صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,426
امتیاز
8,551
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
موقع پانيك اتك چند چيز ارومت ميكنن مثل يك ادم منطقى و همدرد،يك فنجان قهوه يا از همه موثر تر يك اغوش گرم...
خب،من كه به جز قهوه هيچكدومو ندارم:|
 
  • شروع کننده موضوع
  • #22
ارسال‌ها
1,064
امتیاز
25,622
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
Used to Bio
رشته دانشگاه
CS
موقع پانيك اتك چند چيز ارومت ميكنن مثل يك ادم منطقى و همدرد،يك فنجان قهوه يا از همه موثر تر يك اغوش گرم...
خب،من كه به جز قهوه هيچكدومو ندارم:|
بیشتر از همه، حین پنیک؛ خودت می‌تونی به خودت کمک کنی...
فقط باید راهشو یادبگیری به مرور زمان.
 

f-1391

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,145
امتیاز
17,357
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
روانشناسی
برایم خیلی جالب بود . من هم چند وقت پیش تجربه اش کردم . داشتم tenet میدیدم یکدفعه احساس کردم ذهنم با ذهن شخصیت های داخل فیلم در هم تنیده شده و بعد انگار احساس بیهوشی لحظه ای گرفتم و وقتی بلند شدم هیچی یادم نبود و رفتم گوگل سرچ کردم ببینم چند شنبه هست دیدم میگه یکشنبه ... ولی من هیچی یادم نبود . انگار احساس میکردم توی خوابم خواب میبینم . یا انگار من دیگه مثل قبل زندگی نمی کنم ...
این پنیک اتک نیس اقا :D
خب من علائم بالا رو خوندم، دوبار تا حالا فکر کنم تجربه کردم و هر دو بار هم آنچنان ترسی داشتم که انگار آخر دنیاست. مخصوصا اون حس مسخ شخصیتش اصلا یه جور خیلی افتضاحیه ((((: برای من بار اول حدود ۴۰ دقیقه و بار دوم حدود نیم ساعت طول کشید. بعد اینجوری بودم که نمیتونستم تمرکز کنم که از اون منجلاب بیام بیرون، چون هرچی به پایان حمله که نزدیک‌تر میشه آدم انگار افسار خودشو میگیره دستش و از اون حالت میاد بیرون (کلا منظورم تاکید این بود که کاملا روانیه قضیه و اصلا جسمی نیست). بعد دیگه اینکه یادمه انقدر میلرزیدم که حتی گوشی رو هم نمیتونستم دستم بگیرم ؟-: هردوبارم با گریه شروع شد ولی بعدش دیگه نفهمیدم اصلا چطوری اون تایم گذشت. البته من خیلی آدم استرسی‌ای هستم و فکر کنم این که این دوتا پنیک اتکم که نزدیک بهم اتفاق افتادن بخاطر درمان نکردن استرس باشه و این حالا پیشرفت کرده.
پیشنهاداتتون رو هم برای کنترلش پذیرا هستم ؛؛)
تو دانشگاه یه چیزایی واسه کنترلش بهمون گفتن در ادامه توضیح میدم.

خوب من خودم حقیقتا همه ی اعلائم رو داشتم
حدود یک سال (شایدم دو سال) خیلی درگیر بودم ولی خوب حلش کردم
یکسال و دوسال این علائم رو داشتی؟؟؟
به پزشک مراجعه داشتی؟
این یه حالت عادی نیستی که یه سال بشه باهاش ساخت.
اونقدر حالت ها جدیه که کار به اورژانس و پزشک ممکنه بکشه.

موقع پانيك اتك چند چيز ارومت ميكنن مثل يك ادم منطقى و همدرد،يك فنجان قهوه يا از همه موثر تر يك اغوش گرم...
خب،من كه به جز قهوه هيچكدومو ندارم:|
اوووو شت قهوه بدتر میکنه.
باید کافئین کمتر‌ مصرف شه.


پنیک اتک با استرس های معمولی متفاوته دوستان.
"یه حس الان دارم ‌میمیرم" داره، واقعا علائم جسمی حس میکنی.
واقعا چیز مشکل سازیه که فزد رو کلافه میکنه و کار‌رو به پزشک میکشونه.
تو روند زندگی طبیعی میتونه اختلال ایجاد کنه.
 
