پنیک اتک

ارسال‌ها
1,111
امتیاز
27,198
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
Used to Bio
رشته دانشگاه
CS
Panic یا اضطراب و ترس ناگهانی، چیزیه که تقریباً همه‌مون ‌(با توجه به موقعیت‌های مختلفی که تجربه می‌کنیم) به کرات باهاش در برهم‌کنش هستیم.
یکی از عواملی که ممکنه دفعات پنیک رو افزایش بده، قرار گرفتن در موقعیت‌های جدید و فشارهای جدیده [ که برای مثال؛ درحال حاضر، با توجه به تغییر شیوه‌ی آموزش، اکثراً بیشتر از قبل تجربه‌اش می‌کنیم.] ؛ و خب در چنین شرایطی مدیریت اون اضطراب ناگهانی، می‌تونه یک مهارت محسوب شه.
بهترین راه مقابله با پنیک از نظر شما چیه؟
چه‌طوری می‌شه دفعات و شدت پنیک رو کنترل کرد؟
چگونه اصطراب و ترس‌های ناگهانی‌اتون رو کنترل می‌کنید؟
و...
 
آخرین ویرایش:
خوب برای من همیشه اینطور بوده که وقتی پنیک هام شدت میگرفت که تحت فشار بودم
و خوب اون فشار برای من ملموس نبود یعنی خودم نمیدونستم که لایف استایلم داره اذییتم میکنه...
پس راه اصلی برای کنترل کردن پنیک اصلاح سبک زندگی و دیدگاه
برای استرس و اضطراب های روزانه تکنیک های زیادی وجود داره
مثلا تمرین تنفس
یا یکی از راه هاش اینه که یه چیز کوچیک که همیشه بهت آرامش میده رو دم دستت داشته باشی (مثلا یه چیز نرم یا یه چیزی که یاداور یه خاطره خوب باشه)
ولی باز همه مهم تر تغییر دیدگاه نسبت به زندگیه
 
سلام (:
راه حلی که من برای مقابله با پنیک و استرس دارم، 'آمادگی بیشتر از حد نیاز' هست. اینجوری که مثلا اگر حدس میزنم تو موقعیتی امکان داره برام پنیک رخ بده، اگر اون رخداد نیاز داره در حد 70 درصد براش آمادگی داشته باشم، سعی میکنم آمادگیم رو به 90 درصد برسونم تا اگر پنیک هم اتفاق افتاد و کیفیت و کمیت کارم افت کرد، زیر خط کیفی نیاد و اون موقعیت رو از دست ندم.
کار دیگه ای که انجام میدم بررسی رخداد از زوایای مختلفه. اینجوری که فکر میکنم مثلا اونجا چه سوال هایی ممکنه ازم بپرسن؟ یا چه مشکلاتی ممکنه به وجود بیاد؟ بعد سعی میکنم جواب اون سوال ها و راه حل مشکل ها رو قبل از اتفاق افتادن پیدا کنم.
 
سلام (:
راه حلی که من برای مقابله با پنیک و استرس دارم، 'آمادگی بیشتر از حد نیاز' هست. اینجوری که مثلا اگر حدس میزنم تو موقعیتی امکان داره برام پنیک رخ بده، اگر اون رخداد نیاز داره در حد 70 درصد براش آمادگی داشته باشم، سعی میکنم آمادگیم رو به 90 درصد برسونم تا اگر پنیک هم اتفاق افتاد و کیفیت و کمیت کارم افت کرد، زیر خط کیفی نیاد و اون موقعیت رو از دست ندم.
کار دیگه ای که انجام میدم بررسی رخداد از زوایای مختلفه. اینجوری که فکر میکنم مثلا اونجا چه سوال هایی ممکنه ازم بپرسن؟ یا چه مشکلاتی ممکنه به وجود بیاد؟ بعد سعی میکنم جواب اون سوال ها و راه حل مشکل ها رو قبل از اتفاق افتادن پیدا کنم.
آخه این عموما نمیتونه کاربردی باشه
چون خیلی اوقات اتفاقات غیر منتظره باعث پنیک میشه (برا من حداقل عموما اینطوره)
 
خوب
تو سایت من خیلی ها رو دیدم که حداقل یک بار با این پدیده درگیر بودن یا به طور مضمن باهاش درگیرن با کنترلش کردن
فکر میکنم بتونیم به هم کمک کنیم
اول از همه
تعریف پانیک اتک:
حمله پانیک چیست؟
پانیک به زبان ساده یعنی اضطراب بسیار شدید که به صورت ناگهانی ایجاد می شود و به اوج می رسد و معمولا در کمتر از 30 دقیقه تمام می شود. بسیاری از مبتلایان با شروع علایم به سمت اورژانس حرکت می کنند اما وقتی به اورژانس می رسند حالشان بهتر شده است.

