هر وحی در قرآن نیست اما چیزی که اونقد مهمه که به قول شما عدم ابلاغش مساوی با ابتر بودن رسالت پیامبره، چیزی که اصل دینه و همتراز با توحید و معاد و نبوت حتی یک آیه صریح در موردش نیومده.
بیست هزار نفر تو صد هزار نفر یک پنجم جمعیتشه. عدد قابل توجهی نیست؟ شاید اگه جلوی صد و بیست هزار نفر خلافت علی مطرح میشد، تو ون صد و بیست هزارتا چهل نفر آدم با حافظه پیدا میشد که علی قیام کنه.
مساله دوستی با امام قابل قیاش با خلافت نیست. نارصایتی بر اثر "اتفاق" بود نه چیزی پیش بینی شده که لزوم اعلامش تو خود مکه باشه. اما خلافت چرا.
پیامبر میدونست روزی میمیره، خدا هم میدونست بعد از پیامبر چی میشه، اما پیامبر فقد هشتاد روز قبل از رحلتش میاد از خلافت حرف میزنه و خدا هم مطلق هیچ حرفی در مورد خلافت نمیزنه. مسخره نیست؟
برای ازدواج با زنان پیامبر بعد از رحلت آیه هست، برای حکومتی که از جان ولی امر مسلمین مهم تره به قول شما آیه نیست. تو نظام ما میان پیش بینی مرگ رهبر رو میکنن و مجلس خبرگان تشکیل میدن برای اون روز، اما پیامبر خدا هیچ تدبیری برای این کار نیندیشیده و یهو تو حج آخر دوبار مقدمه میچینه و بار سوم علی رو جانشین خودش میکنه! چرا؟
تضاد ذاتی نیست یعنی چی؟
با کلمات بازی نکن. مطلق گرایی و بر اساس حق و باطل تعریف میکنی، یا نسبی گرایی و بر اساس مصلحت صحبت میکنی.
اگر قائل به ضدیت حق و باطلی، باید بگی خلافت ابوبکر حق بود یا باطل بالاخره؟ اگه حقه چرا ما تو سر هم میزنیم؟ اگر باطله چرا علی بیعت کرد؟
اگر مصلحت اندیشی و معتقدی اتحاد مهم تره چرا تفرقه ایجاد میکنیم و مثه اماممون خلافتشون رو نمی پذیریم؟ چرا این همه جنگ و خونریزی سر این مساله بی اهمیت داریم؟