مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
مزن بر سر ناتوانش دست زور که روزی به پایش در افتی چو مور:))
 
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
 
یاری اندر کس ندیدم یاران را چه شد
دوستی کی اخر آمد دوستداران را چه شد
حافظ
 
دشمن دانا بلندت می کند بر زمینت می زند نادان دوست
 
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاهی
 
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
 
به نظرم این به مسابقه تایپ کردن بیشتر شبیهه تا مشاعره
پ.ن :کاری به دوستانی که کپی پیست می کنن نداریم
 
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپاری چاره نیست
حافظ
 
تا نیست نگری ره هستت ندهند
وین مرتبه با همت پستت ندهند
 
در دیاری كه در او نیست كسی یار كسی
كاش یارب كه نیفتد به كسی كار كسی
 
یا بزن سیلی به رویم یا نوازش کن سرم
در دو حالت چون رسم بردست تو می بوسمش
 
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
سعدی
 
شوق دیدار تو را دارم نمی آیی چرا ؟
مثل باران تند میبارم نمی آیی چرا ؟
 
به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری
به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم
حافظ
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
 
اینجا که باز خوابید
 
زین گفته سعادت تو جویم
پس یاد بگیر هر چه گویم
می باش به عمر خود سحرخیز
وز خواب سحرگهان بپرهیز
 
تو مو می بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو
 
Back
بالا