خداشناسی فلسفی

  • شروع کننده موضوع
  • #101

mohaq

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
372
امتیاز
-13
نام مرکز سمپاد
شهید سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1390
دانشگاه
دانشگاه باقرالعلوم (علیه السّلام) - قم
رشته دانشگاه
دانش اجتماعی مسلمین
إن شاءالله بعد از این به بحث نظام احسن و جبر و اختیار می پردازم. ( البته در جایی دیگه نه اینجا.)
 

Malcolm x

کاربر جدید
ارسال‌ها
1
امتیاز
0
نام مرکز سمپاد
Malcolm
شهر
X
سال فارغ التحصیلی
1395
تایپ اش چند سال طول کشید؟
علاقه مندم ولی تبحر به روش عقلانی مطرح کردنش رو ندارم، به مقوله معرفت شناسی هم علاقه مندم ولی اون هم همین طور، صرفا تا اونجایی ازش شنیدم که، معرفته ما وابسته به اندیشه ی ماست نه این که صرفا حقیقته بیرونی رو در بر داشته باشه، این برداشته من از یه اشاره جزئی به فلسفه معرفت شناسی کانت بوده. و تا پایان هر جا از معرفت شناسی صحبت میکنم، معرفت شناسی نسبی گرا منظورمه، که فکر میکنم شاخه متاخر معرفت شناسیه، و امروزه بین فلاسفه اعتبار بیشتری داشته باشه. فکر کنم موافقو مخالفای خودشو داشته باشه. بخاظر همین عدمه تبحر و این وابستگی که نهایتا اگه بخواد به معرفت شخصی من باشه و البته کمی هم راحت طلبیم، ترجیح میدم صرفا نظر شخصیمو بگم که شاید با توجه به روش عقلانی که خط مشی این موضوعه چندان جایی براش نباشه.



گفتم تجربه عرفانی رو لازم میدونم برای درک مقابل فلسفه و دین از هم، تجربه ای که شاید فلسفه و عقلانیت مکررا منسوخ اعلامش کرده، در طول تاریخ و متقابلا دین ومذهب هم از اصلی ترین مخالفان عرفان، و همین طور خرد گرایی و فلسفه بوده حداقل از دیدگاه افراد متدین این ها ( عرفان و فلسفه ) خیلی پذیرفته نبوده و جایگاهی نداشته، اگه علنا سرکوبو دشمنی نشده خیلی جاها اون طور که ثبت شده، و منم قصد اعتبار بخشی بیش از ارزش واقعیش بهش رو ندارم. یک قدم که شاید نزدیکمون کنه به درک فلسفی از تجربه عرفانی مقوله ی فلسفه ذهنه و این که این خود آگاهی و تعریفی که از خودمون داریم از همون نظر معرفت شناسی چقدر اعتبار داره نه توی بررسی به عنوان مولفی که تو شناخت ما از بیرون اثر داره بلکه فراتر از اون به عنوان مولفی که اصلا جای شک هست واقعیت بیرونی داره یا نه و ... بازم میگم شاید اینا از نظر عقلانی متناقض باشند یا چندان قابله پرداختن نباشن یا بیان درستی ازشون ارائه نشه توسط من ولی مهمه که عقلانی بهش پرداخته بشه کاری که کسی که تبحر بیشتری داشته باشه شاید بهتر بتونه انجامش بده و مطرحش کنه به دور از این تناقضات.



