مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ما را سر بودن جهان نیست
ما را سر یار مهربان است

این کار نه کار توست خاموش
کین راه به پای رهروان است
تا به سودای تو افتادیم در بازار عشق
از زیان هر دو عالم فارغیم، از سود هم
هلال_جغتایی
 
شده ام ابر که با گریه فرو بنشانم
آتش صاعقه ای را که خود افروخته ام

"فاضل نظری"
مـا ره بـه کـوی عـافـیـت دانـیـم و مـنـزلـگـاه انس
ای در تــکــاپــوی طـلـب گـم کـرده ره بـا مـا بـیـا
 
این روسری آشفته ی یک موی بلند است

آشفتگی موی تو دیوانه کننده ست

بالقوّه سپید است زن اما زنِ این شعر

موزون و مخیّل شده و قافیه مند است
 
این روسری آشفته ی یک موی بلند است

آشفتگی موی تو دیوانه کننده ست

بالقوّه سپید است زن اما زنِ این شعر

موزون و مخیّل شده و قافیه مند است
تقدیر، که بر کشتنت آزرم نداشت
بر حسن و جوانیت دل نرم نداشت
اندر عجبم زجان ستان کز چو تویی
جان بستد و از جمال تو شرم نداشت
 
دلم تو را میخواهد
تویی که نامت معنی تمام زندگیست برایم
تویی که عطر وجودت دل انگیزترین عطر عالم است برایم
آری...
دلم تو را می خواهد...
رویا روح آبادی
ترسم این است نیایی نفسم تنگ شود
نقش رویایی تو هی کم و کم رنگ شود
 
دلم تو را میخواهد
تویی که نامت معنی تمام زندگیست برایم
تویی که عطر وجودت دل انگیزترین عطر عالم است برایم
آری...
دلم تو را می خواهد...
رویا روح آبادی
در آسمان نه عجب گربه گفته حافظ

سرود زهره به رقص اورد مسیحارا
 
در آسمان نه عجب گربه گفته حافظ

سرود زهره به رقص اورد مسیحارا

الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها..‌.
 
از ناز چه می خندی بر دیده که می گرید؟
این دیده زمانی نیز خندیده که می گرید!
دیرگاهی است که در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا میخواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه‌ای نیست در این تاریکی
در و دیوار به هم پیوسته...
سهراب سپهری
 
دیرگاهی است که در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا میخواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه‌ای نیست در این تاریکی
در و دیوار به هم پیوسته...
سهراب سپهری
هرچه پل پشت سرم هست خرابش بنما
تابه فکرم نزند از ره تو برگردم
شهریار
 
هرچه پل پشت سرم هست خرابش بنما
تابه فکرم نزند از ره تو برگردم
شهریار
من می نه ز بهر تنگدستی نخورم
یا از غم رسوایی و مستی نخورم
من می ز برای خوشدلی میخوردم
اکنون که تو بر دلم نشستی نخورم...
خیام
 
من می نه ز بهر تنگدستی نخورم
یا از غم رسوایی و مستی نخورم
من می ز برای خوشدلی میخوردم
اکنون که تو بر دلم نشستی نخورم...
خیام
من پریشان تر از آنم که تو ميپنداری
شده آیا ته یک شعر، ترک برداری؟
فاضل نظری
 
من پریشان تر از آنم که تو ميپنداری
شده آیا ته یک شعر، ترک برداری؟
فاضل نظری
یادگارش در آغاز سفر همراهم بود
هنگامی که چشمش بر نخستین پرده بنفش نیمروز افتاد
از وحشت غبار شد
و من تنها شدم...
سهراب سپهری
 
یادگارش در آغاز سفر همراهم بود
هنگامی که چشمش بر نخستین پرده بنفش نیمروز افتاد
از وحشت غبار شد
و من تنها شدم...
سهراب سپهری
من با یقین کافر،جهان با شک مسلمان
دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند

فاضل نظری
 
دل من چون پرستوى بهاريست
از اين صحرا به ان صحرا فراريست
تمام، ذرّه‌ی این بی زوالْ خورشیدیم
تمام، قطره‌ی این بی‌کرانه دریاییم

در این صحیفه که زیبندگی‌ست حرفِ نخست
چه فرق گر به نظر، زشت یا که زیباییم

پروین اعتصامی
 
تمام، ذرّه‌ی این بی زوالْ خورشیدیم
تمام، قطره‌ی این بی‌کرانه دریاییم

در این صحیفه که زیبندگی‌ست حرفِ نخست
چه فرق گر به نظر، زشت یا که زیباییم

پروین اعتصامی
مدتى بودم اسير بند عقل
از چنين بندى بجستم يلّلى
 
Back
بالا