Elaheh_nas
کاربر حرفهای
هرگز دلی که حاضر و غایب شنیدهای؟در اين فكرم كه خواهی ماند با من مهربان يا نه
به من كم می كنی لطفی كه داری اين زمان يا نه
وحشی بافقی
من خود میان جمع و دلم جای دیگر است
هرگز دلی که حاضر و غایب شنیدهای؟در اين فكرم كه خواهی ماند با من مهربان يا نه
به من كم می كنی لطفی كه داری اين زمان يا نه
وحشی بافقی
نازک بدنی که مینگنجدمی يابم از خود حسرتی باز از فراق کيست اين
آماده ی صد گريه ام از اشتياق کيست اين
وحشی بافقی
منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن منم که ديده نيالوده ام به بد ديدنهفت دریا بر ما غرقه یک قطره بود
که به کف شعشعه جوهر انسان داریم
چه کم ار سر نبود چونک سراسر جانیم
چه غم ار زر نبود چون مدد از کان داریم
مولانا
نشود فاش کسی انچه میان من وتو است
تا اشارات دل .پیام رسان بین من وتو است
خودم
مصرع اول از سایه
اهنگ سارا نائینی بودتمنای وصالم نیست عشق من مگیر از من
به دردت خوی گرفتم نیستم در بند درمانت
شهریار
پ.ن:اعتماد به نفستونو برای سرودن شعر تحسین میکنم:)
آن دل که به شاهد نهان درنگرد
کی جانب ملکت جهان درنگرد
بیزار شود ز چشم در روز اجل
کان روی رها کند به جان درنگرد
مولانا
زندگي کردن من مردن تدريجي بود آنچه جان کند تنم، عمر حسابش کردمهر دری بسته شود
جز در پر فیض خدا
این در خانه عشق است
که باز است هنوز...
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هرکس که بریدیم بریدیم
وحشی بافقی
ما را علاج ، منت تیغ و طبیب نیست
ما را گناه ، مز مزه ی طعم سیب نیست