فاطمـه
- ارسالها
- 159
- امتیاز
- 6,759
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- بوشهر
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگزناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
حافظ
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگزناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرددر دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
حافظ
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانمدل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد
عشق میگفت به شرح آنچه بر او مشکل بود
مکن عمر ضایع به افسوس و حیفدارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم
فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادممکن عمر ضایع به افسوس و حیف
که فرصت عزیزست و الوقت سیف
من و عشق و دل دیوانه بساطی داریمفاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم
بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهیمن به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
مولانا
از کفر من تا دین تووقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانی ها
تا از همه شیرین دهنان چشم نپوشیتو را شمشیر زد گیتی مرا مشت
تو را رنجور کرد اما مرا کشت
تو همانی که دلم لک زده لبخندش راتا از همه شیرین دهنان چشم نپوشی
بوسیدن آن لعل شکرخنده محال است
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما راتو همانی که دلم لک زده لبخندش را
آن که هرگز نتوان یافت همانندش را
ای وجودی که وجودم ز وجودت به وجود آمده استاگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویمتو خود ای گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم رادر خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته ست در عهد ازل تقدیر ما
ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدناگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را
شمارم مو به مو شرح غم شبهای تارم را
شاطرعباس صبوحی
ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن
در گوشه میخانه هم ما را تو پیدا میکنی
مکن بد با کسی کو با تو بد کردیکی شکسته نوازی کن ای نسیم عنایت
که در هوای تو لرزندهتر ز شاخه بیدم
شهریار