چون قراره دیدگاه شخصی رو مطرح کنم، که به حقیقت و واقعیت کلی تعمیم داده نشه؛ ابتدا یه خلاصه ای از ترتیب دیدگاه هایی که در مورد جهانبینی شخصیم داشتم سعی میکنم مطرح کنم، تا عواملی که شاید بر این دادگاهه کنونی من اثر گذاشته هم شفاف باشه، اگر دقیق بتونم اشاره کنم. کودکی شدیدا مقلد و معتقد بدون شک بنیادی در مورد چیزی بخاطر محیط رشد و ...، نوجوونیم ترکیب شده بود با مطالعه متون ادیان مختلف، عهد عتیقو جدید ادیان نو ظهور مثل رائلیان، براهین اثبات و رد وجود خدا و نقد این براهین تا جایی که میشد و اندیشه من به فهمش یاریم میکرد ( که البته مشخصا درک چندان عمیقی با توجه به تلاش نا کافی و شرایط سنی و هیجاناتو ... کسب نکردم. و بیشترین بازتاب عقایدم در اون مقطع تو همین انجمن قابله پیگیریه که منتهی شد به دو سه سالی محرومیت از فعالیت من اینجا البته تقریبا هر جای دیگه هم مطرح میکردم با همچنین واکنشایی رو به رو شدم تو محیط جامعه که منو هم لجوج تر میکرد ) ولی چیزی که باعثش شد اینا اهمیت داره اینجا؛ و اون یه سرگشتگی بود که ندونم خدایی هست یا نه و برای من اون موقع چیزی رو که اثباتی براش نداشتم پیش خودم، پذیرفته هم نبود؛ جدای از این که شناختم نسبت به کل مقوله ی خدا هم آشفته و ناقص بود. جلوتر بعد از زیاده روی تو مصرف روانگردان درگیر یه جنون آنی شدم و خواسته یا ناخواسته تصمیم به تغییر کلی مسیر گرفتم؛ تو گذر از نوجوونی، که باعث باوری شد دقیقا خلاف باور پیشینم، اونم این که من فقط یه چیز میدونم و اون این که خدایی هست و هیچ چیز دیگه ای برام اعتباری نداشت آنچنان که بخوام متکی بشم بش، پیرو همین زمانی رو باز هم به آشفتگی گذروندم ابتدا شدیدا معتقد به شریعت تشیع به حدی که نماز شبم رو سعی کنم از دست ندم. ولی خب طی یه سری اتفاقات که میتونم بگم با کربلا رفتنه اربعین شروع شد، برای منی که همه باور های پیشینم نسبت به اسلام رو سعی کرده بودم کنار بزارم، و شخصا شروع به مطالعه قرآن کرده بودم، هر چند همزمان یا شاید کمی بعدتر بخاطر یه سری توجیهات شخصی و ربط دادن چیز های مختلف و ترس خارج از چهارچوب فکر کردن، به امامت، مهدویت و ... باور قلبی پیدا کرده بودم؛ همه چی جلوه بت پرستی در نظرم پیدا کرد اونجا (سفر کربلای اربعین) پیش منی که بخاطر خود لغزندم تمام سعیم رو میکردم سخت گیریم نسبت به رکن اساسی توحید رو از دست ندم؛ چون هزاران بار درگیر این موضوع گم کردن راه شدم و بعد از اون هم شدم؛ پس به این راحتی عقاید دیگران برام پذیرفتنی نبود نه به سابقه و تبلیغات و باور دیگرانو ... نگاه میکردم نه هیچی بی هیچ ابایی تا تناقض دیدم پس زدم، و این یه شروعی بود به خارج شدن از اون چهارچوبی که واسه اسلام امروز ارائه میشه. ولی قبل و بعد از اون باز هم مسیر های مختلف رو، هیچ کدوم رو نه این که با جدیت دنبال کنم ولی خیلی هارو سرک کشیدم من جمله عرفان سرخپوستی، عرفان خاور دور بودیسم و هندوئیسم، یه مدت هم مزدیسنا که لازمه بگم هر کدوم خوبی های فوق العاده با ارزشی داشتن مثلا احترام به طبیعت عرفان سرخ پوستها و مزدیسنا یا اهمیت به خود سازی بودائی ها به جای تقلید خام؛ یا حتی هندوئیسم که حداقل تضاد من با مقوله کثرت رو کمش کرد وقتی نشونه هایی از وحدت رو تو هندوئیسمی که انتظارشو نداشتم دیدم؛ یا خرد گرایی مزد یسنا و مقوله ی اشا که به شناخت بیشتر من از خیر و شر کمک کرد، و نهایتا یه مدت هم سمت اکالت و علوم غریبه کشیده شدم ممارست به سحر و جادو و ... داشتم هر چند بی حاصل و تلاش آنچنانی هم نداشتم و به قولی، خیلی چیزا از دست دادم یا این طور خیال میکنم به بهای کم، شروع این ها هم با علاقه به شناخت شر و خود شر بود که فکر میکنم تا اندازه زیادی هم خودفریبیم نقش داشت ولی حداقل یه نتیجه برام داشت که اگه فراموشش نکنم و اشتباهش نگیرم فکر میکنم خوب باشه برام اونم این که چیزی خارج از این توحید نیست حتی شر؛ ولی با این حال چیزی که ارزش هماهنگ شدن داشته باشه برام و انتخابم خیر و عشق و شادی و ...ست، حداقل الان این طور دلم میخواد باشه. در حال حاضر هم به عرفان های معاصر علاقه مندم حداقل توجیهی که براش دارم اینه که اگه الآن به حاشیه نرونیمشونو سرکوبشون نکنیم و به جاش رو به رو بشیم باهاشون احتمالا تو آینده افسانه سازی کمتری بشه ازشون؛ جدای از این که سرشار از بازتاب تجارب عرفانی انسان های هم دوره ی مائه این عرفان های نوظهور. به شخص من هم کمک میکنه به فهم بهتره شعر، دین یا هنر نزد آدما و همون قضیه درک متقابل عقل و دین. ولی خب رو به رو شدن با هر چیزی احتماله اینو هم با خودش داره که ما به برداشت اشتباهی از اون مسئله برسیم یا اون مسئله خودش سرشار از اشتباهات باشه و ما به بخاطر معدود درستی هاش در معرض اون اشتباهاتم قرار بگیریم یا… ولی دلیل نمیشه چون احتمال تصادف هست من از خیابون رد نشم. هر چند این دوره دیگه آدما انقدر زده شدند از سر اشتباهات ما، از این قبیل مسائل دینو عرفان و اخلاقیات و … که بخواند چشم رو تمامش ببندند درست یا غلط.

