مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ثانیا آنکه که از ره صورت

نکند نفس و دیو مغرورت
جامی
تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیه‌ی عشق مجاز است
در عشق اگر بادیه‌ای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است…
وحشی بافقی
 
تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیه‌ی عشق مجاز است
در عشق اگر بادیه‌ای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است…
وحشی بافقی
تا این غزل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

محمد علی بهمنی
 
تا این غزل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

محمد علی بهمنی
تا چند زنم بروی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت‌پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت...
 
تا چند زنم بروی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت‌پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت...
تورا با غییر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم مي سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
مهدی اخوان ثالث
 
تورا با غییر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم مي سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
مهدی اخوان ثالث
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
 
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور ازین بی خبری رنج مبر هیچ مگو
مولوی

وصل جانت را
به دل....
با هر بهایی می خرم

از سرِ دلدادگی
یادت به مستی می بَرم

الهام هاشمی
 
وصل جانت را
به دل....
با هر بهایی می خرم

از سرِ دلدادگی
یادت به مستی می بَرم

الهام هاشمی
من بودم و دل بود و کناری و فراغی
این عشق کجا بود
که ناگه به میان جست....
(وحشی بافقی)
 
من بودم و دل بود و کناری و فراغی
این عشق کجا بود
که ناگه به میان جست....
(وحشی بافقی)
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار
ناج کاووس ربود و کمر کیخسرو
 
واى نه يك واى كه صد بار واى
زين همه گبران مسلمان نماى
یــار ســود از شــرفــم ســر بــه ثـریـا و دریـغـا
کـه بـه پـایـش سـر تـعـظیم به شکرانه نسودم

َشهریار
 
یــار ســود از شــرفــم ســر بــه ثـریـا و دریـغـا
کـه بـه پـایـش سـر تـعـظیم به شکرانه نسودم

َشهریار
من نمی فهمم تورا ای عشق پس درد تو چیست؟
هم زمینم میزنی، هم دوست داری نشکنم...
 
من نمی فهمم تورا ای عشق پس درد تو چیست؟
هم زمینم میزنی، هم دوست داری نشکنم...
مــاه مــن نــیـسـت در ایـن قـافـلـه راهـش نـدهـیـد
کــاروان بــار نــبــنــدد شــب اگـر مـاهـش نـیـسـت
 
مــاه مــن نــیـسـت در ایـن قـافـلـه راهـش نـدهـیـد
کــاروان بــار نــبــنــدد شــب اگـر مـاهـش نـیـسـت
شده تقدیر کسی باشی و قسمت نشود؟
سالها گیر کسی باشی و قسمت نشود؟
شده در اوج جوانی با همین ظاهر شاد،
تا گلو پیر کسی باشی و قسمت نشود؟
 
شده تقدیر کسی باشی و قسمت نشود؟
سالها گیر کسی باشی و قسمت نشود؟
شده در اوج جوانی با همین ظاهر شاد،
تا گلو پیر کسی باشی و قسمت نشود؟
دل بـه هـجـران تـو عمریست شکیباست ولی
بــار پــیــری شــکــنــد پـشـت شـکـیـبـائـی را
 
آنچه را عقل
به یک عمر به دست آورده است
عشق
یک لحظه کوتاه
بهم میریزد
(فاضل نظری)
در وصـل هـم ز عـشـق تـو ای گـل در آتشم
عـاشـق نـمـی شـوی کـه بـبـیـنـی چـه می کشم
 
در وصـل هـم ز عـشـق تـو ای گـل در آتشم
عـاشـق نـمـی شـوی کـه بـبـیـنـی چـه می کشم
ما که دل را نسپردیم به دلدار دگر
نزد معشوقه ی ما دلبرکی می رقصد
جام دل را ز من آن لحظه بگیری که دگر
روی جام دل شاعر ترکی می رقصد
مهسا امیریان
 
Back
بالا