آباد سازی میهن،یا خدمت به فرنگی ها!؟

بعنوان یک فارغ التحصیل سمپادی موفق،نیروی جوان و نخبه،درصورت وجود هردو راه،کدام را انتخاب میکنید؟


  • رای‌دهندگان
    76
وضعیت
موضوع بسته شده است.
اگه میخواید ساختار سیاست در ایران را بشناسید و راه حل مشکلات امروز را بفهمید بدون هیچ تعصبی این سخنرانی را گوش بدید

https://t.me/abuzar_ghafari/145
 
تاپیکو بیارین بالا ازش خوشم اومد :)
*****************************
پاسخ من اینه
شاید من بخوام ایرانو بسازم ، ولی به چه قیمتی ؟
ایرا نمیخواد ک بسازمش نه نه نه وایسین این حکومت نمیخواد ایرانمو بسازم
پس با موندن هم خودمو بدبخت کردم و هم ایرانمو :) پس میرم و موافق رفتنم
بمونم و کمک کنم به کسی که کمکمو نمیخواد ، این عین دیوونگیه
کشورمه ، دوسش دارم ولی با موندن کشورمو آباد نکردم . اونا رو آباد کردم
اونا
میرم جایی که به علمم و به استعدادم بها داده بشه
جایی که برای ضابته احترام قایل بشن نه رابطه
حرفم اینه که کار کردن برای نجات اینجا عین دست و پا زدن تو گله هر چی بیشتر دست و پا بزنی بیشتر فرو میری
اگر هم بخواین ایرانو بسازیم بریم 4 تا کتاب مهم ایرانی بخونیم ، شاهنامه ترویج بدیم ، فرهنگمونو به همه نشون بدیم و موندگارش کنیم
بخدا خیلی از کسایی که خارجن از داخلیا وطن پرست ترن
 
این عین دیوونگیه
کشورمه ، دوسش دارم ولی با موندن کشورمو آباد نکردم . اونا رو آباد کردم
اونا
پس یعنی کسایی که در تاریخ برای این کشور زحمت کشیدن در واقع داشتن برای حکومت حاضر زحمت میکشیدن؟این استدلال منو یاد جمله "اگه جنگ بشه نمیریم چرا واسه اخوندا بجنگیم؟" میندازه!
مناقع ملی یک کشور چه بخوایم و چه نخوایم با حکومت در هم تنیده شده و بعضی اوقات اگه بخوای براش تلاش کنی در واقع برای هر دو تلاش میکنی سیاست ها و کشور ها از هم جدا نیستن اگه بری امریکا خدمت کنی باز هم به تعبیری داری برای حکومتش خدمت میکنی با توجه به استدلالت!
ایران فقط به جمهوری اسلامی محدود نمیشه و نخواهد شد این یه حکومته که به ایران گره خورده اسمش.حکومت هام ابدی نیستن و اگر شما ناراحتی از این که خدمتت برای ایران به منزله خدمت به سیاسیون هست در واقع باید بدونید که اباد کردن کشورهای دیگه هم خدمت به سیاسیون اون هاست با توجه به این استدلال
 
بقول یکی از معلمام :ما به کشور مدیونیم ما اینجا مدرسه رفتیم این جا بزرگ شدیم و ... پس باید بدهی خودمون به کشور رو بپردازیم
 
آبادسازی خارج!
 
