تا جایی که من دیدم بعضی برهانای اسلامی هست که معتقده حتی بدون نیاز به وجود هیچ چیز خودِ خدا رو به اثبات میرسونه. بعد از اثباتِ _به ضمن خودشون_ خدا میرن صفات خدا مثل توحید رو به اثبات میرسونن. حالا تا اونجا که من فهمیدم بیشترشون یه ایرادی تو بندهای پیشفرض دارن. ممکن هم هست من اشتباه فهمیده باشم و فهم من کم باشه. حالا بذارین بحث رو پیش ببرن بعد انتقاد کنید.سلام. ببخشید، من فلسفه نمی فهمم. منطق هم بلد نیستم. در نتیجه اصطلاح های سخت تون و شیوه بحث کردنتون رو هم متوجه نمیشم. ولی با توجه به اینکه شما دارید با توجه به مبانی اسلام جلو میرید فقط یه سری سوال با توجه به پیش فرض های "خودتون" و مبانی ای که عمیقا بهشون معتقدید و فکر می کنید درست هستن ازتون دارم:
با توجه به اینکه اسلام شما شناخت پذیری خدا رو رد می کنه، و معتقده عقل ناقص انسان نمی تونه چیزی در این مورد بفهمه و اساسش بر ایمان خالص و بدون شک استواره میخوام بدونم چه طور می خواید خدا رو بشناسید؟ یعنی همین "شناخت خدا" قبلا از سوی دین اسلام شما رد نشده؟ یه ذره با اعتماد زیادی دارید صحبت می کنید که یه مقدار بعید هستش بتونید کاملا با منطق جلو برید. از پیش قضاوت نمی کنم فقط میگم شما یه جورایی دارید اساس اسلام رو که منطق تون رو از ابتدا بر مبنای اون قرار دادید از همون اولش رد می کنید.
از طرفی با مبانی عقلی چه طور می خواید وجود فرضی مثل خدا رو اثبات عقلی کنید؟ اگه میخواید برای شناخت خدا با توجه به صفات و ویژگی ها پیش برید، هر وجودی مستقل از صفاته، و چیزی به جز مجموعه ای از صفاتش هست که باز هم نمی تونید باهاش نسبت به چیزی شناخت پیدا کنید چه برسه به اینکه اثبات عقلانی و فلسفی خدا رو پیش ببرید.
عذر خواهی می کنم. درسته من زیاد از این مباحث سر در نمیارم ولی این تاپیک که ظاهرا منطقی و عقلانی معرفی شده، یه کم غیر منطقی و غیر عقلانی هست. ببخشید.
اسلام به هیچ وجه اصل شناختپذیری خدا رو انکار نمیکنه.با توجه به اینکه اسلام شما شناخت پذیری خدا رو رد می کنه، و معتقده عقل ناقص انسان نمی تونه چیزی در این مورد بفهمه و اساسش بر ایمان خالص و بدون شک استواره میخوام بدونم چه طور می خواید خدا رو بشناسید؟ یعنی همین "شناخت خدا" قبلا از سوی دین اسلام شما رد نشده؟ یه ذره با اعتماد زیادی دارید صحبت می کنید که یه مقدار بعید هستش بتونید کاملا با منطق جلو برید. از پیش قضاوت نمی کنم فقط میگم شما یه جورایی دارید اساس اسلام رو که منطق تون رو از ابتدا بر مبنای اون قرار دادید از همون اولش رد می کنید.
فلسفه و منطق، جزو علومی هستند که به پیش فرض نیازی ندارند.من فلسفه نمی فهمم. منطق هم بلد نیستم.
به نظرم کمی سوءتفاهم وجود داره.از طرفی با مبانی عقلی چه طور می خواید وجود فرضی مثل خدا رو اثبات عقلی کنید؟ اگه میخواید برای شناخت خدا با توجه به صفات و ویژگی ها پیش برید، هر وجودی مستقل از صفاته، و چیزی به جز مجموعه ای از صفاتش هست که باز هم نمی تونید باهاش نسبت به چیزی شناخت پیدا کنید چه برسه به اینکه اثبات عقلانی و فلسفی خدا رو پیش ببرید.
عذر خواهی می کنم. درسته من زیاد از این مباحث سر در نمیارم ولی این تاپیک که ظاهرا منطقی و عقلانی معرفی شده، یه کم غیر منطقی و غیر عقلانی هست. ببخشید.
