دچار فلج خواب شدم
بعد یه چیزی روم بود که خیلی رو قلبم سنگینی میکرد تو خواب حس میکردم سکته قلبی کردم و مردم
بعد از یه مدت زنگ گوشیم کاملا توی گوشم پخش شد(اون آهنگو حفظ نبودم ولی اون لحظه عین خودش توی گوشم میخوند) گفتم ایول صبح شد الان مامانم میاد دستمو میگیره بلندم میکنه این چیز وحشتناک از روم میره ولی بعد یادم افتاد من که سکته کردم و الان مامانم میاد گریه میکنه و فردا تشییع جنازمه بعد همینطور که داشتم فکر میکردم کی بیشتر از همه از مرگم ناراحت میشه و کیا میان سر قبرم و.... مامانم با جیغ بسیاااااار بلندی اسممو صدا زد بعد یه چیزی منو با سرعت وحشتناکی هل داد رو به بالا و وقتی بیدار شدم حس میکردم کر شدم و گوشامم سوت میکشیدن
ساعت هم 04:04 صبح بود و من هم خیس عرق بودم
پ.ن:ساعتمو برا 6 صبح کوک کرده بودم
هیچوقت فکر نمیکردم چنین اتفاقی برام بیوفته هروقت یکی برام از فلج خواب(بختک) می گفت باور نمیکردم و میگفتم چرته