من راستش دفعه اولی که این تاپیک زده شد و به نظرسنجی رای خارج رفتن رو دادم عقایدم اینجوری بود که کشورمو خودم انتخاب نکردم و افتخار بهش رو مسخره میدونم و اینکه وظیفه‌ای در قبال آبادسازیش نمیدونم برای خودم. ولی یه ذره تغییر کرده افکارم و الان به نظرم کشور هم یه چیزیه مثل خانواده که خوب و بد باید قبولش کنیم و کنار بیایم باهاش. حالا خانواده‌ی ما الان ایرانه که شاید یه زمانی خانواده‌ی خوشبختی به حساب میومدن ولی الان خیلی سست شده نهاد خانواده : )) و اونقدری دیگه اهمیتی برای هم نداریم. حقیقت اینه که تنها جایی که واقعا ممکنه به خود آدم اهمیت بدن کشور خود آدمه. کشورهای دیگه فقط به نفع شما برای کشورشون اهمیت میدن و فکر نمیکنم هیچ کشوری واقعا به شهروندان مهاجرش اونقدری که به شهروندان خودش توجه میکنه اهمیت بده. هرچند در آخر به این میرسم که من همچنان هم گزینه خارج رو انتخاب میکنم. چون الان کشور ما خانواده بدی حساب میشه و خانواده بد فقط ضرر میرسونه به آدم و حتی من اگه عمرمو سر ترمیم روابط بین خانواده بگذارم این خانواده منو اونجوری که باید قبول نمیکنه و به زندگی که میخوام نمیرسونه و من آدم خودخواهیم که نمیخوام در این راه بسوزم. ترجیح میدم برم و خودم رو اولویت بدم به جای این خانواده و یه جورایی زندگی خودمو آباد کنم نه هیچ کشوری.
 
داستان این ایران یا خارج رفتن رو خوبه ربط بدم به یه داستان
خود داستان رو نمیارم چون خیلی وقت پیش خوندم و باعث طولانی شدن این متن میشه
خلاصش اینه که :
کلی تمرین نقاشی کنید و وقتی استاد شدید تو کار یه نقاشی بکشید با تمام توانتون. نقاشی رو بزارید تو وسط شهر ,جایی که مردم زیاد میرن و میان. یک قلم قرمز بزارید کنارش,به همراه یک نوشته, جایی که مشکل داره رو تصحیح کنید.
بعد یک مدت که نقاشی رو میخواید بردارید بدون شک نقاشی پر علامت خواهد بود
یکبار دیگه نقاشی بکشید . این دفعه کنارش رنگ و چیزایی که نقاشی رو کشیدید بزارید.
نقاشی شما سالم خواهد بود فوقش یکی دو جا تغییر داده بشه نشه

خلاصش این که همه قدرت انتقاد دارند اما قدرت تصحیح نه
هنر اونه که قدرت تصحیح داشته باشیم انتقادو همه بلدن.

اگه از ایران خوشتون نمیاد
از شرایط خوشتون نمیاد
قلمو و رنگ هست
دستبکار شید!
 
ec5.jpg


علوم دیگه شون هم وضع بهتری نداره. یعنی جامعه شناسی و مدیریت و ... هم در غرب به آخر خط رسیده.
کاش منابع تون رو منابع موثق تر از سخنرانی های حسن عباسی قرار بدید.
فرضا علوم غربی سقوط کرد ، شما چه علمی رو پیشنهاد می دید ؟ حدیث ؟ قرائت قرآن ؟ تفسیر ؟
در ارتباط با تاپیک ، من اگر احساس کنم موندن من در ایران ، کوچکترین فایده ای برای کشورم داره ، قطعا ایران رو ترک نمی کنم اما به لطف حکومت ، ایران داره مظلوم واقع میشه و اگر منصفانه نگاه کنیم ، کاری از دست ما بر نمیاد . در نتیجه با کمال شرم ، من گزینه ترک ایران رو انتخاب میکنم.
 
این جامعه مسئولینش اون قدر بی کفایتن که اگر اینجا بمونی مطمئن باش اگر اینجا بمونی به غبط کردن میفتی
پ ن :من امروز زدم به سیم آخر بزار گونی بیارن ببرنم
 
