مشاعره

[s@rah]

نمی‌دهند اجازه‌ت مرا به سیر‌ و سفر
نسیم بادِ مصلا و آبِ رُکن‌آباد : )

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس

 

[Fall]

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس

سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند؟!
همدم گل نمیشود، یاد سمن نمیکند؟!

 

[علیـــــــــــــــ]

سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند؟!
همدم گل نمیشود، یاد سمن نمیکند؟!

دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی
افتاده نخِ چادرِ او دستِ نسیمی

حمیدرضا برقعی

 

[Fall]

دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی
افتاده نخِ چادرِ او دستِ نسیمی

حمیدرضا برقعی

یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا

 

[علیـــــــــــــــ]

یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا

ای مرغِ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان را که خبر شد، خبری باز نیامد : )

 

[Fall]

ای مرغِ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان را که خبر شد، خبری باز نیامد : )

دل به تغییر به تحقیر به زندان دادم
وسط تلوزیون باختم و جان دادم
دکتر موسوی

 

[علیـــــــــــــــ]

دل به تغییر به تحقیر به زندان دادم
وسط تلوزیون باختم و جان دادم
دکتر موسوی

ما را سرِ قمار به دین و وطن مباد
ما را سرِ معامله با اهرمن مباد
میلادِ عرفان پور

 

[Fall]

ما را سرِ قمار به دین و وطن مباد
ما را سرِ معامله با اهرمن مباد
میلادِ عرفان پور

در نظر بازی ما بی خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
حافظ

 

[علیـــــــــــــــ]

دوش آگهی ز یارِ سفرکرده داد باد
من نیز دل به باد دهم، هرچه باد باد

 

[Fall]

دوش آگهی ز یارِ سفرکرده داد باد
من نیز دل به باد دهم، هرچه باد باد

در بادیه تشنگان بمردند
وز حله به کوفه میرود آب!
سعدی

 

[علیـــــــــــــــ]

بخت باز آید از آن در که یکی چون تو دراید
روی نیکوی تو دیدن درِ دولت بگشاید
سعدی

 

[Fall]

بخت باز آید از آن در که یکی چون تو دراید
روی نیکوی تو دیدن درِ دولت بگشاید
سعدی

دیوانه کوی خوب رویان
دردش نکند جفای بواب
سعدی

 

[اشباع]

باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
مولانا

 

[Fall]

من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم؟
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم...

 

[Kiamehr]

من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم؟
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم...

منم آن نخل خزان دیده کز اسباب جهان
هیچ در بار به جز برگ سفر نیست مرا

 

[Fall]

منم آن نخل خزان دیده کز اسباب جهان
هیچ در بار به جز برگ سفر نیست مرا

امروز مکش سر ز وفای من و اندیش
زان شب که من از غم به دعا دست برارم

 

[Kiamehr]

امروز مکش سر ز وفای من و اندیش
زان شب که من از غم به دعا دست برارم

مردند عاشقان ز نخستین نگاه تو
حاجت بدان نشد که نگاه دگر کنی

 

[اشباع]

امروز مکش سر ز وفای من و اندیش
زان شب که من از غم به دعا دست برارم

مرا چشمی ست خون افشان...
... از آن ابرو :)

 

[Fall]

مردند عاشقان ز نخستین نگاه تو
حاجت بدان نشد که نگاه دگر کنی

یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر امد دوستداران را چه شد؟!

 

[Kiamehr]

یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر امد دوستداران را چه شد؟!

دانی از بهر چه شب تا به سحر بیدارم
چشم عاشق همه شب باید بیدار بود