• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

گفت و گوی منظوم

اگر تو شاعری در این ولایت
هر خری بیاید شری سراید
مفاعیلن مفاعیلن فعولن:

لابد تو شاعری با این دک و پوز؟
عیانه شرح حالت مثل یک روز :-" (بیایید به خاطر من rozبخونیدش وزنش درست شه:) )
نمی‌خواهم ز تو بیشتر بگویم
بیا و تو ز جمع بردار یکی موز :))
یه موز بردار و برو پسرم:))
 
لابد تو شاعری با این دک و پوز؟
عیانه شرح حالت چون همین روز :-" (بیایید به خاطر من rozبخونیدش وزنش درست شه:) )
نمی‌خواهم ز تو بیشتر بگویم
بیا و تو ز جمع بردار یکی موز :))
یه موز بردار و برو پسرم:))
من آموخته‌ام ز شاعری شر گویی
نکرده‌ام میان شعرا گنده‌گوزی
لکن تو که به خیال خود شعر گویی
بسرا یکی دوبیتِ راسته عروضی
شعرا به دیدۀ منت تاج رحمت دهند
کنند دوبیت نقد آن شری که گویی
 
شعر گفتن کافیه
شعراتونِ بی قافیه
وزنم که نداره
فقط سردرد میاره
 
آی رفقا چه طوره احوالتون؟
چه طور می چرخه چرخ افکارتون؟
یه وقت -دور از جون- نشه غم یه خونه
بسازه تو قلباتون و بمونه
تو دور ایام خدا ول بشید
اسیر این گیسو و اون دل بشید
جادو بشید با چوبای مجازی
با هیچی شید مشغول فکر و بازی
بسه همین قد که سیاهی گفتم
نقل مصادیق تباهی گفتم
بفرمایید چندتایی شعر بخونیم
تا یه کمی حال همو بدونیم
نشم دیگه مصدع وقتتون
مانع نور اختر بختتون
تا نشدیم تو عمق شعر من گم
بنده امینم سلام علیکم
 
صدریا ، معلم نکونمره نریند هرگز
ریده آنست که نمره اش به نکویی نبرند
 
پژو آردی موتورش پیکان است
چارصد و پنج عقبش جادار است

بحث خودرو میکنم در این سرا
سایپا ، شاهین هم شده پر ماجرا

سیستم تعلیق ندارد زانتیا
پرنیانی بادی دارد ناقلا !

بحث سلطان پرشیا یا پژو پارس
پیشرانش هم شده ایکس یو پلاس

گویمت بدرود و آیم من پائین
تا نگیرد سر دردت بیش از این
 
پژو آردی موتورش پیکان است
چارصد و پنج عقبش جادار است

بحث خودرو میکنم در این سرا
سایپا ، شاهین هم شده پر ماجرا

سیستم تعلیق ندارد زانتیا
پرنیانی بادی دارد ناقلا !

بحث سلطان پرشیا یا پژو پارس
پیشرانش هم شده ایکس یو پلاس

گویمت بدرود و آیم من پائین
تا نگیرد سر دردت بیش از این
پاترول آمد از آن طرف دوان دوان
گیربکس تویوتا روشه میاد نعره زنان
وقتی که میره به همه میگه گم شو کنار
تا نری پیش صافکار گریه و ناله کنان
 
بحث خودرو که شد چو من مفلس
باید از بی کسی خری بخرد
ور نه از بحثتان به جز حسرت
نتواند که صرفه‌ای ببرد
 
«یارم چو قدح به دست گیرد»
صد سکه به ناز شست گیرد
پر رو مشو عاشقا که بعدا
در خانه هر آن چه هست گیرد
 
«یارم چو قدح به دست گیرد»
صد سکه به ناز شست گیرد
پر رو مشو عاشقا که بعدا
در خانه هر آن چه هست گیرد
یار تو چون قدح به دست گیرد
صد مرد سیاه به ناز شست گیرد
با هرکدامشان شبی را صبح کرده
از آبرویت هر آن چه هست گیرد
 
این درد که بر سینه‌ی من مرقوم است
رسمی ست که از روز ازل مرسوم است
فردا که روم سوی کتاب و دفتر
خون بینی و خاک بر سرم معلوم است
وقتی که دبیرِ من به تندی میگفت
با نمره‌ی صفر، فاطمه مرحوم است
او نیز نمی‌داند و از این غافل
کین( که این) دختِ المپیاد‌ ده مظلوم است
گردن به کجی می‌زنم و می‌گریم
اصلا دل من یک جگرِ مقسوم است
ناظم که به مادر تلفن هی می‌زد
گفتا که در این مدرسه او معدوم است

شاعر : من

در ۱۵ دقیقه سرودم
کم و کاستی‌اش رو ببخشید دیگه😁
 
یار تو چون قدح به دست گیرد
صد مرد سیاه به ناز شست گیرد
با هرکدامشان شبی را صبح کرده
از آبرویت هر آن چه هست گیرد
حدیث نیک بگفتی ولی پی دگران
نگرد بهر مخاطب چو یار خویش بود
که هر چه پشت سرت اتفاق افتاده ست
تحملش نکنی گوییم به پیش بود
 
Back
بالا