مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
وای از دست تو ای شیوه عاشق کش جانان
که تو فرمان قضا بودی و تقدیر نکردی
یاد روزی که به عشق تو گرفتار شدم
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
وز لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود
از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب
رجعتی می خواستم لیکن طلاق افتاده بود
حافظ

دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
 
یاد روزی که به عشق تو گرفتار شدم


دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود
حافظ
 
دولتِ صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسید خدا را که به پروانۀ کیست

. حافظ .​
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده
ضميري =D> =D>
 
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده
ضميري =D> =D>
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
حافظ
 
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
حافظ
رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم
هم بیدل و بیمارم هم عاشق و سرمستم
صد گونه خلل دارم ای کاش یکی بودی
با این همه علتها در شنقصه پیوستم
مولانا :RedHeart
 
رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم
هم بیدل و بیمارم هم عاشق و سرمستم
صد گونه خلل دارم ای کاش یکی بودی
با این همه علتها در شنقصه پیوستم
مولانا :RedHeart
مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود
خليل ذکاوت =D>
 
مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود
خليل ذکاوت =D>
دست هر کودک ده ساله ی شهر ، شاخه ی معرفتی ست
مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند
که به یک شعله ی شمع ، به یک خواب لطیف
 
دست هر کودک ده ساله ی شهر ، شاخه ی معرفتی ست
مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند
که به یک شعله ی شمع ، به یک خواب لطیف
فصل گل روی تو،جوان ساخت جهان را
حسن تو از این باغ،برون کرد خزان را
ابوطالب کلیم کاشانی
 
فصل گل روی تو،جوان ساخت جهان را
حسن تو از این باغ،برون کرد خزان را
ابوطالب کلیم کاشانی
از دوست به يادگار دردي دارم
كان درد به هزار درمان ندهم
مولوي:RedHeart =D>
 
از دوست به يادگار دردي دارم
كان درد به هزار درمان ندهم
مولوي:RedHeart =D>
مرگ من روزی فراخواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور

بانو؛فرخ زاد
 
مرگ من روزی فراخواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور

بانو؛فرخ زاد
رنج تن دور از تو ای تو راحت جانهای ما
چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما
عافیت بادا تنت را ای تن تو جان صفت
کم مبادا سایه لطف تو از بالای ما
مولانا :RedHeart
 
رنج تن دور از تو ای تو راحت جانهای ما
چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما
عافیت بادا تنت را ای تن تو جان صفت
کم مبادا سایه لطف تو از بالای ما
مولانا :RedHeart
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا...!
 
چون زیستن تومرگ تو خواهد بود
نامرده بمیر تا بمانی زنده
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد
خیام
 
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد
خیام
درون اشک من افتاد نقش اندامش
به خنده گفت که نیلوفری ز آب دمید
 
آخرین ویرایش:
دل داده ام بر باد بر هر چه بادا باد
مجنون تر از لیلی شیرین تر از فرهاد
قیصر جان امین پور
دُچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک
دُچار آبی بیکران دریا باشد
چه فکر نازک غمناکی...
سهراب سپهری :RedHeart :RedHeart :RedHeart
 
دُچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک
دُچار آبی بیکران دریا باشد
چه فکر نازک غمناکی...
سهراب سپهری :RedHeart :RedHeart :RedHeart
یاد وصال می کنم دیده پر آب می شود
شرح فراق می کنم سینه کباب می شود
 
Back
بالا