- شروع کننده موضوع
- #81
mohaq
کاربر حرفهای
- ارسالها
- 372
- امتیاز
- -13
- نام مرکز سمپاد
- شهید سلطانی
- شهر
- کرج
- سال فارغ التحصیلی
- 1390
- دانشگاه
- دانشگاه باقرالعلوم (علیه السّلام) - قم
- رشته دانشگاه
- دانش اجتماعی مسلمین
متوجّه نشدم.اگر چیزی رو جا انداختم لطفا تذکّر بدید.
۱. ما برای بخشای مختلف یک موجود علل مختلفی در نظر میگیریم. این علتها بخشی از موجودن که معلول بخش دیگهای از موجودن.
مثلا یه ساختمون استحکام داره. و علت استحکام تیرآهناشه. ولی کلیت وجود یک ساختمون علت ربطی در درون خودش نداره. یا حتی اگر بیایم ارتباط کلینگرانهی اجزا رو درنظر بگیریم و بگیم این علت وجود موجود هست طبق اصول شما به خطا رفتیم. چون طبق اصول شما این کلینگری و فقط ذهنیه و جز موجود نیست. تازه اگرم جزو موجود باشه تسلسل به وجود میآد:
متوجّه این یکی نشدم. لطفا بیشتر توضیح بدید.
مطالعه نداشتم.راستی نظر شما درمورد کوانتوم چیه؟
۲. اگه یه اتم ازلی باشه، از معلولیت فقری خارج شده. یعنی نیاز به وجود بخشی نداره و این اتم از ازل وجود داشته. همچنین ممکنالوجوده چونممکنه بر اثر واپاشی هستهای نابود بشه و عدمش قابل تصوره. یعنی ما یه ممکنالوجود داریم که به وجود نیومده ولی وجود داره.
ازلی بودن یک چیز، منافاتی با معلول بودنش نداره. موقعی شما میتونی این اشکال رو بیان کنی که من بگم ملاک معلولیت، حدوث زمانی هستش.(حادث زمانی یعنی چیزی که یه زمانی نبوده و بعدا موجود شده.)
ما گفتیم که ملاک معلولیت، امکان وجودی یا فقر وجودی هستش.
یعنی اگر چیزی فقر وجودی داشت، به علّتی نیاز داره که بهش وجود بده.
اگر چیزی ممکن الوجود بود، وجود براش ضرورت نداره و باید علّتی باشه که ضرورت رو بهش داده باشه.
اینا رو اینجا خیلی توضیح دادم:
بحث ممکن الوجود :
برای حل این بحث، اوّل باید ببینیم که مفاهیم چی هستند.
مفاهیم یک سری وجود ذهنی هستند که مانند آینه، از چیزهای دیگه حکایت می کنند. البته این حکایت می تونه درست باشه یا غلط. مثلا مفهوم درخت از وجود یک درخت در خارج حکایت میکنه. امّا این حکایت می تونه درست باشه یا غلط.
حالا بریم سراغ مفاهیم اصلی خودمون:
ما در ذهن پنج مفهوم داریم:
1.واجب الوجود بالذات
2.واجب الوجود بالغیر
3.ممتنع الوجود بالذات
4. ممتنع الوجود بالغیر
5. ممکن الوجود بالذات
خود این مفاهیم ذهنی هستند، از چیزهایی در خارج حکایت می کنند.
مثلا واجب الوجود بالذات، از چیزی در خارج حکایت میکنه که وجودش به خودی خود ضرورت داره و به چیز دیگری وابسته نیست. امّا معلوم نیست که این حکایت درست باشه یا نه، یعنی هنوز معلوم نیست که در خارج چنین چیزی وجود داشته باشد.
مفهوم واجب الوجود بالغیر، داره از چیزی در خارج حکایت میکنه که وجودش به خاطر چیزدیگری ضرورت یافته است.
مفهوم ممتنع الوجود بالذات، داره از چیزی حکایت میکنه وجودش به خودی خود در عالم خارج ، محاله. مثلا وقتی میگیم دایره ی چهارضلعی ممتنع الوجود بالذات است، یعنی یعنی محال است که در عالم خارج ذهن، چنین چیزی داشته باشیم.
