- ارسالها
- 545
- امتیاز
- 13,685
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- ard
- سال فارغ التحصیلی
- 1400
ناله ام در سینه ماند و استخوانم در گلوآب حیات موج زد دوش ز صحن خانه ام
یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من
مولانا
تا خروش خفته را از دل برارم چاه کو؟
ناله ام در سینه ماند و استخوانم در گلوآب حیات موج زد دوش ز صحن خانه ام
یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من
مولانا
من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندیواعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم(:
حافظ
تو عشق پاکی و پیوند حسن جاودان داریمن از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی
که دلپسند تو ای دوست دل بخواه من است
ظالم بمرد و قاعدهٔ زشت از او بماندتو عشق پاکی و پیوند حسن جاودان داری
نه حسنت انتها دارد نه عشقت ابتدا حافظ
شهریار
در دیاری که در او نیست کسی یار کسیظالم بمرد و قاعدهٔ زشت از او بماند
عادل برفت و نام نکو یادگار کرد
یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیمدر دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یا رب که نیفتد به کسی کار کسی
در مدرسه ی آدم، با حق چو شدی محرمیک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد
من ندارم نظری در پی چشمان کسیدر مدرسه ی آدم، با حق چو شدی محرم
بر صدر ملک بنشین، تدریس ز اسما کن
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکردمن ندارم نظری در پی چشمان کسی
بر اثارت نبرم من دل خندان کسی
کاروان نیست که دل هرکه،که خواهد آید
فکر کردی دل من هم شده ویلان کسی؟
دل زان بت پیمان گسلم میسوزدیاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
حافظ_
دلم را آهنی کردم مبادا عاشقت گردددیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد(:
مولانا
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هستیار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند بر رضای یار
سعدی
تو مو میبینی و مجنون پیچش موتا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
حافظ
وای اگر پرده ز اسرار بیفتد روزیتو مو میبینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو
وحشی بافقی
تو را با غیر میبینم صدایم در نمی آیدوای اگر پرده ز اسرار بیفتد روزی
فاش گردد که چه در خرقه این مهجور است
دانه اي را كه دل موري از آن شاد شودتو را با غیر میبینم صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
مهدی اخوان ثالث