بنده برای پیشرفت بحث فعلا به سوالات جواب نمیدم.
بحث رو ارائه میدم. سوالات رو بیان بفرمایید، فردا برای پاسخ برمی گردم.
خب، بریم سراغ این سه تا:
1. وجود دهنده : علّت
2. شیء داده شده: وجود
3. فعل وجود بخشی
اگر معلول همان وجود داده شده است، فعل وجود بخشی هم معنا نداره. چون وجود دادن به معلول، یعنی وجود دادن به وجود، و این هم بی معناست.
پس چی میشه؟! خیلی قاراش میش شد!!!
)
چندتا راه داریم:
1. بگیم هرچی قبلا گفتیم، بیخود بوده! که انصافا نبوده! پس این راه به درد نمیخوره.
2. بگیم اصلا وجود دادنی در کار نبوده! خب اینم بد میشه، چون اگر وجود دادنی در کار نباشه، الف چطوری علّت ب میشه؟! پس این راه هم به درد نمیخوره!!
3. بگیم وجود معلول، عین همان ایجاد است!!!!! (عملا راه دیگه ای نداریم.)
مثال : حرکت دست خودتون رو در نظر بگیرید. اگر این حرکت، معلول شما باشه، وجود معلول، با وجودبخشی به معلول یکیه. یعنی ما دوتا چیز به نام حرکت و حرکت دادن نداریم. یا مثلا صحبت کردن. وجود کلماتی که از دهان شما خارج میشه، عین همان وجودبخشی به آنها است.
پس در حقیقت ما دوچیز بیشتر نداریم:
1. وجود علّت
2. وجودمعلول که عین ایجاد است.