ترس های عجیب و غریب

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Nerd_Girl
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
از این ک توو تاریکی شب دوربین گوشیمو روشن کنم و بخوام فیلم و عکس بگیرم!!!
احتمالاً بخاطر این حرفاییه ک میگن اجنه و ارواح توو عکس میفتن و با دوربین مشخص میشن!!!:|

ب.ن و پ.ن: چون بین دو پست من حدود یک سال فاصله‌ست، پس طبق قوانین مشکل متوالی بودنش حله!!:|
 
ی ترس دیگه هم دارم
اونم اینه ک وقتی توو حموم یا دستشویی‌ام زلزله بیاد:|
 
وقتی میخوابم بالای سر و پشتم دیوار نباشه و یه نفر سرشو ازا ونجا بیاره بالا...
 
از کامیون هایی که ازشون سبقت میگیریم:/ من همش فکر میکنم این بارش الان یه وری میشه میریزه رو ما یا میاد سمت ما مارو بین جدول و بدنه خودش له میکنه:/
از عروسکایی که رو به من چیده شده باشن
از هرنوع در بازی توی شب
 
غذا خوردن :|
چون قبلا چندین بار بخاطرش بیمارستان بستری شدم
یه بار که داشتم قشنگ میمردم...
بخاطر همین زیاد غذا نمیخورم و معدم روز به روز بیشتر قر میاد 8-|
 
تا حدی آگروفوبیا دارم
جمعیت زیاد و شلوغی میترسونه من رو . شاید واسه همین بوده که همیشه از راهپیمایی ها متنفر بودم
 
مثلا من اغلب فکر می کنم پشت دیوار زیزمینمون یه شهر مخفی هست که پادشاهش یه پیرزنه اون موجودات مختلفی مثل سوسک ،هزار پا و... رو اجیر میکنه منو بگیرن در نهایت کماندو ها رو میفرسته تا هروقت از راه پله رد شدم با طنابشو منو بگیرن یا یه وسیله ی برچسب مانندی به گردنم بچسبونن تا با اون کنترل ذهنمو به دست بیارن با اینکه میدونم واقعیت نداره و اینا ساخته ی ذهنمه اما بازم هروقت از راه پله رد میشم بدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم سریع میدوم و گردنمو لمس می کنم تا یه وقت چیزی بهش نچسبیده باشه(البته دیگه قدیمی شده این ترسم ):D
توصیه می کنم یه کتاب بنویسید.........رکورد جی کی رولینگ شکسته میشه(شوخی نمیکنم)
 
پرنده:-"
 
دوستان ذکر کرده بودن

این ک در کمد باز باشه(کلا چ روز روشن چ تاریکی خوشم نمیاد آرامشم میره)
پروانه(اون درشتا ک رنگ خاکستری دارن و خیلی تند تند بال میزنن:|)

مرغ :/
این که تو ی جای تاریک با دوستام باشم( ی غلطی کردم یه بار جلو خودشون گفتم هر دفعه می ترسوننم!/:):)))
 
عروسک خواهرم که انگار سیبیه که با انابل نصفش کرده باشن. نیمه گمشده انابله لعنتی با اون بدن پلاستیکی و چشمای ابیو ابروهای شیطانی روی تخت خواهرم زندگی میکنه کنارش میخوابه وقتی برق خاموشه من از جلوی اتاق خواهرم هم رد نمیشم
 
چند وقته که جدا دارم به کنار گذاشتن رویای تهران درس خوندنم فکر می کنم چون حس می کنم الودگی هوا خیلی زیاده و تهش الزایمر می گیرم( آلزایمر از سرطان خیلی ترسناک ترهX_X)
 
آخرین ویرایش:
من از اینه خیلی وحشت دارم مخصوصا وقتایی که خیلی به خودم خیره میشم .احساس میکنم اون منی که تو اینه س قراره غافل گیرم کنه
 
سابقه سرچ های گوگلم بیفته دست بابام.


لعنتی هرچی پاکش میکنم بازم میترسم از یه جایی برگرده
 
Back
بالا