مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
مي رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيست
دي برفت و ميرود امروز و فردا، چاره چيست
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوش دلی گذارم یا نه
پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
خیام
 
دل من رای تو دارد
سر سودای تو دارد
در عشق خلاصه جنون از من خواه
جان رفته و عقل سرنگون از من خواه
صد واقعه روز فزون از من خواه
صد بادیه پر آتش و خون از من خواه
 
در عشق خلاصه جنون از من خواه
جان رفته و عقل سرنگون از من خواه
صد واقعه روز فزون از من خواه
صد بادیه پر آتش و خون از من خواه
هر نفسی بگوییم عقل تو کو چه شد تو را
عقل نماند بنده را در غم و امتحان تو
مولانا
 
وحی آمد کین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
 
تو اندر کشور تن پادشاهی
زوال دولت خود چند خواهی
یارب تو مرا به نفس طناز مده
با هر چه به جز تست مرا ساز مده
من در تو گریزان شدم از فتنه خویش
من آن توام مرا به من باز مده
 
آن سایه تو جایگه و خانه ماست
وان زلف تو بند دل دیوانه ماست
تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده
چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم سردم
 
تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده
چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم سردم
من شیشه زنم بر آن دل سنگ خوشش
تا جنگ کند بشنوم آن جنگ خوشش
تا بفروزد به خشم آن رنگ خوشش
تا بخراشد مرا بدان چنگ خوشش
 
شب فراق نداند که تا سحر چند است
مگر کسي که به زندان عشق در بند است
 
Back
بالا