آخرین ویرایش:
ارسال‌ها
2,602
امتیاز
39,300
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
Physics
دانشگاه
SUT
رشته دانشگاه
Physics
اوووو شت قهوه بدتر میکنه.
باید کافئین کمتر‌ مصرف شه.


پنیک اتک با استرس های معمولی متفاوته دوستان.
"یه حس الان دارم ‌میمیرم" داره، واقعا علائم جسمی حس میکنی.
واقعا چیز مشکل سازیه که فزد رو کلافه میکنه و کار‌رو به پزشک میکشونه.
تو روند زندگی طبیعی میتونه اختلال ایجاد کنه.

دقیقا من توضیح رو گذاشتم ولی انگار یه سری درست نگرفتن ...
 

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,426
امتیاز
8,551
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
اوووو شت قهوه بدتر میکنه.
باید کافئین کمتر‌ مصرف شه.


پنیک اتک با استرس های معمولی متفاوته دوستان.
"یه حس الان دارم ‌میمیرم" داره، واقعا علائم جسمی حس میکنی.
واقعا چیز مشکل سازیه که فزد رو کلافه میکنه و کار‌رو به پزشک میکشونه.
تو روند زندگی طبیعی میتونه اختلال ایجاد کنه.
البته خب حس مردن در مورد من كه صدق نمى كنه چون من اگه بفهمم دارم ميميرم خوشحال تر ميشم در اصل حال بد من تو اون شرايط اينه كه مجبورم بمونم و اين حجم از بدبختى و اين حجم از زندگى رو با غم و حال بد تحمل كنم
 
  • شروع کننده موضوع
  • #26
ارسال‌ها
1,064
امتیاز
25,622
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
Used to Bio
رشته دانشگاه
CS
البته خب حس مردن در مورد من كه صدق نمى كنه چون من اگه بفهمم دارم ميميرم خوشحال تر ميشم در اصل حال بد من تو اون شرايط اينه كه مجبورم بمونم و اين حجم از بدبختى و اين حجم از زندگى رو با غم و حال بد تحمل كنم
جدی زود نیست برای این حرفا؟ ='[

این حس‌و چند وقتی یکبار داری؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #28
ارسال‌ها
1,064
امتیاز
25,622
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
Used to Bio
رشته دانشگاه
CS
ارسال‌ها
2,602
امتیاز
39,300
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
Physics
دانشگاه
SUT
رشته دانشگاه
Physics
البته خب حس مردن در مورد من كه صدق نمى كنه چون من اگه بفهمم دارم ميميرم خوشحال تر ميشم در اصل حال بد من تو اون شرايط اينه كه مجبورم بمونم و اين حجم از بدبختى و اين حجم از زندگى رو با غم و حال بد تحمل كنم

اون پانیک اتک نیست
پانیک اتک یه حمله ی هیجانی و پر از ترسه برای شما بیشتر به افسردگی میاد تا پنیک
 

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,426
امتیاز
8,551
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
اون پانیک اتک نیست
پانیک اتک یه حمله ی هیجانی و پر از ترسه برای شما بیشتر به افسردگی میاد تا پنیک
خب افسردگيه كه دائم هست ولى وقتى با بار استرس و هيجان ناشى از اون و بقيه حالات تركيب ميشه تبديل به حمله ميشه البته خب من كمتر اين حالتو دارم نمى دونم شايد حق با شما باشه
 

Karin

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
573
امتیاز
3,590
نام مرکز سمپاد
Farzanegan
شهر
Urmia
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
خیلی از دوستان افسردگیو با پانیک اشتباه گرفتن
خیلی از علائمی ک گفتین ربطی ب پانیک نداره
ی سری چیزایی هستن برای هر ادم نرمالی ت شرایط استرس زا میتونی پیش بیاد
---
موقع پانيك اتك چند چيز ارومت ميكنن مثل يك ادم منطقى و همدرد،يك فنجان قهوه يا از همه موثر تر يك اغوش گرم...
خب،من كه به جز قهوه هيچكدومو ندارم:|
موقع پانیک چطور ب قهوه فک‌میکنین!
مگه جز مرگ چیزیم هس ک بشه اون لحظه حسش کرد!
احتمالا یکگ استرست زیاده همین
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,426
امتیاز
8,551
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
موقع پانیک چطور ب قهوه فک‌میکنین!
مگه جز مرگ چیزیم هس ک بشه اون لحظه حسش کرد!
احتمالا یکگ استرست زیاده همین
نه خب استرس زياد اينطورى نيست موقع پانيك انگار قفسه سينمو دارن له ميكنن درست مثل خفگى از داخل ميمونه(چى گفتم!) ولى با استرس شديد فرق داره
قهوه هم خب از كساى زيادى شنيدم موقع پانيك خوب نيست ولى چه كنم ارومم ميكنه
 

Karin

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
573
امتیاز
3,590
نام مرکز سمپاد
Farzanegan
شهر
Urmia
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
اوووو شت قهوه بدتر میکنه.
باید کافئین کمتر‌ مصرف شه.