شخصی که دچار حمله پانیک می‌شود حداقل 4 مورد از علائم زیر را تجربه می‌کند:

  1. افزایش ضربان قلب
  2. احساس نفس تنگی و سخت نفس کشیدن
  3. احساس درد در قفسه سینه یا سنگینی قفسه سینه
  4. لرزش درونی با بیرونی
  5. احساس مسخ شخصیت و مسخ واقعیت (انگار خودم نیستم)
  6. حالت تهوع
  7. ترس از دست دادن کنترل خود
  8. عرق کردن بیش از حد
  9. ترس از مرگ
  10. ترس از غش کردن
  11. ترس از دیوانه شدن
بیماری پانیک چیست؟
همانطور که گفتم حمله پانیک همان اضطراب شدید است. این اضطراب شدید می تواند در شرایط مختلفی ایجاد شود. مثلا فردی که به شدت از مار می ترسد اگر ماری در خانه خود ببیند، ممکن است دچار حمله پانیک (یا همان ترس شدید) شود. یا فردی از که اضطراب صحبت کردن در جمع دارد وقتی در برابر جمعی قرار می گیرد ممکن است دچار حمله پانیک شود.

اما کسی به اختلال پانیک یا بیماری پانیک مبتلا است که علایم زیر را داشته باشد:

  • تجربه مکرر حملات پانیک غیر منتظره که مرتبط با موقعیت خاصی نیستند. به عبارت دیگر همه حملات شما نباید قابل پیش بینی باشد.
  • نگرانی زیاد در مورد حمله بعدی پانیک. معمولا فردی که مبتلا به بیماری پانیک است چون دقیقا نمی داند در چه شرایطی حمله رخ می دهد معمولا دچار ترس و نگرانی است.
  • به خاطر نگرانی درباره حلمه ها سبک زندگی شما دچار تغییر شود. مثلا کمتر از خانه بیرون بیایید، یا از مکان هایی که قبلا در آنها دچار حمله شدید اجتناب کنید.
پس به طور خلاصه بیماری پانیک سه نشانه دارد:، تجربه حملات مکرر، نگرانی زیاد درباره حملات بعدی و اجتناب از موقعیت هایی که فکر می کنید حمله در آنها رخ می ده
...
حالا چند تا نکته:
حمله ی اضطراب از نظر فیزیکی تو کوتاه مدت به بدن آسیب خاصی وارد نمیکنه و عموما از طرف اطرافیان زیاد جدی گرفته نمیشه
و این حملات اگر برای شما به مرحله ی بیماری برسه یه بیماری فیزیکی نیست (حدودا)
یه بیماری روانیه
یکی از راه حل هایی که این مشکل و حملات رو ساده تر میکنه درمیون گذاشتن احساسات موقع حمله (که از سر تجربه میگم واقعا ممکن نیست چون آدم خودشو گم میکنه چه برسه به کلمات) یا بعد از حمله که باعث کاهش استرس بعد از حمله میشه و از اثرات مخرب فکریش کم میکنه
...
من باز راجب راه حل ها تریک هاش مقاله و مطلب میزارم ولی خوب اینجا بیاین درد و دل کنید خودتون و خالی کنید
از علائمتون حرف بزنید حتی اگه تکراری باشه به بهبودتون کمک میکنه
 
چه تاپیک خوبی.
پنیک اتک واقعا چیزیه که ممکنه زندگی خیلیا رو درگیر کرده باشه بدون اینکه خود افراد بدونن.
فرد ممکنه احساس کنه نمیتونه نفس بکشه، احساس کنه داره میمیره ولی وقتی به پزشک مراجعه میکنه نوار قلب و اکو و آزمایشات چیزی رو نشون نمیده.
از تجربه افرادی که پنیک اتک رو تجربه کردن هم بتونم ‌مطلب میذارم.
 