@mohaq اینجا قراره خودِ خدا صفاتش اثبات شه؟ اگه اینجوریه مشتاقم ببینم استدلالای فیلسوفای مسلمان که این همه به منطقی بودنش افتخار میکنن چیاست.
بعد کلمهی ضروری از منظر شما معادل واجبه؟ میخواین به ممکنالوجود و واجبالوجود این چیزها برسید؟
تا جایی که من دیدم بعضی برهانای اسلامی هست که معتقده حتی بدون نیاز به وجود هیچ چیز خودِ خدا رو به اثبات میرسونه.
اگر ایرادی دیدید، حتما بهم بگید. واقعا مشتاق هستم.حالا تا اونجا که من فهمیدم بیشترشون یه ایرادی تو بندهای پیشفرض دارن.
خب ممتنعالوجود که فک نکنم به درد خاصی بخوره. گفتید واجبالوجودی جز خدا نمیشناسید و باید صبر کنیم تعریفش کنید. این ممکنالوجود رو بیشتر توضیح بدید و مثال بزنیداصطلاحات بعدی:
ممکن الوجود: اگر رابطهی یه چیزی با وجود غیرضروری باشه، به اون میگن ممکن الوجود. تمام چیزهایی که میبینیم، ممکن الوجود هستند. دلیلش هم واضحه، چون بعضی از اوقات هستند و بعضی از اوقات نیستند. اگر واجب الوجود بودن، باید همیشه وجود می داشتن.
.
خب ممتنعالوجود که فک نکنم به درد خاصی بخوره
گفتید واجبالوجودی جز خدا نمیشناسید و باید صبر کنیم تعریفش کنید
این ممکنالوجود رو بیشتر توضیح بدید و مثال بزنید
منظورتون اینه که اگه میگیم سنگ ممکنالوجوده نه سنگهای موجود مدنظرمون نه سنگهایی که اصلا درست نشدن و به وجود نیومدن. کلا مفهوم سنگ مفهومی ممکنالوجوده. خب اگر شرایط مساعد باشه حتما سنگ تشکیل میشه. اینجا سنگ مگه واجبالوجود نیست؟ پس فک کنم اینها کلا تعاریفی نسبیان و واجب یا ممکن بودن یه وجود میتونه مطلق نباشه.از جهت حصر منطقی دارم میگم. یعنی به جز این سه حالت، حالت دیگری وجود نداره. این حصر بعدا به درد میخوره.
واجب الوجود بالذات فقط خداست. اگر اینو همینجوری قبول کنید که کار تمومه! یعنی اصلا به برهان اثبات وجود خدا و ... اصلا نیاز نیست.
امّا واجب الوجود بالغیر، زیاده. یعنی این ممکن الوجودها، در شرایطی خاص واجب الوجود بالغیر میشن.
مثلا بخار آب، ممکن الوجوده، امّا وقتی دمای آب خیلی بالابره، وجود بخار ضرورت پیدا میکنه و آب نمی تونه به حالت مایه باقی بمونه.
ممکن الوجود چیزیه که خود به خود نه وجودش ضروریه نه و نه عدمش.
مثلا فرض کنید تو دست شما، هم میشه یه سنگ باشه و هم نباشه.
--------------------------------
یه نکته بود که جلوتر میخواستم بگم ولی الآن میگم:
وجود و عدم دو حالت نقیض هستند. یعنی اگر چیزی وجود داشته باشه، عدمش محاله و اگر چیزی معدوم باشه، وجودش محاله.
یعنی اینکه میگیم یه چیزی ممکن الوجود هست، فقط در ذهن ممکن الوجوده. امّا در خارج همه چیز یا واجب هستند یا ممکن.
مثلا اگر یک سنگ وجود داشته باشه، عدمش محاله. چون وجود و عدم نقیض هستند و اجتماع اونها محاله.
و اگر اون سنگ خاص، از بین بره، وجودش محال میشه. چون وقتی معدوم هستش، این عدم با وجود جمع نمیشه.
ما در عالم خارج فقط ضرورت وجود و ضرورت عدم رو داریم.
امّا این ضرورت میتونه بالذات یا بالغیر باشه.
