مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
در اين سرای بی كسی كسی به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند
هوشنگ ابتهاج
در تمام سال های رفته برما روزگار
شادمانی میخرید از ما و ماتم میفروخت
 
در تمام سال های رفته برما روزگار
شادمانی میخرید از ما و ماتم میفروخت
تو جان نخواهی، جان دهی
هر درد را درمان دهی
مرهم نجویی زخم را
خود زخم را دارو شوی..
 
تو جان نخواهی، جان دهی
هر درد را درمان دهی
مرهم نجویی زخم را
خود زخم را دارو شوی..
یکی پرنده یکی دل دو سرنوشت جدا
که هریکی به غم دیگری گره خورده ست
 
مگر دل میکنم از تو؟ بیا مهمان به راه انداز
که با حسرت وداعت میکنم حافظ،خداحافظ..
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمیبینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمیبینم
 
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار پرده ز رخ که مشتاق لقاییم
•مولوی
میرسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی است
ان زمان هر دل فقط یک بار عاشق میشود
 
میرسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی است
ان زمان هر دل فقط یک بار عاشق میشود
دردایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
 
تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده

بی آنکه وعده باشـــد در انتظار بوده
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی ...
 
من منِ من، من منِ بی رنگ و بی تاثیر نیست
هیچ کس با من منِ من، مثل من درگیر نیست
تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن
 
تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن
نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود بسنگ محنت سودن
کس غیب چه داند که چه خواهد بودن
می باید و معشوق و به کام آسودن
 
تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن
نپرس از من چرا در پیله ی عشق تو محبوسم
که عشق از پیله های مرده هم پروانه می سازد ...
 
Back
بالا