جدای از این ها بدون پرداختن به دفاعیات و ادله هر کدوم، تجربه شخصی من از عرفان این طور بود که ابتدا آشنائی زدایی شدم اگر به مصداق فلسفی بخوام مطرحش کنم این فنای نفس در طریق سلوک یا شاهد بودن برای کسب شهود یا از خود بیخود شدن و سرمستی و …. در تجربه عرفانی رو که در پی هر عمل عرفانی بود، مراقبه یا مدیتیشن یا یوگا یا ارتباط اگه بود یا ذکر و نماز و چله نشینی و … یا سما یا هر چی. نه انکار خود یا مرگ خود اونطور که از کلمه فنای نفس بر میاد بلکه شناختی که از خودم داشتم به گونه ای پویا در اومد و همه مسائل دیگه. تمامه شناخته پیشینی که نسبت به خودم و پیرامونم داشتم رو دیگه آنچنان مطلق نمیدیدم تا جایی که حتی اون مرز و تفاوتی رو هم که نسبت به درون و بیرون خودم قائل بودم معناشو از دست داد برام و نیاز به بازنگریش داشتم و بازنگریه همه چی. همه این ها باعث شد بخوام از مطلق گرایی فاصله بگیرم مطلق گرایی که به نظرم در پس عقل، دین یا هر چی که بیاد مارو از حقیقت دور میکنه چه بسا همیشه فرهیخته ترینه آدم ها در مورد مستند ترین جزئیات پیش پا افتاده علم گواهه بر این بودند که نمیشه برچسبه مطلقا صحیح زد گذر زمان هم خیلی از این مسائل علمی پذیرفته شده رو به کلی تغییر داد. چیزی که در مورد دین به مراتب کمتر دیده میشه و همیشه انگار همه فقط و فقط دیدگاهی که خودشون داشتند رو صحیح دیدند بدون توجه به این که اون ها هم زمانی این دیدگاه رو کسب کردند و پذیرفتند نه این که از ابتدا به واسطش تعریف شده باشند.بخاطر همین هاست این که تجربه عرفانی رو نیاز میدونم برای این امر خداشناسی فلسفی. خیال نمیکنم آشتی بین عقل دین به دور از این آشنائی زدایی که ارمغان عرفان بود برای من ممکن باشه تا زمانی که همه ما میخوایم مطلق گرا بمونیم مطلقا. نمیگم مثل من وفای به بنیادی ترین باورهایی که هویتتون رو میسازه هم نداشته باشید که نتیجش میشه این گمگشتگیه همیشگیه من ولی خیلی هم پای در بند نباشید. وقتی ما هیچ جوره حاضر به پیوند و برقراری ارتباط و تعامل از طرف دین با فلسفه یا فلسفه با دین نیستیم چقدر امکان پذیره بتونیم به فهم هم دیگه و درکی از هم نائل بشیم؟ به نظر من تجربه عرفانی از دیدگاه عقلانی هم بهش نگاه کنیم کمک میکنه به ریشه یابی عقاید دینی و این ریشه یابی برای فهم بهتر عقاید دینی لازمه؛ هر چند ریشه های روانی و ... دیگه ای هم داشته و داره باور های دینی ما؛ مثل تقلید، ترس از گناه، اشتیاق به جاودانگی و ... و اغلب این امر داشتن باور های دینی امروزه مستقیما بخاطر تجربه عرفانی نبوده و نیست ولی، بنیاد و پایه باور های دینی میبینمش این تجربه عرفانی رو، بخاطر مشترکات گسترده ای که به نظر میاد دین از تجارب عرفان وام گیرنده بوده با توجه به این که تقریبا تمام ادیان مختلفی که بعضا هیچ گاه در معرض هم قرار نگرفتند محتوای تقریبا یکسانی دارند، و با توجه به این که تجربه عرفانی مضمون مشترکی داره جدا از شکل و شمایل مختلفی که زیر سایه عناوین مختلف عرفانی پیدا کرده که شرایط خاص و واسطه نمیخواد یعنی تجربه ی مجردیه که در اختیار همه ما قرار داره و میتونه این مشترکات بین ادیان رو توضیح بده من دلیلش رو معرفت مشترکی که از تجربه عرفانی حاصل میشه میدونم. و از اشتراکات بنیادینی که بین تجربه عرفانی از نظر نظام های اعتقادی مختلف شاهدش بودم رهایی اندیشه و آزادی ذهنه که یه جور حالته پیش نیازو قدم ابتدایی داره ولی امر پسین که از نظر من باور، یقین و ... باشه سایه انداخته روی این آزادی ذهن و رهایی اندیشه یا از نظر من حکم پیشین ( رجوع بشه به انقلاب کپرنیکی کانت و تقسیم بندی حکم پیشین و پسین کانت در معرفت شناسی ) به همین خاطر تجربه عرفانی رو با معرفت شناسی در ارتباط مستقیم میبینم که این رهایی اندیشه و رهایی از پیش فرض ها که برای خردگرایی و استدلال فلسفی لازمه و همین طور لزومش در معرفت شناسی تحت عنوان حکم پیشین یا همون آشنایی زدایی که از ابتدا به عنوان ارمغان تجربه عرفانی بش اشاره میکنم در یگانگیند از نظر من.