مفهوم ممتنع الوجود بالغیر، داره از چیزی حکایت میکنه که به خاطر شرایط و چیزهای دیگه، وجودش محال شده. مثلا وقتی میگیم الآن طوفان ممتنع الوجود بالغیر هستش، یعنی به خاطر شرایط جوّی فعلی، وقوع طوفان محاله.
بالاخره میرسیم به مهم ترین مفهوم : ممکن الوجود بالذات ( ممکن الوجود بالغیر نداریم، یه کمی خودتون دقت کنید متوجّه میشید.)
ممکن الوجود بالذات، یعنی چیزی که به خودی خود، نه وجود براش ضرورت داره و نه عدم . مثلا یه سیب رو تو ذهنتون تصوّر کنید. اگر شرایط مهیّا باشه، این سیب میتونه موجود بشه، اگر شرایط مهیّا نباشه، این سیب موجود نمیشه.
تا اینجا مشکلی نیست؟
این مطلب رو میخواستم بعد از اینکه بالایی حل شد بگم. البته قبلا هم گفته بودم، امّا به خاطر سوال دوستان، دارم با تفصیل بیشتری میگم.
گفتیم که پنج تا مفهوم در ذهن داریم:
حالا میخوایم حکایت این مفاهیم از چیزهای دیگر رو بسنجیم.
1. حکایت واجب الوجود بالذات از چیزی های، سوال اصلی بحث هستش و ما الآن نمی دونم که آیا واجب الوجود، مصداق واقعی داره یا نه؟! پس اینو فعلا میذاریم کنار.
2. حکایت ممتنع الوجود بالذات مشخصه. یعنی ما میگیم یه سری چیزها هستند که وجودشون محاله، و این رو در ذهن خودمون می یابیم، مثل دایرهی چهارضلعی.
3. میریم سراغ ممکن الوجود بالذات.
این ممکن الوجود بالذات، از خیلی از چیزها حکایت میتونه حکایت بکنه. تقریبا تمام چیزهایی که می بینیم و حتّی خودمون، ممکن الوجود هستیم.
امّا اینجا یه بحثی مطرح میشه:
مصادیقِ مفهوم ممکن الوجود بالذات، همان مصادیق مفهوم های واجب الوجود بالغیر و ممتنع الوجود بالغیر هستند.
یعنی اگرچه ممکن الوجود بالذات، از لحاظ مفهومی با واجب الوجودبالغیر و ممتنع الوجود بالغیر، فرق می کنه ، امّا مصادیق ممکن الوجود بالذات، همان مصادیق واجب الوجود بالغیر یا ممتنع الوجود بالغیر هستند.
و این همان شباهتی هست که شما حس کردید.
امّا کسی میدونه چرا اینطوریه؟!
(قبلا هم دلیلش رو گفتم)
دلیلش اینه که وجود و عدم وجود، دوچیز متناقض هستند، یعنی اگر چیزی وجود داشته باشه، عدمش محاله و وجود براش ضرورت داره.
مثلا یک سیب، اگر موجود شد، وجودش براش ضرورت داره و عدمش محاله.
به عبارت دیگه، در عالم خارج، تمام وجودها و عدم ها، وصف ضرورت و وجوب را دارا هستند و شما هیچ وجود یا عدمی را پیدا نمی کنید که وصف ضرورت و وجوب نداشته باشد. سراغ دارید؟!
اگر براتون جانیافتاده، لطفا بحث کنید تا روشن بشه.
نتیجه :
پس اگر مفهوم ممکن الوجود بالذات، مصداقی در خارج داشته باشد، آن مصداق، یا باید واجب الوجود بالغیر باشد، یا ممتنع الوجود بالغیر.
حلّه؟!
لطفا جواب بدید تا من ادامه بدم.
با توجّه به این مطالب، هرممکن الوجودی به علّت نیاز داره، حالا چه حادث باشه و چه ازلی. فرقی نمیکنه