مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
رشته را رشتم ولی از هم گسیخت *** بخت را خواندم ولی از من گریخت
 
دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
در پاره گلی لگد همی زد بسیار
وانگل به زبان حال با او میگفت
من همچو تو بوده ام مرا نیکو دار
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی بام خاست

"پروین اعتصامی"
 
تویی رزاق هر دانا و نادان‌‌ *** تویی خلاق هر پیدا و پنهان
 
نیست در عالم ز هجران تلخ تر هر چه خواهی کن و لیک آن نکن

مولوی
 
در این دنیا کسی بی غم نباشد
اگر باشد بنی آدم نباشد
خاقانی
 
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

سرِ آن ندارد امشب که برآید آفتابی؟
تو خود آفتابِ خود باش و طلسم کار بشکن

"استاد شفیعی کدکنی"
 
نه من از پرده ی تقوا به در افتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
 
ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ
صبر کم و بی تابی بسیار و دگر هیچ
‌ماییم و لبا لب شدن از یار و دگر هیچ
منصور و اناالحق زدن از دار و دگر هیچ‌
‌عرفی شیرازی
 
چون سر آمد دولت شب های وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم

حافظ
 
من آن ابر پر از بغضم که هر جایی نمی‌بارد
برای گریه کردن مرد هم یک شانه می‌خواهد
 
آفتاب روی شه عالم گرفت
صبح شد ای پاسبانان الرحیل

مولانا
 
همچو خورشید به عالم نظری ما را بس
نفس گرم و دل پر شرری ما را بس

قدسی مشهدی
 
آخرین ویرایش:
Back
بالا