برایم خیلی جالب بود . من هم چند وقت پیش تجربه اش کردم . داشتم tenet میدیدم یکدفعه احساس کردم ذهنم با ذهن شخصیت های داخل فیلم در هم تنیده شده و بعد انگار احساس بیهوشی لحظه ای گرفتم و وقتی بلند شدم هیچی یادم نبود و رفتم گوگل سرچ کردم ببینم چند شنبه هست دیدم میگه یکشنبه ... ولی من هیچی یادم نبود . انگار احساس میکردم توی خوابم خواب میبینم . یا انگار من دیگه مثل قبل زندگی نمی کنم ...
 
خب من علائم بالا رو خوندم، دوبار تا حالا فکر کنم تجربه کردم و هر دو بار هم آنچنان ترسی داشتم که انگار آخر دنیاست. مخصوصا اون حس مسخ شخصیتش اصلا یه جور خیلی افتضاحیه ((((: برای من بار اول حدود ۴۰ دقیقه و بار دوم حدود نیم ساعت طول کشید. بعد اینجوری بودم که نمیتونستم تمرکز کنم که از اون منجلاب بیام بیرون، چون هرچی به پایان حمله که نزدیک‌تر میشه آدم انگار افسار خودشو میگیره دستش و از اون حالت میاد بیرون (کلا منظورم تاکید این بود که کاملا روانیه قضیه و اصلا جسمی نیست). بعد دیگه اینکه یادمه انقدر میلرزیدم که حتی گوشی رو هم نمیتونستم دستم بگیرم ؟-: هردوبارم با گریه شروع شد ولی بعدش دیگه نفهمیدم اصلا چطوری اون تایم گذشت. البته من خیلی آدم استرسی‌ای هستم و فکر کنم این که این دوتا پنیک اتکم که نزدیک بهم اتفاق افتادن بخاطر درمان نکردن استرس باشه و این حالا پیشرفت کرده.
پیشنهاداتتون رو هم برای کنترلش پذیرا هستم ؛؛)
 
خب من علائم بالا رو خوندم، دوبار تا حالا فکر کنم تجربه کردم و هر دو بار هم آنچنان ترسی داشتم که انگار آخر دنیاست. مخصوصا اون حس مسخ شخصیتش اصلا یه جور خیلی افتضاحیه ((((: برای من بار اول حدود ۴۰ دقیقه و بار دوم حدود نیم ساعت طول کشید. بعد اینجوری بودم که نمیتونستم تمرکز کنم که از اون منجلاب بیام بیرون، چون هرچی به پایان حمله که نزدیک‌تر میشه آدم انگار افسار خودشو میگیره دستش و از اون حالت میاد بیرون (کلا منظورم تاکید این بود که کاملا روانیه قضیه و اصلا جسمی نیست). بعد دیگه اینکه یادمه انقدر میلرزیدم که حتی گوشی رو هم نمیتونستم دستم بگیرم ؟-: هردوبارم با گریه شروع شد ولی بعدش دیگه نفهمیدم اصلا چطوری اون تایم گذشت. البته من خیلی آدم استرسی‌ای هستم و فکر کنم این که این دوتا پنیک اتکم که نزدیک بهم اتفاق افتادن بخاطر درمان نکردن استرس باشه و این حالا پیشرفت کرده.
پیشنهاداتتون رو هم برای کنترلش پذیرا هستم ؛؛)

اگر دوبار اتفاق افتاده کنترل نمی خواد
سبک زندگیتو اصلاح کن
 
بیایم راجب عوارض بعدش بگیم
اون خستگی لعنتی
انگار کوه کندی ولی تنها کاری که کردی کنترل کردن شرایطت موقع پانیک بوده
 
یکی از پررنگترین تجربه‌های من، به پارسال برمی‌گرده.
زمانی‌که دچار پنیک اتک شده بودم؛ لرزش درونی داشتم و احساس مسخ شدگی،ترس ازدست‌دادن هم کل وجودمو گرفته بود، کلا انگار تو این دنیا سیر نمی‌کردم. :[ و گویا چهره‌ام هم رنگ‌پریده شده بود.

*یکی از بدترین موقعیت های تجربه‌ی پنیک، جائیه که کسی در این مورد آگاهی چندانی نداشته باشه. یا زمانیه که، خودت از وجود چنین حمله‌ای، آگاهی نداشته باشی...
 