از اونجایی که میدونم خیلی بیان روونی ندارم و تاحدود زیادی هم بیان پیشینه و دیدگاه های شخصیم بود تا اینجا رو خلاصه میکنم امیدوارم حق مطلب ادا بشه:





- تعریف: معرفت شناسی برای فهم بهتر چیستی، چرایی، چگونگی و ... اندیشه ها، اعتقادات، باور ها، شناخت ها و ... مارو یاری میکنه.



- از جمله این باور ها و شناخت ها میشه به اعتقادات دینی اشاره کرد و همین طور خود کلیت اندیشه، عقل گرایی خرد، فلسفه و...



- معرفت شناسی به ریشه یابی و کلی نگری نسبت به 'عقاید و باور های دینی' و 'شناخت فلسفی و عقلانی ما' کمک میکنه.



- مطلق گرایی از نظر معرفت شناسی ( نسبی گرا ) میتونه باعث تقلیل شناخت و معرفت ما بشه

و برای پرهیز از این تقلیل نیاز به پرهیز از مطلق گرایی هست.



- برای پرداختن و حصول نتیجه بهینه تر از خداشناسی فلسفی

نیاز به مشارکت دو بنیان اصلیش یعنی دین و فلسفه وجود داره.



- تجربه عرفانی با اقدام به آشنائی زدایی کمک به فاصله گرفتن از مطلق گرایی میکنه.



- تجربه عرفانی همچنین ریشه بنیادین مشترک باور ها و اعتقادات دینی ما آدماهاست.



- ریشه یابی عقاید و باور های دینی از طریق تجربه عرفانی و معرفت شناسی

کمک میکنه به درک متقابل دین و فلسفه از هم.



----

کتاب عقل و اعتقاد دینی نوشته مایکل پترسون و گروهی از نویسندگان انتشارات طرح نو رو که تو نوشتار قبلی بهش اشاره کردم مطالعه کنید لطفا فکر میکنم مفید باشه، برای شروع در مورد این موضوع خدا شناسی فلسفی بعد از پرداختنه کامل به براهین وجودی به خصوص دیدگاه ابن سینا که جدای از مقبولیتش دیدگاه جالبی داره برای بررسی این موضوع خصوصا از این نقطه نظر که 'واجب‌الوجود نمی‌تواند به هیچ شرطی مشروط و به هیچ چیزی وابسته باشد.' بعد از اون به توحید از نظر محیی الدین ابن عربی باید پرداخته بشه به نظرم با توجه به این که این جا خدا شناسی توحیدی مد نظره بیشتر فکر میکنم. در کل موضوع وحدت وجودی و انواع برداشت هایی که از اون شده (وحدت حلولی، وحدت اتحادی، وحدت کلی، وحدت عددی، وحدت مفهومی، وحدت حقیقی غیرکثیر، وحدت حقیقی تشکیکی، وحدت حقیقی اطلاقیو...) به نظرم خیلی کمک میکنه شناخت دقیق از این مسائل واسه فهم بهتر صورت مسئله. فکر میکنم اول بد نباشه بدونیم تقریبی دنباله چی هستیم. در کنار این ها کتاب نیلوفر و گل سرخ نوشته جو مارتین هم برای آشنایی کلی با عرفان بد نیست به نظرم.



کم و کاست زیاد داره توضیحاتی که دادم ولی کاستی اصلی چیستیه تجربه عرفانیه به نظرم. یه سری اشارات شد به مضمونی که برای شخص من داره باقیش رو ترجیح میدم همون تجربه باقی بمونه ولی اگر خواستید در مورد انواعش صحبت میکنیم.
 
بالا