گفت و گوی منظوم

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع A M I N
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
این درد که بر سینه‌ی من مرقوم است
رسمی ست که از روز ازل مرسوم است
فردا که روم سوی کتاب و دفتر
خون بینی و خاک بر سرم معلوم است
وقتی که دبیرِ من به تندی میگفت
با نمره‌ی صفر، فاطمه مرحوم است
او نیز نمی‌داند و از این غافل
کین( که این) دختِ المپیاد‌ ده مظلوم است
گردن به کجی می‌زنم و می‌گریم
اصلا دل من یک جگرِ مقسوم است
ناظم که به مادر تلفن هی می‌زد
گفتا که در این مدرسه او معدوم است

شاعر : من

در ۱۵ دقیقه سرودم
کم و کاستی‌اش رو ببخشید دیگه😁
هر بیدادی برای دادی دادند
هر نمرهٔ کم بهر زیادی دادند
از روز ازل چو درد را قِسم بکرد
بیشش را بر المپیادی دادند
 
حدیث نیک بگفتی ولی پی دگران
نگرد بهر مخاطب چو یار خویش بود
که هر چه پشت سرت اتفاق افتاده ست
تحملش نکنی گوییم به پیش بود
قوت این کلام از فشار بود
باسن سوخته یارم بهیار بود
شبی از احوال پاره‌ات سخن گفت
گفتمت که یارت پاره یار بود
 
قوت این کلام از فشار بود
باسن سوخته یارم بهیار بود
شبی از احوال پاره‌ات سخن گفت
گفتمت که یارت پاره یار بود
به وزن، لنگ و به معنی جفنگ و قافیه تنگ
مگس چه لایق حرف است پیش یوزپلنگ
 
به وزن، لنگ و به معنی جفنگ و قافیه تنگ
مگس چه لایق حرف است پیش یوزپلنگ
حال دل و کلبه احرار و می ناب به کام است
دست من و سوی دل و قبله چشمام به جام است
گفتمش ساقی چرا سر سوراخ دارد
گفتا مپرس،بحث با آلت خویش حرام است
 
حال دل و کلبه احرار و می ناب به کام است
دست من و سوی دل و قبله چشمام به جام است
گفتمش ساقی چرا سر سوراخ دارد
گفتا مپرس،بحث با آلت خویش حرام است
سر درون دل بگو باز آ که خود پیدا شدی
آنگه که صاحب سر بدیدم گوییا شیدا شدی
آلت‌پریشی عیب او از اولین مصرع بگو
لکن نگفتم راز را تا خویشتن زان وا شدی
 
ایول چه تاپیک باحالی =))
وصف حال:
"گل در بر و می در کف و معشوق به کام است"
مستیم و نه از وصل و نه از باده و جام است
این حالت مستانه و این عیش که بینی
از بهر فراق است که شادیم تمام است !
دانم که بگویی تو کجا شاد توان بود
از دوری یار خواب بر عشاق حرام است. (کل ایرادات وزنی متقدم و متاخر رو بزرگی خودتون ببخشید ! :D)
پس دعوی تو راست همه کذب و دروغ است
لیکن تو ندانی که مرا "یار" کدام است !
یارب تو مکن کس به چنین یار گرفتار
یارب برهان هرکه از او پای به دام است
نامش ز محن اید و وزنش "افتعال" (این یکی وزنش هیچ جوره در نیومد(-#)
این یار که قتاله ی عشاق مدام است !
____________________________________
هجو شعرای پیشین:
احسنتم ، احسنتم ، این موجودات دو پا عاملِ بدبختی
کردگار بهر آن آفریده که بخت ما را برند سوی سختی
حال دل و کلبه احرار و می ناب به کام است
دست من و سوی دل و قبله چشمام به جام است
گفتمش ساقی چرا سر سوراخ دارد
گفتا مپرس،بحث با آلت خویش حرام است
این ذکور بینوای در خود مانده
با زور عروضی به کلامشان رسانده
ما را اساس سختی خود دیدند
مشتی به اساس خویشتن ناخوانده ! :))
 
این ذکور بینوای در خود مانده
با زور عروضی به کلامشان رسانده
ما را اساس سختی خود دیدند
مشتی به اساس خویشتن ناخوانده ! :))
دو کلام نخوانده به ز هزار هجوِ هزار خوانده
لیک تف به مست بی جام و بی می مانده
گر ز سرای شعرا خواهی جواب درخور
بدان تاپیک دیس بده در خاک و غبار مانده :))
دیس بده
 
Back
بالا