مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم
تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
 
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
 
  • لایک
امتیازات: riri
دلی دیرم خریدار محبت
کزو گرم است بازار محبت
تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست

بار هزارمه میگمش ولی خب دوستش دارم*
 
تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست

بار هزارمه میگمش ولی خب دوستش دارم*
تمنای وصالم نیست عشق من مگیر از من
به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت
 
تمنای وصالم نیست عشق من مگیر از من
به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت
تو چه کردی که دلم این همه خواهان تو شد
حکم کرده است که فقط با تو بمانم، نفسم
 
تو چه کردی که دلم این همه خواهان تو شد
حکم کرده است که فقط با تو بمانم، نفسم
مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
به گردابی چو می افتادم از غم
به تدبیرش امید ساحلی بود
 
مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
به گردابی چو می افتادم از غم
به تدبیرش امید ساحلی بود
در این آب، در این خاک، در این مزرعه پاک
به جز عشق، به جز مهر، دگر هیچ نکاریم
 
  • لایک
امتیازات: riri
  • لایک
امتیازات: riri
  • لایک
امتیازات: riri
تاب بنفشه می‌دهد طره مشک‌سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دل‌گشای تو
واعظان‌ کاین جلوه در محراب و منبر می کنند‌
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند‌
 
واعظان‌ کاین جلوه در محراب و منبر می کنند‌
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند‌
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
 
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ که طور تویی‌ خسته به منقار مرا
 
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ که طور تویی‌ خسته به منقار مرا
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت !
 
  • لایک
امتیازات: RO$E
  • لایک
امتیازات: riri
Back
بالا