بله میشه گفت نسبیه. واجب الوجودهای بالغیر نسبی هستند، یعنی در شرایطی خاص واجب الوجود هستند و در شرایطی دیگر، ممتنع الوجود. امّا واجب الوجود بالذات، اینگونه نیست.منظورتون اینه که اگه میگیم سنگ ممکنالوجوده نه سنگهای موجود مدنظرمون نه سنگهایی که اصلا درست نشدن و به وجود نیومدن. کلا مفهوم سنگ مفهومی ممکنالوجوده. خب اگر شرایط مساعد باشه حتما سنگ تشکیل میشه. اینجا سنگ مگه واجبالوجود نیست؟ پس فک کنم اینها کلا تعاریفی نسبیان و واجب یا ممکن بودن یه وجود میتونه مطلق نباشه.
اگر من توپی رو شوت کنم علت حرکت توپ نیروعه یا پنجهی پا یا کلپا یا نورونهای حرکتی یا مغز یا من؟بسم الله الرّحمن الرّحیم
بحث علیّت رو شروع می کنم. برای خلاصه شدن فقط بخش های ضروری رو بیان می کنم.
علّت اقسام مختلفی دارد، مثلا حقیقی و غیرحقیقی(اعدادی) . ما در اینجا فقط به حقیقی می پردازیم.
تعریف علّت حقیقی :
با مثال شروع میکنم:
اگر شیء الف، در وجود شیء ب تاثیر داشته باشه، به طوری که بدون الف، ب از بین بره، الف علّت ب میشه.
پس علّت حقیقی چیزی است که در وجود چیز دیگری تاثیر داشته باشد.
مثلا بدن انسان، علّت حقیقی حرکات او محسوب می شوند، زیرا بدون بدن، هیچ حرکتی وجود نخواهد داشت.
امّا بنّا، علّت حقیقی ساختمان نیست، زیرا با مردن بنّا ، باز هم ساختمان پابرجا خواهد ماند.
بنّا علّت اعدادی هستش.
پس از آشنایی با تعریف علّت ، ما چند مبحث راجع به اون رو باید بررسی کنیم:
1. شیوه وجود بخشی علّت به معلول:
اینکه میگن علّت به معلول وجود میده یعنی چی؟
در تصوّر عرفی، وجود بخشی مانند پول دادن هستش. مثلا وقتی میگیم الف به ب وجود داد، مثل این میمونه که علی به رضا پول داد.
در مثال پول دادن علی به رضا، پای پنج واقعیت در میان است:
1. پول دهنده: علی
2. پول گیرنده: رضا
3. شیء داده شده: پول
4. فعل پول دادن
5. فعل پول گرفتن
حالا میایم این مثال رو روی وجودبخشی تطبیق میدیم.
1. وجود دهنده : علّت
2. گیرندهی وجود : معلول
3. شیء داده شده: وجود
4. فعل وجود بخشی
5. فعل دریافت وجود
حالا بیاید به سراغ این پنج تا بریم تا ببینیم آیا واقعا اینطوریه یا نه؟! یعنی میخوایم ببینیم که آیا تصوّر عرفی درسته یا نه؟
اگر من توپی رو شوت کنم علت حرکت توپ نیروعه یا پنجهی پا یا کلپا یا نورونهای حرکتی یا مغز یا من؟
اگر معلول وجود داشته باشد، دیگر دریافت وجود معنا ندارد. به عبارت دیگر، اگر معلول خودش وجود داشته باشد، دیگر به علّت نیازی ندارد.
به عبارت دیگر، معلول همان وجودی است که علّت ایجاد می کند. یعنی معلول همان شیء داده شده است.
اگر معلولی وجود نداشته باشد، فعل دریافت هم معنا ندارد. یعنی اگر معلول همان وجود داده شده باشد، دریافت وجود معنا ندارد.
منظورتون از علت هستی بخش چیهنه شما و نه هیچ یک از اعضای بدن شما، علّت حقیقی نیستند.
خود نیرو هم یک واژه ی انتزاعی هستش و وجود خارجی نداره.
علّت حقیقی حرکت توپ، اینا نیست.
---------------------------------
یه مطلبی رو یادم رفت بگم:
انواع علّت حقیقی:
1. علبت هستی بخش (یا علّت وجود بخش یا علّت فاعلی) :
همه ی معلول ها باید اینو داشته باشند.
2. علّت مادّی :
معلول های مادی باید اینو داشته باشند.
3. علّت غایی:
افعال اختیاری موجوداتی مثل انسان باید اینو داشته باشند.
علّت هستی بخش حرکت توپ، رو نمی دونم. یعنی الان وقت بیانش نیست.
علّت مادّیش هم خود توپ و ویژگیهای درونیش هستش.
علّت غاییش هم میشه گفت خواست انسانه.
(البته باید بیشتر تأمّل کنم.)