آخرین ویرایش:
آه هیچوقت یادم نمیره اون سالی که تهران زلزله اومد بدترین استرس بهم وارد شد
و الان میبینم اونموقع تمام علائم رو داشتم
با این تفاوت که تا صبح لرزش رو داشتم و کلا همه افراد تو ماشین رو با کارام کلافه کرده بودم
یا بچه تر که بودم یادمه یه سالی که رفته بودیم موزه مردان نمکی و من انقدر ترسیده بودم که رنگم پریده بود ولی فکر نکنم حمله عصبی بوده باشه
ولی هنوز که هنوزه عکسش یا مستندش رو میبینم یجوری میشم
در کل چند باری طی سه چار سال گذشته همچین اتفاقاتی باعث شده این علائم بهم دست بده
ولی تازه الان فهمیدم که حمله ی عصبی حساب میشه
در کل خیلی خیلی استرس میگیرم
و خب تا الانشم با کلی بلا و بیماری و کوفت وزهر مار درگیرم حتی یه مدت تیک گرفته بودم
راه حلی دارید واسه کنترل استرس؟
 
آه هیچوقت یادم نمیره اون سالی که تهران زلزله اومد بدترین استرس بهم وارد شد
و الان میبینم اونموقع تمام علائم رو داشتم
با این تفاوت که تا صبح لرزش رو داشتم و کلا همه افراد تو ماشین رو با کارام کلافه کرده بودم
یا بچه تر که بودم یادمه یه سالی که رفته بودیم موزه مردان نمکی و من انقدر ترسیده بودم که رنگم پریده بود ولی فکر نکنم حمله عصبی بوده باشه
ولی هنوز که هنوزه عکسش یا مستندش رو میبینم یجوری میشم
در کل چند باری طی سه چار سال گذشته همچین اتفاقاتی باعث شده این علائم بهم دست بده
ولی تازه الان فهمیدم که حمله ی عصبی حساب میشه
در کل خیلی خیلی استرس میگیرم
و خب تا الانشم با کلی بلا و بیماری و کوفت وزهر مار درگیرم حتی یه مدت تیک گرفته بودم
راه حلی دارید واسه کنترل استرس؟
[توجه داشته باشید که من تخصصی تو این زمینه‌ها ندارم؛ صرفا می‌خوام تجربه‌ی خودمو بیان کنم.]
استرس، اغلب بی‌دلیل نیست.
اول از همه باید استرست، ریشه‌یابی بشه.
مثلا یکی با تلنبار شدن کارهاش رو هم، استرس می‌گیره؛ یکی هم قرار گرفتن تو یه موقعیت جدید، بهش فشار وارد می‌کنه...
بعد از ریشه‌یابی، باید سعی کنی اون عوامل محیطی و محاطی رو کنترل کنی. {برای مثال، اگه اهمال‌کاری بهت فشار میاره، به مرور زمان حذفش کنی و...}
اصولا (خصوصا در مراحل اولیه‌اش) مسئله‌ی غیرقابل حلی نیست ولی می‌تونه ابعاد مهمی از زندگی‌ شخص رو، تحت شعاع قرار بده.
 
خوب من خودم حقیقتا همه ی اعلائم رو داشتم
حدود یک سال (شایدم دو سال) خیلی درگیر بودم ولی خوب حلش کردم
 
[توجه داشته باشید که من تخصصی تو این زمینه‌ها ندارم؛ صرفا می‌خوام تجربه‌ی خودمو بیان کنم.]
استرس، اغلب بی‌دلیل نیست.
اول از همه باید استرست، ریشه‌یابی بشه.
مثلا یکی با تلنبار شدن کارهاش رو هم، استرس می‌گیره؛ یکی هم قرار گرفتن تو یه موقعیت جدید، بهش فشار وارد می‌کنه...
بعد از ریشه‌یابی، باید سعی کنی اون عوامل محیطی و محاطی رو کنترل کنی. {برای مثال، اگه اهمال‌کاری بهت فشار میاره، به مرور زمان حذفش کنی و...}
اصولا (خصوصا در مراحل اولیه‌اش) مسئله‌ی غیرقابل حلی نیست ولی می‌تونه ابعاد مهمی از زندگی‌ شخص رو، تحت شعاع قرار بده.
نمیدونم بگم یا نه چون بحث از تاپیک دور میشه از لازم بود بگید پاکش کنم

