یادم نمیاد که طبق مبانی شما تسلسل محال باشه!
پس محال بودن تسلسل رو به عنوان پیش فرض اثبات نشده قبول کردید؟!
اگر شما برای نقطهی شروع، دلیل دارید، اون وقت به یقینها و ظنها و گمانهایی که به دست میارید، میشه گفت یقین یا ظن منطقی.
امّا اگر از ترس تسلسل که دلیلی بر محال بودنش ندارید، همینجوری بیاید بگید که باید از یه جایی شروع کرد و برای شروع، دلیل نداشتهباشید، یقینها و ظنها و ... همهشون از سنخ روانشناختی هستن. یعنی هیچ اعتباری ندارن. صرفا یک حس هستند، همین!
نه! شکاک همچنان میتونه ادعا کنه ممکنه حالت هایی وجود داشته باشن که تسلسل براشون قابل قبوله!(هرچند بعیده که چنین موقعیتی وجود داشته باشه و تابحال هم نمونه ای ندیدم)
اما در این مورد خاص، هیچ دلیلی برای پذیرفتن تسلسل نداریم و برعکس، کاملا برامون واضحه که در اینجا قابل قبول نیست.
در واقع مدعای من اینه که "تسلسل در اینجا، عقلانی بنظر نمیرسه"(بدیهی بودن محال بودنش در اینجا)، اما درباره خودِ این قانون در همه موارد، اظهار نظری نکردم.
چنین چیزی درباره اصل عدم تناقض هم صادقه و....چرا که اصول منطقی ای رو هم داریم که با کشف موارد جدید، مواردی که قبلا فکرشونم نمیکردیم، تغییر کردن. ولی صدقشون در اون موارد خاصی که قدیم براشون متصور میشد، همچنان زیر سوال نرفت.
شکاک میتونه در کلیت پذیری و جامعیت کامل موارد بدیهی شک کنه. کاری که باید هم انجام بشه چون چنین نقض هایی در تاریخ وجود داشتن. اما این مشکلی برای وضعیت فعلی ای که بنظر میاد این قوانین براشون بدیهیه(و نه وضعیت های خاص و ممکن در آینده)، پیش نمیاره. عمل طبق بدیهیات، با رعایت حوزه کارکرد، مشکلی نداره و تابحال هم ندیدن مورد انتقاد و شک قرار بگیره. بلکه مسئله مورد اختلاف، جامعیت این موارده که من اظهار نظری دربارش نکردم.
توجه داشته باشید که ما برای بررسی یک اصل(از جمله بدیهی بودنش)، همیشه تو ذهنمون مثال میزنیم. وقتی این مثال ها برامون غیر عقلانی میرسه،اصل مشترک رو انتزاع، صورت بندی منطقی، و قبول میکنیم و ازش استفاده میکنیم. تا اینجای کار هیچکس مشکلی نداره. حتی شکاک هم برای معنادار بودن حرفهاش، همین کارو میکنه! کاری که من درباره اصول منطقی میکنم و قبول دارم(مثل تناقض، تسلسل و....)، به همین حد محدوده. مسئله استدلال درباره ملاک هم جزء همین دسته ست و برقراری این قوانین براشون بدیهی و واضحه.
اما اختلاف و محل شک درست، در قابلیت تعمیم پذیری این اصوله. ممکنه طبیعت بعدا برامون مثال های نقضی که هیچوقت فکرشو نمیکردیم، آشکار کنه. همونطور که خیلی از قوانین علم که زمانی بدیهی بودن، به همین طریق نقض شدن. که من در این باره هیچ حرفی نزدم.
در اینباره، میتونم تحولات منطق فراسازگار رو مثال بزنم. در منطق کلاسیک، با باور به حتی یک گزاره متناقض، میشه هر چیزی رو نتیجه گرفت. چیزی که اتفاقا تاحدی مخالف شهود هم هست. اما با منطق فراسازگار، میشه تناقض رو در یک جا پذیرفت، اما لزوما در همه جای دیگه معتبرش ندونست و ساختار منطق، کلا فرو نپاشه. بر این اساس، اعتبار اصلی مثل عدم تناقض هم، میتونه موضعی باشه. در یکسری موارد ممکنه معتبر باشه و در موارد دیگه نه. برای اینکار شیوه های مختلفی وجود داره و منطق های فراسازگار مختلفی داریم.
به همین شکل، ما نمیتونیم درباره موقعیت های فرضی ای که بعدا ممکنه باهاشون روبرو بشیم و بنیادی ترین بخش های معرفتمون رو هم هدف قرار بدن، مطمئن باشیم. اما تا زمانی که چنین مواردی پیدا نشدن و اون اصول دارن بخوبی جواب میدن، خب ازشون استفاده میکنیم و نیازی به کنار گذاشتنشون نیست چون فقط کار رو سخت تر میکنیم. رویکرد من به تسلسل و سایر اصول هم همینه. در این حوزه، بدیهی بودن و اعتبارشون(چون انکارشون منجر به نتایج غیر قابل فهم و غیر عقلانی میشه) رو قبول دارم. اما برای همه موارد ممکن در آینده، نمیدونم!
*مثلا:
اولين پاسـخ به اين اشكال ميتواند اين گونه باشد كه در اينجا نيز، «همه» با «برخـي» خلـط شـده اسـت. تناقض باوري به معناي آن نيست كه همة جمله ها با نقيض خود سازگارند، آنها معتقدنـد كـه برخي جمله ها نقيض خود را منتفي نميكنند.
منبع:
http://logicalstudy.ihcs.ac.ir/article_55_0962508028f02617a8fd557212497dca.pdf
بنابراین حتی تناقض باوران، و به تبع افراد معتقد به امکان استفاده از سایر چیزهایی که در منطق کلاسیک محال بنظر میرسن از جمله تسلسل، میتونن هم ملاک هایی از کارکرد و هم عدم کارکرد اون قوانین رو قبول داشته باشن. اما در مورد مثال خاصی که من دارم صحبت میکنم، نقض کردن این قوانین غیر عقلانی و بی معنی و مشکل زا بنظر میاد.
در واقع کل شک ها و ردیه های سوفیست ها و دیگران در نقد اصل عدم تناقض در واقع مصال نقضی برایکلیت این قانون بودن. نه اعتبارش در همه موارد. درباره اصول دیگه هم به همین صورت. ما باید نسبت به موقعیت هایی که در آینده ممکنه ظاهر بشن شکاک باشیم. اما نیازی نیست تا زمانی که این اصول دارن به خوبی کار میکنن و همچنان در موقعیت های فعلی بداهت خودشون رو نگه داشتن کنارشون بذاریم.
برای این دو راه دلیل دارید؟
بداهت! وقتی به دنبال داشتن معنای کلمه ای رایج هستید، یا مصداق هاشو بررسی میکنید و ملاک مشترک رو انتزاع میکنید، یا ملاک مشترک رو از کلیات تفکری که دربارشون میشه، بدست میارید. من حالت دیگه ای به ذهنم نمیرسه.
البته ممکنه حالت دیگه ای هم باشه که در مواقع خاص و جدیدی شاید به کار بیاد، اما چنین چیزیو نمیشناسم که بخوام باهاش کار کنم. اگه هست بگید.