ترس های عجیب و غریب

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Nerd_Girl
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
از روح ها میترسم تو شب اگه پتو روم باشه احساس امنیت میکنم البته خیلی ها دیگه مثل منن
 
سابقه سرچ های گوگلم بیفته دست بابام.


لعنتی هرچی پاکش میکنم بازم میترسم از یه جایی برگرده
خواستم بگم که افتاد دست بابام و ترسم ریخت:))

رفع اسپم: حشره ای که کشتم زنده بشه
 
از این که نسبت به چیزی که الان بهش علاقه دارم ( و البته میدونم مغزم براش ساخته شده) بی انگیزه بشم
 
ترس از اینکه ناخونات بلند باشه؛ و همیشه استرس اینو داشته باشی که مبادا بشکنه یا گیر کنه به جایی...
 
میترسم نوزاد چند روزه رو بغل کنم یا بقیه بغل کنن چون حس میکنم قل میخوره میافته زمین..
 
همیشه از پشت سرم میترسم یا یه دست دراز بشه بگیرتم یا از زل زدن به آینه دستشویی و خیلی صحنه هایی که تخیل لعنتی من ایجاد میکنه مثلا میخواستم بخوابم و گوشیمو هل بدم کنار در اتاقم یه لحظه تصور کردم یه دست از پشت در بیرون بیاد و گوشیمو ببره داخل و بعد از پشت در بیاد بیرون و....
کلا مغز بیشعوری دارم که تو تک تک لحظات زندگیم منو میترسونه و حس عجیبی که بهم میگه یکی از تاریکی بهت زل زده....
تو مایه های منی البته حس میکنم از من بد تری.
یکی از نمونه هام که عین توعه اینه که توی دستشویی وقتی دارم به آینه نگاه میکنم پشت سرم یه روحی یا..... باشه و اعتقادی که دارم اینه که شاید از تو آینه دیده نشه بنابراین بر میگردم و میبینم😐
البته از زل زدن به آینه دستشویی ترسی ندارم
 
همیشه از پشت سرم میترسم یا یه دست دراز بشه بگیرتم یا از زل زدن به آینه دستشویی و خیلی صحنه هایی که تخیل لعنتی من ایجاد میکنه مثلا میخواستم بخوابم و گوشیمو هل بدم کنار در اتاقم یه لحظه تصور کردم یه دست از پشت در بیرون بیاد و گوشیمو ببره داخل و بعد از پشت در بیاد بیرون و....
کلا مغز بیشعوری دارم که تو تک تک لحظات زندگیم منو میترسونه و حس عجیبی که بهم میگه یکی از تاریکی بهت زل زده....
منم مغز خیلییی پیش فعالی دارم.. ن فقط در این زمینه... ولی کلا نمی‌ترسم...
از خیلی احساساتی شدن و وابسته شدن میترسم.. یا حتی عاشق شدن..
اینکه همه ی دیوار هاتو در برابر یکی بیاری پایین خیلی ترسناکه.. اینکه به سانت سانت روح و جسمت دسترسی داشته باشه.. خیلی ترسناکه
 
اینکه پشه یا هر جک و جونوری که قصد کشتنش و دارم با ضربه اول که میزنم، فکنم مرده ولی نمرده باشه و بعد پاشه بیاد واسه انتقام نیش بزنه -
 
کلا از زامبی اپاکلیپس می‌ترسم... وحشت دارم. رخ بده، همووون ثانیه خودکشی می‌کنم با هرروشی، از زامبی دیدن و زامبی بودن و هرچی مربوط به زامبی‌ها متنفرم.

از اینکه توی یه جزیره گیر بیفتم هم می‌ترسم. مثل "سالار مگس‌ها" یا "لاست" مخصوصا لاست.
 
خب با اینکه فوبیای مورچه داشتن اونقدرام چیز عجیبی نیست ولی همه خیلی تعجب میکنن وقتی میفهمن و این واقعا مسخرست!
 
من تو دوران مدرسه دوران راهنمایی سرویسامون میومدن جمع میشدن تو حیاط
بعد تو باید مینی بوستو پیدا میکردی و سوار میشدی
روز اول مهر مینی بوسمون و رانندش معلوم میشد و بقیه سال همون بود

من هنوز بعد حدود ۱۰ سال خواب میبینم اول مهره و نمیتونم مینی بوسمو پیدا کنم و جام گذاشته و رفته و من باید خودم راه خونه رو یه جوری پیدا کنم
و این بزرگترین کابوسمه تو تموم این سال ها
بعد این خواب ها تا چن دیقه حالم بده و ترس و اصطراب دارم
 
کسی فقط یه لحظه از یه جای مرتفع خم شه و من تمام سقوطشو تو ذهنم میبینم.
 
ترس از نگاه کردن به ساعت وقتی قرار خاصی دارم یا وقت کمی دارم برای انجام کاری : )
یه ترس بد دیگه ای که دارم اینه که همیشه حس میکنم یکی قراره همین الان اسید بریزه رو صورتم :) تو شلوغی، خیابون همه جا همه جااا هی دستم و میگیرم جلو صورتم :|
 
+ ترس از مار (علی‌الخصوص داخل دستشویی)
+ ترس از افتادن گوشی/ کیف پول/ و هرچیز مهم زیر ریل‌های مترو یا اون پل‌های آهنی روی جوی آب که دست ازش رد نمی‌شه.
+ ترس از وقتی‌که ابراز علاقه کنم و ابراز بی‌حسی و حتی بدترش ابراز تنفر کنه.
+ ترس از حس تنهایی
+ ترس له‌شدن زیر تریلر/ کامیون/ اتوبوس
 
Back
بالا