جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
چه سرنوشت‌غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام‌عمر‌قفس می ساخت ولی به‌فکرپریدن‌بود
حسین منزوی
 
We don't need no education
We don't need no thought control
No dark sarcasm in the classroom
Teachers leave them kids alone
Hey, teacher, leave them kids alone

Pink Floyd
 
وَ قَالَ الِانْسَانُ ما لَهَا
و انسان می‌گوید: زمین را چه شده است؟
 
آخرین ویرایش:
هیچ وقت باورمان نمی‌شود که
‌شاید آنقدر که بقیه به چشم ما مهم‌اند، ما برایشان مهم نباشیم
 
آخرین ویرایش:
بهار آمده!
باید خدا را بردارم
بگذارم در کوله پشتی،
ببرم یک گوشه ی دنج،تنهایی...
یکی یکی آرزوهایتان را بگویم
بعد در چشمانش خیره شوم،بگویم:
از فکرت هم بیرون بینداز که من
دستِ خالی از اینجا می روم،
من می دانم تو تمامِ آرزوها را براورده می کنی
اما
بیرونِ این چهارگوشِ تنهایی من و تو
خیلی ها دارند خدایی می کنند
می دانی که چه می گویم ؟
دل می شکنند و آخرش می گویند
عزیزم! خدا نخواست
دل خوش می کنند و میانه ی راه می گویند:
خدا دلت را خوش کند من که بنده ای بیش نیستم !
و می روند
و می شکنند
من که می دانم تو همه ی این ها را می دانی
من که می دانم بغضت از برایِ بی وفایی من و همه ی من هاست
اما تو بیا و خدایی کن
و کوله پشتیِ مرا
پر کن از آرزوهایِ زیبایشان
بهار آمده است
خدایا !
عیدی می خواهیم!

#عادل_دانتیسم
 
ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه !
تا دهنشو باز میکرد آب میرفت تو دهنش و نمیتونست بگه ؛ دست کردم تو آکواریوم درش آوردم ...
شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن ، دلم نیومد
دوباره بندازمش اون تو ؛
اینقدر بالا پایین پرید تا خسته شد خوابید !
دیدم بهترین موقعه تا خوابه دوباره بندازمش تو آب
ولی الان چند ساعته بیدار نشده یعنی فکر کنم بیدار شده ،
دیده انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب !
این داستان رفتار ما با بعضی آدمای اطرافمونه
دوسشون داریم و دوستمون دارند ولی اونارو نمیفهمیم ؛
فقط تو دنیای خودمون داریم بهترین رفتار
رو با اونا میکنیم ...

*خسرو شکیبایی*
 
آخرین ویرایش:
گوسفندا تموم عمرشون از گرگا میترسن ولی آخرش این چوپانه که اونا رو میخوره.
 
بی‌شک،
جهان را به عشقِ کسی آفریده‌اند.
چون من
که آفریده‌ام از عشق، جهانی
برای تو!
«حسین پناهی»
 
ما همه مان تنهاییم، نباید گول خورد، زندگی یک زندان است، زندان‌های گوناگون!

صادق هدایت
 
لطفاً ناگهانى رخ بده
غافلگيرم كن
لحظه اى اتفاق بيفت كه اصلاً فكرش را هم نكنم
آنجا كه حتى صورتت را هم از ياد برده باشم
اصلاً
تو هر موقع هم كه بيايى،
هرگذشته اى هم كه داشته باشى،
با ارزشى...
درست مثل پيدا كردن پول مچاله شده
بعد از سالها در جيب لباسم.
 
دردی عظیم دردی ست
با خویشتن نشستن
در خویشتن شکستن
این راز سر به مهر
تا کی درون سینه نهفتن
گفتن
بی هیچ باک و دلهره گفتن
یاری کن
مرا به گفتن این راز باز یاری کن
ای روی تو به تیره شبان آفتاب روز
میخواهمت هنوز

حمید مصدق
 
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است....
 
گفتم غم تو دارم
گفتا چشت درآید!

گفتم که ماه من شو
گفتا دلم نخواهد!

گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا زخوب رویان این کار کمتر آید!

گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که در حقیقت دل ره به تو ندارد!

گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا ز سرشوی من این کار حتماً آید!

گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا هوای گرمیست اَه اَه عرق در آمد!

گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا که این لب من بر گونه ات نیاید!

گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا برو به سویی تا گلّ نی درآید!

گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد
گفتا که ای وای دیر شد داد مامان در آمد!!!
 
آخرین ویرایش:
دل من زندانی ست
روز و شب سر به تمنای نگاهت کوبد!
دل من ویــــــــرانی ست
و در این دغدغه بازار تو را می جوید!
و چه بدحالم من!!
که تو را دارم و انگار نباشی با من
و نوایی که دل خسته به شعر آلـــــوده
نکند خواب دلآرا بوده
که جهان دل بی تاب مرا رنجوده .....
"کتایون اعلمی"
 
Back
بالا