مشاعره

[MRΣZA]

تو را با غیر میبینم صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید

در این بازار گر سودیست با درویش خُرسندَست
خدایـــا مُنعَمم گــردان به درویشی و خرسندی

 

[KOURO$H]

یک بار به من قرعه ی عاشق شدن افتاد
یک بار دگر بار دگر بار دگر نه

هر آنکس که باتو نگوید درست
چنان دان که او دشمن جان توست

 

[KOURO$H]

ترک عادت مرض سخت و گریبان گیری‌ ست
خواستم عشق تو را ترک کنم باز نشد

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند

 

[f.hn]

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند

دانی که چیست حاصل انجام عاشقی؟
جانانه را ببینی و جان را فدا کنی

 

[Kiamehr]

دانی که چیست حاصل انجام عاشقی؟
جانانه را ببینی و جان را فدا کنی

یک نفر هست که قلبش به تو وابسته شده
از همه دست کشیده به تو دلبسته شده

 

[Hecate]

یک نفر هست که قلبش به تو وابسته شده
از همه دست کشیده به تو دلبسته شده

هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت
عمری که حرام تو شد ای عشق ! حلالت

 

[MRΣZA]

هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت
عمری که حرام تو شد ای عشق ! حلالت

تا خبر دارم از او بی‌خبر از خویشتنم
با وجودش ز من آواز نیاید که منم

 

[Hecate]

تا خبر دارم از او بی‌خبر از خویشتنم
با وجودش ز من آواز نیاید که منم

من نمی گویم که عاقل باش یا دیوانه باش
گر به جانان آشنایی از جهان بیگانه باش

 

[MRΣZA]

من نمی گویم که عاقل باش یا دیوانه باش
گر به جانان آشنایی از جهان بیگانه باش

شکر خوش‌ست وليکن حلاوتش تو ندانی
من اين معامله دانم که طعم صبر چشيدم

 

[Retr026]

شکر خوش‌ست وليکن حلاوتش تو ندانی
من اين معامله دانم که طعم صبر چشيدم

مطربا این پرده زن کان یار ما مست آمدست
وان حیات باصفای باوفا مست آمدست

گر لباس قهر پوشد چون شرر بشناسمش
کو بدین شیوه بر ما بارها مست آمدست

 

[MRΣZA]

مطربا این پرده زن کان یار ما مست آمدست
وان حیات باصفای باوفا مست آمدست

گر لباس قهر پوشد چون شرر بشناسمش
کو بدین شیوه بر ما بارها مست آمدست

تا کِی از تزویر باشم خودنمای؟
تا کِی از پندار باشم خودپرست؟

پرده‌ی پندار می‌باید درید
توبه‌ی تزویر می‌باید شکست

 

[Hecate]

تا کِی از تزویر باشم خودنمای؟
تا کِی از پندار باشم خودپرست؟

پرده‌ی پندار می‌باید درید
توبه‌ی تزویر می‌باید شکست

تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو
ولی ای بی وفا از بی وفا هم انتظاری هست

 

[Retr026]

تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو
ولی ای بی وفا از بی وفا هم انتظاری هست

تو مو می بینی و مجنون پیچش مو
تـــو ابـرو بینی و او اشارت های ابرو

 

[Hecate]

تو مو می بینی و مجنون پیچش مو
تـــو ابـرو بینی و او اشارت های ابرو

وصال ما شبیه داستان ماه و مرداب است
که با یک ابر نامحرم میان ما فراق افتاد

 

[Retr026]

وصال ما شبیه داستان ماه و مرداب است
که با یک ابر نامحرم میان ما فراق افتاد

در عشق اگر چه ، که قدم بر قدم است
آنست قدم که آن قدم از قدم است

در خانهٔ نیست هست بینی بسیار
می‌مال دو چشم را که اکثر عدم است
---------------------------------------------------------------
دلتنگم و دیدار تو درمان منست
بیرنگ رخت زمانه زندان منست

بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان منست

 

[mani..]

در عشق اگر چه ، که قدم بر قدم است
آنست قدم که آن قدم از قدم است

در خانهٔ نیست هست بینی بسیار
می‌مال دو چشم را که اکثر عدم است
---------------------------------------------------------------
دلتنگم و دیدار تو درمان منست
بیرنگ رخت زمانه زندان منست

بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان منست

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است.

 

[Retr026]

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است.

تا از تو جدا شده است آغوش مرا
از گریه کسی ندیده خاموش مرا

در جان و دل و دید فراموش نه‌ای
از بهر خدا مکن فراموش مرا

 

[s@rah]

تا از تو جدا شده است آغوش مرا
از گریه کسی ندیده خاموش مرا

در جان و دل و دید فراموش نه‌ای
از بهر خدا مکن فراموش مرا

ارنی کسی بگوید که تورا ندیده باشد
تو که با منی همیشه چه تری چه لن ترانی

 

[Retr026]

ارنی کسی بگوید که تورا ندیده باشد
تو که با منی همیشه چه تری چه لن ترانی

یاران یاران ز هم جدائی مکنید
در سر هوس گریز پائی نکنید

چون جمله یکید دو هوائی مکنید
فرمود وفا که بی‌وفائی مکنید

*دیوان شمس مولانا خداس*

 

[s@rah]

یاران یاران ز هم جدائی مکنید
در سر هوس گریز پائی نکنید

چون جمله یکید دو هوائی مکنید
فرمود وفا که بی‌وفائی مکنید

*دیوان شمس مولانا خداس*

در دیده به‌جای خواب، آب است مرا
زیرا که به دیدنت شتاب است مرا