مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ما ز بالاییم و بالا می رویم
ما ز دریاییم و دریا می رویم
 
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

بهار
 
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
 
دردیست غیر مردن آنرا دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
مولوی
 
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
سعدی(:
 
یاد باد آن روزگاران یاد باد
یاد وصل دوستداران یاد باد

حافظ
 
در این چمن چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سرو سیه قامت بلند مباد
حافظ
 
مادر هستی ام به امید دعای توست
فردا کلید باغ بهشتم رضای توست
 
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارارا
 
محال است سعدی که راه صفا
توان رفت جز بر پی مصطفا
 
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم تمام روحو اجزا را((:
 
یک قطره که با موج کسی پا نشدم
گم بودمو هیچ وقت پیدا نشدم
 
یار من خسرو خوبان و لبش شیرین است

خبرش نیست که فرهاد وی این مسکین است
سیف فرغانی
 
ما مست صبوحیم زمیخانه توحید

حاجت به می و خانه خمار نداریم
 
مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است
 
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام

«رهی معیری»
 
مال مردم خوری و گردن کج پیش خدا؟
در سرا با پری و توی حرم با مولا؟
فروغ فرخزاد
 
از عشق من به هر سو در شهر، گفتگويي ست

من عاشق تو هستم، اين گفتگو ندارد

شهريار
 
درد مارا در جهان درمان مبادا بی شما
مرگ بادا بی شما و جان مبادا بی شما

مولانا
 
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر ودست و تن و پا را
 
Back
بالا