هزار کار نکرده

dorincii

ز همه خلق رمیده
کنکوری 1404
ارسال‌ها
349
امتیاز
14,800
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
بَلْدَةً مَیْتاً
سال فارغ التحصیلی
1404
چرا نرفتم همه دنیا رو بگردم؟
چرا بی خودی همه پولامو سیو کردم استفاده نکردم لذت نبردم؟
چرا بعد از هر بار نوشتن تبعیدشون کردم به اعماق لپ تاپم؟
چرا بیشتر از زندگیم لذت نبردم؟
چرا بیشتر سعی نکردم با دوستام وقت بگذرونم؟
چرا ساز دهنی یاد نگرفتم؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #62

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,699
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
چرا وقتی که میتونستم کشتی رو ادامه ندادم و ولش کردم. حقیقتا افسوس افسوس افسوس.
 

Bk_201

کاربر فوق‌حرفه‌ای
کنکوری 1404
ارسال‌ها
714
امتیاز
9,777
نام مرکز سمپاد
دیگه سمپاد نیستم
شهر
به شما ربطی نداره
سال فارغ التحصیلی
1404
توجه کردم با اینکه هنوز زنده اید باز هیچکاری
نمیکنید :))
البته نگران نباشید من از شما بدترمh-:
رفع اسپم بنمایم
حسرت میخورم چرا انقدر فکر کردم که کارم به اینجا بکشه و زندگیم رو نابود کنم
 
ارسال‌ها
637
امتیاز
7,414
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اشباح
سال فارغ التحصیلی
1405
اون‌طور که ماریا کاسارس به آلبر کامو میگه :«این غمگینم میکند که هرگز فراغت و فراست و اراده‌ی محکمی را که برای سر و سامان دادن به درونم لازم است نیابم. این فکر آزارم میدهد که همانطور که لاعلاج به دنیا آمده‌ام، ناتمام از دنیا بروم.» به همچین شکلی. و حسرت میخورم که «از آمدنم نبود گردون را سود/ وز رفتن من جلال و جاهش نفزود/ وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود/ کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود»
علاوه بر اینها، از هیچ بودن و هیچ ندانستن در هنر هم ناراحت خواهم بود.

ب.ن: و اینکه سفر نرفتم و عشق رو تجربه نکردم.
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,984
امتیاز
44,522
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
کلی کتاب که نخوندم... آه پشیموووونمممم(کل ابدیت هم برای تموم شدن کتابهایی که میخواد بخونه کافی نیست)
 
ارسال‌ها
637
امتیاز
7,414
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اشباح
سال فارغ التحصیلی
1405
اون‌طور که ماریا کاسارس به آلبر کامو میگه :«این غمگینم میکند که هرگز فراغت و فراست و اراده‌ی محکمی را که برای سر و سامان دادن به درونم لازم است نیابم. این فکر آزارم میدهد که همانطور که لاعلاج به دنیا آمده‌ام، ناتمام از دنیا بروم.» به همچین شکلی. و حسرت میخورم که «از آمدنم نبود گردون را سود/ وز رفتن من جلال و جاهش نفزود/ وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود/ کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود»
علاوه بر اینها، از هیچ بودن و هیچ ندانستن در هنر هم ناراحت خواهم بود.

ب.ن: و اینکه سفر نرفتم و عشق رو تجربه نکردم.
دیگه همچین حسرتای مسخره‌ای ندارم، فقط تموم شه
 

golden babe

slay,bitch
ارسال‌ها
449
امتیاز
10,606
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
+
سال فارغ التحصیلی
1402
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
اپتومتری
خب حالا من حسرتی طور نمیگم یه بخشی از کارایی که باید انجام بدمو مینویسم.: ) اینکه باید باید باید برم کنسرت هری.باید نیویورکو از نزدیک ببینم.باید قبول شم دانشگاه مورد علاقم.باید بعد کنکور(اگه زنده موندم 😗 😂 )نصف موهامو مثلا چمیدونم بنفش (یه رنگ غیرمشکی)کنم.باید یه گربه چاق کیوت خر بخرم اسمشم بذارم کوکو.(وی از شدت کیوتی در معرض ارست قلبی است.)🥺🥰باید با یه شماره ناشناس هر چی فحش هست به مدیرمون بدم😗باید چند تا تتوی کیوت ریزم بزنم.:)دیگه همین.(بازم هستا.)
 
ارسال‌ها
75
امتیاز
198
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی آمل
شهر
آمل
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
SUA
رشته دانشگاه
CE
نمی‌دونم چرا حس می‌کنم اگه تو این تاپیک چیزی بنویسم فرداش می‌میرم :‌)))
منم همینطور، ولی زیاد مهم نیست. حداقلش راحت میشم از این همه مسئولیت :)


رفع اسپم: حسرت اینو همیشه میخورم که چرا انقدر دل شکوندم :(
 

pardis.f

P.F.P
ارسال‌ها
221
امتیاز
3,556
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1407
بتونم خودمو ثابت کنم
یه جوری به بقیه کمک کنم
 

Becoming

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
عضو کادر مدیریت
مدیر داخلی
ارسال‌ها
2,235
امتیاز
40,100
نام مرکز سمپاد
Frz
شهر
Sari
سال فارغ التحصیلی
1398
رشته دانشگاه
دواسازی
_درسم تموم نشد و مُردم...
_همه جای ایران و دنیا رو ندیدم
_ ... :)
ای بابا! نمی‌تانم اینجا بنویسمشون که :)
+همین الان هم حسرت چیزی رو دارم... اینکه ۹۸ باید حرفمو می‌زدم؛ بچه بودم؟! ولی هیچ اشکالی نداشت... شاید حرفام تاثیر می‌ذاشت...
 

TiaTi

کوچولو..
ارسال‌ها
630
امتیاز
10,031
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1406
هیچ وقت پیش خانواده ام خودم نبودم
بلد نیستم ساز بزنم(مخصوصا سازدهنی و کاخن)
سمت ورزشای رزمی ، صخره نوردی و فوتبال نرفتم
کتابایی که میخواستم رو نخوندم
یه بار تنهایی بیرون نرفتم
دوستای مجازیمو ندیدم
نتونستم تنهایی برم سفر و آسمون کویر رو ببینم
کلی حرف رو دلم موند
نتونستم آدمایی که میخوام رو پیدا کنم
زخم معده نذاشت از خوراکی ها و غذاهای مورد علاقه ام لذت ببرم
به آرزوم نرسیدم
اثر زیادی تو دنیا نذاشتم
چیزایی که تو سرم بود رو از ترس اینکه بد میشه رو کاغذ نیاوردم
پاراگلایدر نرفتم
و خواهردار نشدم و داداش بزرگ نداشتم و خانواده ام پشتم نبودن:‌)
 
بالا