اصولا شرایط جدید خیلی اذیتم نمیکنه ولی تو شرایط بحرانی بیشترین شکنندگی رو دارم
تلنبار شدن کار ها...خب اره تا حدودی ولی نه در حد حمله عصبی(ولی کارام خیلی تلنبار میشه و برنامه ریزی هام اجرا نمیشه)
ولی بعضی وقتا خیلی خیلی بی دلیل استرس دارم
همین الان! دست وپامو بی اختیار دارم تکون میدم و سوزش معده گرفتم و همش احساس میکنم یکاری رو انجام ندادم
درصورتی که همه کارامو انجام دادم
واقعا بهم ریختم با کوچیک ترین دلیلی استرس بیخود میگیرم و اول هم سوزش معده لنتی میاد سراغم
خواهرم بزرگترم هم دقیقا همینطوره و خب من از وقتی دیدمش داره استرس میکشه و این باعث شد حتی رشته دانشگاهش رو(مهندسی شیمی) به زبان تغییر بده
این خیلی بده که انقدر استرس میگیرم و کلا درس خوندنمم رو برنامه نیست ولی احتمالا برای درست شدن این وضعیتم منتظر معجزه باشم
کلا باید بکوبم لایف استایل رو از اول بسازم
البته کرونا هم بی تاثیر نیست این وضعیت بهتر بشه احتمالا منم بتونم مثل آدم به زندگیم ادامه بدم
چون بیرون رفتن و اینا باعث میشه کمتر به کارهای عقب افتاده فکر کنم و استرس بگیرم
چون ازون دسته ام که میره مهمونی یادش میره چندشنبس :))
 
الان که فک میکنم میبینم چه حس جالبی بود ! کل دنیا حرفت رو نمی فهمیدن ! انگار در برزخ افکارت گیر کردی و دلت میخواد از تنها راه فرار که مرگ هست استفاده کنی . حتما در موردش می نویسم ...
 
شاید بتونم همین چند دقیقه پیش رو اشاره کنم،و امتحاناتی که هیچگونه شباهتی با درس مدرسه نداره.و شاید علت خودکشی خیلی ها بشه،الان نه چشام خیلی واضح میبینن نه گوشام و حتی بدنم کاملا بی حس شده بود شاید باید از مدرسه ما چند تا خودکشی ناقص وجود داشته باشه تا دست بردارن
 
شاید بتونم همین چند دقیقه پیش رو اشاره کنم،و امتحاناتی که هیچگونه شباهتی با درس مدرسه نداره.و شاید علت خودکشی خیلی ها بشه،الان نه چشام خیلی واضح میبینن نه گوشام و حتی بدنم کاملا بی حس شده بود شاید باید از مدرسه ما چند تا خودکشی ناقص وجود داشته باشه تا دست بردارن
چرا خودکشی؟ تا این حددد؟
[چطوری حین پنیک به خودکشی فکر می‌کنین؟ من بشدت تو اون برهه، از مرگ می‌ترسم (گاهی)!!]
ببین فشار و سختی، همیشه هست. منتهی یه سری چیزا رو باید پذیرفت، باید قبول کنیم که بیشعوری فلانی، از دایره‌ی اختیارات ما خارجه. (زمان‌بره ولی ممکن!)
به نظرم اصلا این شرایط رو برای خودتون وحشتناک‌(تر)، جلوه ندین. موقعیت همه همینه! و کاریه که شده.
حالا این امتحان نشد، امتحان بعدی...
امسال دلیل پنیک اتک یا انگزایتی اتک های منم مدرسه‌ست.
و امتحانهامون جوری‌اند که چه بخونیم چه نتونیم، نمره‌مون عملا تفاوتی نداره ((:
ولی خب شرایط گذراییه، فوقش اگه نشد هم نشد...چه می‌شه کرد؟!...
 
پنیک اتک
فقط همینو بگم که مطمئنم دلیل مرگم پنیک اتک خواهد بود. چون قلبم هیچ جوره نمیتونه اون حجم از فشار رو تحمل کنه و موقع هر اتک قشنگ فاتحه مو میخونم و منتظر سکته میشینم

نکته ی جالبش اینجاست که این احساسو اکثر اونایی که تپش قلب جز اعلائمشونه میگیرن (منم همینطور)
ولی تا اونجایی که من تحقیق کردم
تا وقتی که تعداد اتک ها زیاد نشه و تپش قلب آریتمی ایجاد نکنه هیچ خطری نداره (مگر در صورت وجود بیماریه زمینه ای قلبی)
 
میدونم ولی
تعداد اتک ها زیاده
مشکل زمینه ای قلب هم هست
و این خودش استرس موضوع بیشتر میکنه

کلا یکی از مهمترین نکته ها برای کنترل اتک اینکه
اول آگاه باشی که داره این اتفاق برات می افته
دوم نگرانی و ترست و کنترل کنی و آگاهانه به داد خودت برسی
 
Back
بالا