جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

[هور]

من همه ی ستاره های توی آسمون شب رو دوس دارم
اما اون ستاره ای که توی چشمای توعه
با هیچ ستاره ای قابل مقایسه نیست.....

 

[هور]

دلم تنها بود
تو از اینجا شروع شدی....

سیروس عبدی

 

[dorincii]

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست...

 

[lyamyy]

سنگ بودم چقدر بهتر بود !
من برای جهان، کمی تُردم
کاش می‌رفتم از زمینِ شما
بعد از این، غصه هم نمی‌خوردم
هر شب از بام سرزمین خودم
توی سیاره‌ای بدون شما ؛
می‌نشستم، ستاره می‌چیدم
دور از اخبارِ تاکنونِ شما ...

نرگس صرافیان طوفان

 

[lyamyy]

مهربونی به معنی لاس زدن نیست.
توجه به معنی عشق نیست.
سکوت به معنی خشم نیست.
اشک‌ها به معنی یه ضعف نیستن.

 

[Nonuno]

والله I don't care: )
:/Cr.to Pinterest

 

[پرنیان.ک]

دلم از این خرابی ها بود خوش زانکه می دانم
خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد...

 

[lyamyy]

هیچوقت به تهش فکر نکن،
چون ممکنه برسی به غم!
ته زندگی به این قشنگی، میرسی به مرگ!
ته یک روز خوب، ممکنه برسی به شبِ پر از فکر و خیال!
ته یک خاطره قشنگ،
ممکنه برسی به یک یادش بخیر!
از حس و حال الانت لذت ببر،
در لحظه زندگی کن...
به تهش فکر نکن...

 

[f.hn]

یه روزایی میاد که آدم خل میشه،بهانه گیر میشه.این روزا فقط یه نفرو میخواد که باشه و بهانه هاشو بفهمه و حالشو خوب کنه.
میدونی؟این‌روزا و بهانه ها سریع میگذرن و تموم میشن،اما حس و حالی که اون یه نفر تو اون روز به آدم میده ؛هیچوقت فراموش نمیشه
...هیچوقت...

آنا جمشیدی

 

[هور]

من و دل بریدن از تو؟!
چه محال خنده داری...

 

[f.hn]

هر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا ، دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
از دوست بپرسید چرا میشکند...

 

[lyamyy]

یه روز صبح از خواب بلند میشی و متوجه میشی هیچ حسی به گذشته و آدم‌های گذشته نداری، دیگه میتونی واسه همه‌شون آرزوی خوشبختی کنی؛
یه جور رهایی و بی‌احساسی کامل، از اون به بعد با کسی جر و بحث نمی‌کنی، به همه لبخند می‌زنی و از همه‌چیز ساده می‌گذری.
مردم بهش میگن قوی شدن، اما من میگم سِر شدگی!

روزبه معین

 

[zeynabgol]

عه! این قلبم بود که شکست؟

 

[aliiii9]

همیشه یه حرفایی هست که فقط می تونیم تو دل خودمون نگه داریم، چون هیچکس مثل خودمون اون رو نمی فهمه...

 

[lyamyy]

مرد با عکسی تا شده در تمام کافه های دور و نزدیک تهران، قهوه فرنچ پرس سفارش می داد.
مردی که هنوز عاشق بود و در یکی از ساعت های بهار در یکی از کافه های تهران باقی مانده بود
و فکر می کرد بالاخره یکی از همان قهوه ها همان طعم را خواهند داشت.
مرد نمی دانست فراموشی یعنی چه، رفتن یعنی چه، نماندن یعنی چه،باران آذر یعنی چه!
مرد سر همان قراراول مانده بود.
با یک عکس تا شده، یک مرد سرپا بود هنوز.

حامد وفائی

 

[هور]

دلم یک عاشقانه ی لطیف میخواهد...

 

[Karin]

بابا لنگ دراز عزیزم:
بعضی آدمها را نمی‌شود داشت فقط میشود یک جور خاصی دوستشان داشت، بعضی آدمها برای این نیستند که برای تو باشند یا تو برای آنها

 

[aliiii9]

هوا که خنک میشه،
درختایی که سایه مینداختن،
فراموش میشن...:)

 

[lyamyy]

‏آمار کشته های جنگ همیشه غلط بوده است
هر گلوله دو نفر رﺍ از پا در می‌آورد؛
سرباز،
و دختری که در سینهﺍش می تپد...
:)

 

[Karin]

‌
ابتدا فكر می‌كردم
شايد يک اتفاق ساده باشد
تا اينكه بعد از او
هيچ اتفاق ديگری در من رخ نداد...

#آنا_گاوالدا