چون الان کشور ما خانواده بدی حساب میشه و خانواده بد فقط ضرر میرسونه به آدم و حتی من اگه عمرمو سر ترمیم روابط بین خانواده بگذارم این خانواده منو اونجوری که باید قبول نمیکنه و به زندگی که میخوام نمیرسونه و من آدم خودخواهیم که نمیخوام در این راه بسوزم. ترجیح میدم برم و خودم رو اولویت بدم به جای این خانواده و یه جورایی زندگی خودمو آباد کنم نه هیچ کشوری.
این حس برای من خیلی قابل توجه بود. آیا واقعاً جامعه ما رو به عنوان یه عضو می‌پذیره؟ اصلاً براشون مهم هست که باشیم یا نباشیم؟
من این حس رو دارم که مسئولین رده بالا مار رو برای رای می‌خواهند.
مسئولین رده پایین‌تر هم به این چشم نگاه می‌کنند چطوری می‌تونند مردم عادی رو تیغ بزنند. (مثل ایران خودرو و سایپا و ...)
مسئولین کاملاً عادی مثل یه کارمند تو دانشگاه فقط به چشم یه گوسفند نگاه می‌کنند. که چطوری این رو زنده نگه داریم تا فارغ التحصیل بشه.
جدی شما کی احساس کردین که وجود یا عدم وجودتون به عنوان یه جوان ایرانی مهم بوده؟
 
کسایی که انگلیسی میتونن بخونن قاعدتا تا الان سرچ زدن که ببینن کتاب Freefall راجع به چیه؟ من اشاره ای به سقوط علم اقتصاد نمیبینم.
علاوه بر این کاملا از روی کنجکاوی میپرسم: منظورتون واقعا خود علم اقتصاده یا اقتصاد؟ یا مثلا خود علم مدیریت یا نحوه مدیریت؟
 
کسایی که انگلیسی میتونن بخونن قاعدتا تا الان سرچ زدن که ببینن کتاب Freefall راجع به چیه؟ من اشاره ای به سقوط علم اقتصاد نمیبینم.
علاوه بر این کاملا از روی کنجکاوی میپرسم: منظورتون واقعا خود علم اقتصاده یا اقتصاد؟ یا مثلا خود علم مدیریت یا نحوه مدیریت؟
احتمالا منظور در واقع پارادایم مسلط در اقتصاده. چیزی که بهش میگن اقتصاد جریان اصلی، که اشاره به اقتصاد نئوکلاسیک داره. مثلا نظریه رفتار عقلانی از پایه های مهمشه که اتفاقا خیلی ها بهش انتقاد دارن، خصوصا حوزه اقتصاد رفتاری
من علاقه ای به اقتصاد ندارم زیاد، ولی خب چون پارادایم ها همگی ریشه فلسفی هم دارن، در این حد می تونم بگم که خودمم باهاش موافق نیستم(نئوکلاسیک رو میگم) و بنظرم انتقادهای قوی ای از جانب اقتصاددانان هترودوکس(دگراندیش) بهش وارد شده.
ولی برام عجیبه که از نظریات کسی استفاده شده که هیچ ربطی به این به اصطلاح "اقتصاد اسلامی" نداره و به نئوکینزیسم معتقده(جوزف استیگلیز)؛ که البته این هم از علوم غربی(!) حساب میشه و نمیدونم چرا این یکیو به اتهام غربی بودن، طرد نمی کنن. بنظرم این ها بیشتر نشون دهنده اینه که حتی واقعا مکتب واحد و منسجمی به اسم اقتصاد اسلامی نداریم، بلکه مثل تجربه های قبلی، اینم فقط سرهم بندی گزینشی ای از همون نظریات غربیه(چقد از این اصطلاح بدم میاد!) که فقط تو یه کاغذ کادو و ظاهر اسلامی پوشونده شده(یسری حدیث و حکم اسلامی هم قاطیش کردن یا مثلا بجای خزانه عمومی، میگن بیت المال).


