Zetsubou Shinji
Evangelion Fan
- ارسالها
- 792
- امتیاز
- 4,709
- نام مرکز سمپاد
- شهید دستغیب
- شهر
- شیراز
- سال فارغ التحصیلی
- 1000
اگر اون یک نفر، فردی عالم و تخصصش همون حوزه باشه، بله!الآن این تحقیق عصب شناسی بود یا ادعا؟!
اینم فقط یه سری ادعا بود!
فکر میکنید چون یه نفر، یه سری ادعا کرده، منم باید قبول کنم؟
همونطور که وقتی سوالی از زیست دارید، زیست شناسی ماهر و سرشنس از بهترین منابع برای پاسخ به سوالتونه.
مغز به مثابه پردازشگر موازی هم چیزیه که حتی در کتاب علوم پایه و ساده هم پیدا میکنید.
اگر همه این منابع غلط یا غیر قابل اعتمادن و باید به شما و تئوری های چندصد ساله استناد کنیم، من دیگه حرفی ندارم!!!
کیفیت ذهنیکوالیا چیه؟
مثل تجربه دیدن رنگ قرمز که نمیتونید بصورت واژه، اون رو برای یک نابینای مادرزاد توضیح بدید.
ما هنوز به وجود موجودات دیگه پی نبردیم که حالا بخوام فرقشونو بگم، ولی بارزترین ویژگی در اینجا، اینه که مطمئنیم هستش، حتی در پس نفی کردن(اما نمیدونیم مستقل یا وابسته)با اون سوال، به زبانی دیگر میخواستم از شما بپرسم که فرق علم با دیگر موجودات چیه؟ چرا به یه چیزی میگید علم!
معمولا استدلال میکنن شکاک نمیتونه وجود خودشو منکر بشه چون داره شک میکنه، من میگم میتونه و هیچ دلیلی ارائه نشده که شکاکیت و بقیه به اصطلاخ ذهنیات رو به یک فرد ارجاع بدیم و مستقل ندونیم. شکاک نمیتونه در "شک کردن" شک کنه، اما معلوم نیست که این موضوع وابسته به فرده یا ایده ها وجودی مستقل دارن.
قبلا روابط و قوانین رو برای اجسام فیزیکی و مادی بررسی میکردید، این دفعه برید سراغ ایده ها.اینی که گفتی یعنی چی؟
کسی تبیین میکنه؟
یا خودشون تبیین میشن؟ اصلا این یعنی چی؟
این روابط چی هستند؟!
مثلا این قانون که "برابر با هر نوع ایده، یک ایده "درک" هم وجود داره". مثلا اینو بگیرید جای این قانون در کوانتوم که هر ذره، یک موج همراه داره!
یا برخی ایده ها همبستگی خاصی(چیزی که بهش میگیم علیت) دارن که تصور یکی، تصور دیگری رو هم به دنبال داره.
و...
خیلی هم واضح شرح داده شده، اونم چندین باربرای اینکه اوّلا دقیق حرف نمی زنید و ثانیا فقط ادعا می کنید.
1- قرار نیست لزوما منتقل هم بشه، من شکاکم!جواب دومی رو دادم و گفتم که اگر علم، مستقل از عالم باشه، هیچ وقت این علم به عالِم منتقل نمیشه. چون همیشه این دوتا مستقل هستند. به صورت مشروح:
2- میتونه هم مستقل باشه، اما توان فرود به ذهن الف رو هم داشته باشه
ما چیزی بدون مصداق و مستقل به نام "بودن" نداریم که حالا بشه دو چیز.جواب اوّلی:
اگر فقط علم وجود داشته داشته باشد و نه عالِم و جهان خارج، چندتا سوال پیش میاد که جواب نداید:
1. فرق علم، با دیگر موجودات چیست؟ به چه علّتی به یه چیزی علم میگید؟
2. اینکه میگید "علم هست" حتّی اگر ظاهرا هم هیچ چیزی غیر از علم رو در نظر نگیرید، امّا در عمل این کار رو کردید. چرا؟
چون وقتی میگید علم هست، یعنی اوّلا دوتا چیز رو فرض کردید : یکی "علم" و دیگری "بودن.
ثانیا این دوتا رو به هم نسبت دادید، یعنی وجود داشتن را به علم، نسبت دادید.
ثالثا، حکم کردید به وجود داشتن علم!
یعنی در جمله ی علم هست، سه تا کار یا فعل در نظر گرفته شده.
1. درک همزمان و مقایسه 2. نسبت دادن وجود به علم 3. حکم به وجود داشتن علم.
هیچکدوم از این سه فعل رو نمی تونید بدون وجود یک درک کننده وعالِم، توجیه کنید.
من میتونم بگم گربه وجود داره، علم وجود داره، اما بی معنیه که بگم وجود وجود داره!
وجود شی از خودش جدا نیست.
تنها سوال شکاکانه من اینه که چه بسا تنها چیزی که وجود داره، اندیشه هاست، بدون سوژه و ابژه.
این سه فعل هم(مقایسه دو مفهوم و نسبت دادن و.....) همچنان میتونن به عنوان روابط خودبخودی بین ایده ها تبیین بشن. مثلا "ایده وجود داشتن" با "ایده یک چیز دیگه" برهمکنش کنن و "ایده وجود داشتن یک چیز" به وجود بیاد!
من خودم نه به وجود اندیشه مستقل از مغز معتقدم و نه به یک "من" مجرد و انتزاعی باور دارم، اما الان مقام شکاک رو دارم و نمیتونم از پیشفرض های خودم استفاده کنم.اگر از مدعای خودتون، یعنی عدم وجود عالِم، دست کشیدید و مغز رو به عنوان عالِم فرض کردید، طبق همون مغزی که میگید، این سه فرآیند رو دقیقا شرح بدید.
آخرین ویرایش: