مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
حافظ
 
مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود
خليل ذکاوت
 
دوش آن صنم چه خوش گفت د رمجلس مغانم

با کافران چه کارت گربت نمی پرستی

حافظ
 
یک دل حواس جمع مرا تار و مار کرد!
زلف شكسته تو به صد دل چه مي كند؟
«صائب تبریزی»

د لطفا ;;)
 
دلا تا کی در این دنیا فریب این و آن بینی
بکی زین چاه ظلمانی برون رو تا جهان بینی
سنایی
 
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم، رهایم کرد و رفت

الناز اسفند فر
 
تا تو نگاه می‌کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو ، این چه نگاه کردن است؟
 
دلا گرچه نزاری تو مقیم کوی یاری تو
مرا بس شد ز جان و تن تو را مژده کز آن کویی

مولانا
 
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
حافظ
 
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم، کم خور دو سه پیمانه
 
برگ درختان سبز درنظر هوشیار
هرورقش دفتری است معرفت کردگار
 
انکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
 
در دل آتش روم، لقمه آتش شوم
جان چو کبریت را از چه بریدند ناف؟

مولانا
 
فال حافظ زدم آن رند غزل خوان میگفت
زندگی بی تو محال است؛ تو باید باشی
 
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
 
Back
بالا