اسپم زدایی: درباره تاپیک هم، من هیچ احساس مثبت و تعلقی به ایران ندارم. بلکه حتی ازش متنفرم. هم سیاستش، هم فرهنگش. نه خودم کشور زادگاهمو انتخاب کردم، نه خودش کشور خوبیه. هرچند، نمیفهمم اگه بخوایم کل نظام سیاسی و اجتماعی و فرهنگ و همه چیز مردمی رو از ایران انتزاع کنیم، پس دیگه این لفظ قراره به چی اشاره کنه؟ یه خاک منطقه جغرافیایی؟ خب، باید بگم در اینصورت هم هیچ علاقه ای دارم و یه تیکه زمین خالی، چیز جالب توجهی برام نداره
 
آخرین ویرایش:
یه جمله ای رو من چن بار چن جا خوندم ولی الان یادم نیس مال شخص خاصی بود یا نه! مضمونش رو نقل می کنم من!
گفته بود که در آینده وقتی آدما به گذشته نگا می کنن و میبینن آدمای اون موقه سر یه خط فرضی تو نقشه می جنگیدن و حاضر بودن جون شون رو بدن، بهشون میخندن(یا تعجب می کنن، مطمئن نیستم!)!
کوتاه بخوام بگم در حال حاضر ارق ملی و عشق به وطن و خاک و این چیزا ارزشش رو تقریبا به طور کامل برای من از دست داده! واقعا چه دلیلی داره من برای یه تیکه زمین بخوام بجنگم یا بهش دین داشته باشم؟ صرفا چون توش بزرگ شدم؟ تا کی باید درگیر جبر جغرافیایی باشیم؟ درسته واسه من زندگی کردن تو این کشور شاید از جهاتی راحت تر باشه، به خاطر زبان و آشنا بودن به محیط و فرهنگ و اینا ولی خیلی پوئن های دیگه هس که من شخصا ترجیح میدم در اولین فرصت به خاطر اونا از اینجا برم، مث علاقه، آزادی، رفاه و چیزای دیگه!
خلاصه کلام اینکه ارق ملی و عشق به وطن الان برای من تقریبا به مسخرگی غیرته!
 
میدونم سوال خیلی کُلیه و به این سادگی ها نمیشه دربارش نظر داد،ولیکن برای منی که دوکتاب واقعا تاثیر گذار《نشت نشا》 و 《جامعه شناسی نخبه کشی》رو مطالعه کردم،این سوال پیش میاد که شما چیکار میکنید؟
کار اشتباهی بود ساختن سمپاد
همه با پول کشور یاد میگیرن علمشون رو به دشمن میدن
بهتره جمع شه
 
آیا حق دارم بگم به اسفل السافلین که یه کشور چند هزار سالست؟؟=))=))

و راجب اضرار و فواید اتحادیه اروپا بگم که به نظر من سودش بیشتره تا ضرر (یه جورایی تو نظر حزب محافظه کار بریتانیا رو داری راجب بودن توی اتحادیه اروپا و من حزب کارگر=)))
البته بگم که الان من هم ترجیح میدم مرز مون با عراق بسته باشه ولی با ارمنستان و آذربایجان باز
اگر مدافعین حرم نبودن داعش الا بیخ گوش مون بود
 
کار اشتباهی بود ساختن سمپاد
همه با پول کشور یاد میگیرن علمشون رو به دشمن میدن
بهتره جمع شه
فقط همین مونده که سمپاد جمع بشه چهارنفرم که استعداد دارن مثل بقیه تو مدارس معمولی چرندیات تو گوششون بخونن و جایی برای آشکار شدن تفاوتشون نباشه و راه مهاجرت از راه تحصیل براشون بسته بشه! طرف اختیار خودشم نداره که علمشو بخواد به دشمن بده؟
 
فقط همین مونده که سمپاد جمع بشه چهارنفرم که استعداد دارن مثل بقیه تو مدارس چرندیات تو گوششون بخونن و راه مهاجرت از راه تحصیل براشون بسته بشه! طرف اختیار خودشم نداره که علمشو بخواد به دشمن بده؟
اینکار یعنی آب به اسیاب دشمن ریختنن
هوش و استعداد رو ایران بده
بهره رو دشمن ببره
خفت بار هست
 
اینکار یعنی آب به اسیاب دشمن ریختنن
هوش و استعداد رو ایران بده
بهره رو دشمن ببره
خفت بار هست
خودت تو سمپاد چیکار می‌کنی داداش؟ بذار ما تنهایی آب تو اسیاب دشمن بریزیم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
Back
بالا