مشاعره

[【Ｅｐｉｐｈａｎｙ】]

ﺗﻮ ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ ﺑﻪ ﻣﺨﻠﻮﻗﯽ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑُﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺵ
ﻣﻨﻢ ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ، ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺑﻨﺪﺵ...

یارا بهشت، صحبت یاران همدم است
دیدار یار نامناسب، جهنم است

سعدی

 

[dorincii]

ﺗﻮ ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ ﺑﻪ ﻣﺨﻠﻮﻗﯽ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑُﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺵ
ﻣﻨﻢ ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ، ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺑﻨﺪﺵ...

شده نزدیک که هجران تو مارا بکشد
اشتیاق تو مرا سوخت، کجايي؟ بازآ
وحشی بافقی :)

 

[phoenix_s9]

شده نزدیک که هجران تو مارا بکشد
اشتیاق تو مرا سوخت، کجايي؟ بازآ
وحشی بافقی :)

ای باد شه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
(حافظ)

 

[dorincii]

ای باد شه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
(حافظ)

یک عمر جدایی به هوای نفسی وصل
گيرم که جوان گشت زلیخا به چه قیمت؟
(فاضل نظری)

 

[phoenix_s9]

یک عمر جدایی به هوای نفسی وصل
گيرم که جوان گشت زلیخا به چه قیمت؟
(فاضل نظری)

تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم
در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما
در کارگه کوزه‌گران کوزه شویم...

 

[dorincii]

تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم
در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما
در کارگه کوزه‌گران کوزه شویم...

من صید دیگری نشوم، وحشی توام
اما توهم برون مرو از صیدگاه خود
وحشی بافقی :)

 

[phoenix_s9]

من صید دیگری نشوم، وحشی توام
اما توهم برون مرو از صیدگاه خود
وحشی بافقی :)

دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست
گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود
ورنیک نیامد این صور عیب کراست...
(خیام)

 

[f.hn]

دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست
گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود
ورنیک نیامد این صور عیب کراست...
(خیام)

تیر، از جایی که فکرش را نمی‌کردم رسید!
دوری از آن دلبرِ ابروکمان بی‌فایده‌ ست
کاظم‌بهمنی

 

[505]

ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم
آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم
فرخی یزدی

 

[phoenix_s9]

ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم
آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم
فرخی یزدی

من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم.
من اون خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم به تاریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم
اگه گلبرگ بی آبم به شبنم رو نمیارم
اگه تشنه تو خورشیدم به سایه تن نمی کارم...

 

[>____<]

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آیدکه ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

 

[phoenix_s9]

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آیدکه ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

دوری که در آمدن و رفتنِ ماست
او را نه نهایت نه بدایت پیداست
کس می‌نزند دمی درین معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست...

 

[【Ｅｐｉｐｈａｎｙ】]

تو قله‌ی خیالی و تسخیر تو محال
بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال
ای همچو شعر حافظ و تفسیر مثنوی
شرح تو غیرممکن و تفسیر تو محال

 

[phoenix_s9]

تو قله‌ی خیالی و تسخیر تو محال
بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال
ای همچو شعر حافظ و تفسیر مثنوی
شرح تو غیرممکن و تفسیر تو محال

لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز...

 

[【Ｅｐｉｐｈａｎｙ】]

ز حال و روز منِ خسته خوب با خبر است
هر آن کسی که گرفتار یک نگاه شده است

به غیر زهر چه نوشیده است سربازی
که عاشق یکی از همسران شاه شده است

 

[dorincii]

ز حال و روز منِ خسته خوب با خبر است
هر آن کسی که گرفتار یک نگاه شده است

به غیر زهر چه نوشیده است سربازی
که عاشق یکی از همسران شاه شده است

تا بداند که شب ما به چه سان می گذرد
غم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش ده
مولانا:)

 

[【Ｅｐｉｐｈａｎｙ】]

هر که از جاده ی انصاف نهد پا بيرون ... سينه ی او هدف تير حوادث گردد

 

[phoenix_s9]

هر که از جاده ی انصاف نهد پا بيرون ... سينه ی او هدف تير حوادث گردد

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
کچلی را بگرفتند و سرش شانه زدند
(عبید زاکانی )

 

[dorincii]

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
کچلی را بگرفتند و سرش شانه زدند
(عبید زاکانی )

دود ميخيزد ز خلوتگاه من
کس خبر کی یابد از ویرانه ام؟
با درون سوخته دارم سخن
کی به پایان می رسد افسانه ام؟
سهراب سپهری :)

 

[دژاوو]

دود ميخيزد ز خلوتگاه من
کس خبر کی یابد از ویرانه ام؟
با درون سوخته دارم سخن
کی به پایان می رسد افسانه ام؟
سهراب سپهری :)

ما را سر بودن جهان نیست
ما را سر یار مهربان است

این کار نه کار توست خاموش
کین راه به پای رهروان است