تو را من چشم در راهم شباهنگاممی نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
خیام
ما برایش جان فدا کردیم او با طعنه گفت:تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام. در آندم که برجا دره ها چون مرده ماران خفتگان اند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم.
نیما یوشیج
رواق منظر چشم من آشیانه ی توستما برایش جان فدا کردیم او با طعنه گفت:
چیز دندان گیر مرغوبی نداری بیشتر؟:)
"سجاد شهیدی"
تو همانی که دلم لک زده لبخندش راتو همانی که دلم لک زده لبخندش را
همان که در دو جهان نیست همانندش را.
ساقی سیم ساق من گر همه درد می دهدباران که در لطافت طبعش خلاف نيست
در باغ لاله رويد و در شوره زار خس