مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
آب حیات موج زد دوش ز صحن خانه ام
یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من

مولانا
ناله ام در سینه ماند و استخوانم در گلو
تا خروش خفته را از دل برارم چاه کو؟
 
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم(:
حافظ
 
من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی
که دلپسند تو ای دوست دل بخواه من است
تو عشق پاکی و پیوند حسن جاودان داری
نه حسنت انتها دارد نه عشقت ابتدا حافظ
شهریار
 
تو عشق پاکی و پیوند حسن جاودان داری
نه حسنت انتها دارد نه عشقت ابتدا حافظ
شهریار
ظالم بمرد و قاعدهٔ زشت از او بماند
عادل برفت و نام نکو یادگار کرد
 
در مدرسه ی آدم، با حق چو شدی محرم
بر صدر ملک بنشین، تدریس ز اسما کن
من ندارم نظری در پی چشمان کسی
بر اثارت نبرم من دل خندان کسی

کاروان نیست که دل هرکه،که خواهد آید
فکر کردی دل من هم شده ویلان کسی؟
 
من ندارم نظری در پی چشمان کسی
بر اثارت نبرم من دل خندان کسی

کاروان نیست که دل هرکه،که خواهد آید
فکر کردی دل من هم شده ویلان کسی؟
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

حافظ_
 
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

حافظ_
دل زان بت پیمان گسلم می‌سوزد
برق غم او متصلم می‌سوزد
از داغ فراق اگر بنالم چه عجب
یاران چه کنم، وای دلم می‌سوزد
 
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد(:
مولانا
 
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند بر رضای یار
سعدی
 
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
حافظ
 
وای اگر پرده ز اسرار بیفتد روزی
فاش گردد که چه در خرقه این مهجور است
تو را با غیر میبینم صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
مهدی اخوان ثالث
 
Back
بالا