Zetsubou Shinji
Evangelion Fan
- ارسالها
- 792
- امتیاز
- 4,709
- نام مرکز سمپاد
- شهید دستغیب
- شهر
- شیراز
- سال فارغ التحصیلی
- 1000
به دفعات انگشت شمار تو مدرسه خوندم(نماز جماعت که زنگ دینی بچه های کلاس میرن نمازخونه) و در همون موقع ها هم نه تنها حس ارامش نداشتم بلکه امیخته ای بود از اجبار،انزجار و وقت تلف شدن!
دلیلشم ساده ست،هیچ اعتقادی به مبانیش ندارم و حرف زدن با موجودی که یا کلا پنهانه و دلیلی براش نیست،یا وجود نداره،هیچگونه ارامش و احساس خوبی بهم نمیده.
هر چند فکر میکنم حتی اگه یه خدای دانای مطلق وجود داشته باشه،فکر نمیکنم بخواد همه معتقدان بهش،اعمالی یکسان،از پیش تعیین شده و با یک زبان خاص انجام بدن.
ولی منظور سوال تاپیک رو از "نماز اری یا نه" متوجه نمیشم.اگه منظور حق نماز خوندن باشه،که هرکسی مختاره بخونه یا نخونه.
ولی اگه منظور درستی این کاره،برمیگرده به درستی مبانیش(اعتقاد به خدا،اسلام و...) و تاثیرش(که روی هرکس فرق داره و بستگی داره به همون مبانی.کسی که بهش اعتقاد داره ارامش میگیره ولی برای کسی مثل من هیچ ارام بخشی ای نداره)
اولا منظور از "شخص" چیه؟ یه انسان واقعی؟ اما مثال عارفان زیادی که از انسانها دوری کردن و رو بسوی خدا یا چیزهای دیگه اوردن،این تعریف رو نقض میکنه.
اگه منظور یک موجودیه که در ذهن فرد باشعوره(انسان،خدا،جن و...) بازهم بعضیا یک شی بیجان،ارامش خیلی بیشتری یهشون میده.
و دوم،دلیل این حرف چیه؟
دلیلشم ساده ست،هیچ اعتقادی به مبانیش ندارم و حرف زدن با موجودی که یا کلا پنهانه و دلیلی براش نیست،یا وجود نداره،هیچگونه ارامش و احساس خوبی بهم نمیده.
هر چند فکر میکنم حتی اگه یه خدای دانای مطلق وجود داشته باشه،فکر نمیکنم بخواد همه معتقدان بهش،اعمالی یکسان،از پیش تعیین شده و با یک زبان خاص انجام بدن.
ولی منظور سوال تاپیک رو از "نماز اری یا نه" متوجه نمیشم.اگه منظور حق نماز خوندن باشه،که هرکسی مختاره بخونه یا نخونه.
ولی اگه منظور درستی این کاره،برمیگرده به درستی مبانیش(اعتقاد به خدا،اسلام و...) و تاثیرش(که روی هرکس فرق داره و بستگی داره به همون مبانی.کسی که بهش اعتقاد داره ارامش میگیره ولی برای کسی مثل من هیچ ارام بخشی ای نداره)
نه نداریم!بله.
یعنی در واقع بر سر این توافق داریم که همه انسان ها به یک شخص یا موجود به عنوان پارادیم یا تکیه گاه فکری نیاز دارند.
اولا منظور از "شخص" چیه؟ یه انسان واقعی؟ اما مثال عارفان زیادی که از انسانها دوری کردن و رو بسوی خدا یا چیزهای دیگه اوردن،این تعریف رو نقض میکنه.
اگه منظور یک موجودیه که در ذهن فرد باشعوره(انسان،خدا،جن و...) بازهم بعضیا یک شی بیجان،ارامش خیلی بیشتری یهشون میده.
و دوم،دلیل این حرف چیه؟