز هزارم، بمان!


قامتم از بودن تو سروتر
با تو چو سروم چو چنارم بمان

راه به دریا نبرد جویبار
بی تو چنان قطره بخارم بمان

رود شوم با تو به مقصد رسم
ای هدف ایل و تبارم بمان!

رنگ خزان میشوم از رفتنت
سبز چنان فصل بهارم بمان

دست به دامان سحر با توام
تا برود این شب تارم بمان

رنگ امید از تو فزون میشود
واژه ی غم را به فرارم بمان!
 
آخرین ویرایش:
بالا