مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود..
 
دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نمانده است
 
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
حافظ
 
می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
خیام
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام. در آندم که برجا دره ها چون مرده ماران خفتگان اند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم.

نیما یوشیج
 
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام. در آندم که برجا دره ها چون مرده ماران خفتگان اند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم.

نیما یوشیج
ما برایش جان فدا کردیم او با طعنه گفت:
چیز دندان گیر مرغوبی نداری بیشتر؟:)
"سجاد شهیدی"
 
ما برایش جان فدا کردیم او با طعنه گفت:
چیز دندان گیر مرغوبی نداری بیشتر؟:)
"سجاد شهیدی"
رواق منظر چشم من آشیانه ی توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه ی توست.
 
می خواره و سر گشته و رندیم و نظرباز
وان کس که در این شهر چو ما نیست،کدام است؟
 
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
همان که در دو جهان نیست همانندش را.
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را !
__________________________________
از عشق من به هر سو در شهر گفتگویی ست
من عاشق تو هستم ، این گفتگو ندارد
 
دلی دیرم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبت
لباسی دوختم بر قامت دل
زپود محنت و تار محبت
باباطاهر
 
تا جهان باقی و آئین محبت باقی است
شعر حافظ همه جا ورد زبان خواهد بود
شهریار
 
باران که در لطافت طبعش خلاف نيست
در باغ لاله رويد و در شوره زار خس
 
Back
بالا