پنیک اتک با استرس های معمولی متفاوته دوستان.
"یه حس الان دارم ‌میمیرم" داره، واقعا علائم جسمی حس میکنی.
واقعا چیز مشکل سازیه که فزد رو کلافه میکنه و کار‌رو به پزشک میکشونه.
تو روند زندگی طبیعی میتونه اختلال ایجاد کنه.
همون اینکه ی سری بدون اینکه یبارم ب پزشک مراجعه کنن معتقدا دچار همچین حمله هایی میشن عجیبه
مگه میشه دچار حمله پانیک شد یبارم نرف دکتر اونم حمله هایی ک زندگیتو سلامت روح روانتو ب چالش میکشه

نه خب استرس زياد اينطورى نيست موقع پانيك انگار قفسه سينمو دارن له ميكنن درست مثل خفگى از داخل ميمونه(چى گفتم!) ولى با استرس شديد فرق داره
قهوه هم خب از كساى زيادى شنيدم موقع پانيك خوب نيست ولى چه كنم ارومم ميكنه
عزیزم کلا وقتی حمله دست میده حتی تا چن ساعت بعد حمله اثرات روانیش انقد ک با این چیزا خوب نمیشه اصلا دغدغه همچینی نمیشه داشت
ت پانیک حداقل حس مردن یا حس اینکه داری ب جنون میرسی باید باشه و الا ی اختلال اضطرابی هس ولی ن پانیک
 

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,426
امتیاز
8,551
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
عزیزم کلا وقتی حمله دست میده حتی تا چن ساعت بعد حمله اثرات روانیش انقد ک با این چیزا خوب نمیشه اصلا دغدغه همچینی نمیشه داشت
ت پانیک حداقل حس مردن یا حس اینکه داری ب جنون میرسی باید باشه و الا ی اختلال اضطرابی هس ولی ن پانیک
خب دقيقا به همين علته كه ميگم گاهى دارم البته از بقيه افراد كمتر دارم اما حالم به حدى بده كه حس جنون دارم قهوه هم خوبم نمى كنه ولى انقدر حالم بده و اون حس جنون و اون حالت هيستريكى هست كه عملا دلم ميخواد يه كسى يا يه چيزى بهم القا كنه كه داره حالمو بهتر ميكنه هرچند كه بدترش ميكنه
ولى واقعا حس جنون و فشار بدى داره
 
  • شروع کننده موضوع
  • #36
ارسال‌ها
1,064
امتیاز
25,622
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
Used to Bio
رشته دانشگاه
CS
نه خب استرس زياد اينطورى نيست موقع پانيك انگار قفسه سينمو دارن له ميكنن درست مثل خفگى از داخل ميمونه(چى گفتم!) ولى با استرس شديد فرق داره
قهوه هم خب از كساى زيادى شنيدم موقع پانيك خوب نيست ولى چه كنم ارومم ميكنه
اینکه اینقدر استیبله وضعیتت که می‌گی می‌ری قهوه می‌خوری؛ این خودش کیلومترها، با پنیک اتک، فاصله و تناقض داره.
 

f-1391

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,145
امتیاز
17,357
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
روانشناسی
بچه ها میخوام حالتای یه نفر رو که تحت اثر پنیک اتک بوده و از پزشک این تشخیص رو گرفته به زبون خودش بذارم.
چون طولانیه شاید مجبور باشم پست متوالی بدم.

‏این رو می‌نویسم شاید به درد کسی خورد
چند سال قبل، حدود ۳۳‌سالگی، یک شب که پای کامپیوتر مشغول کار بودم، در یه فرآیندی که شاید ۵‌ثانیه هم طول نکشید، درد تو قسمت چپ بدنم پیچید، هول افتاد به جونم (خیلی شدید)، نفسم گرفت و احساس کردم دارم می‌میرم. فقط تونستم خودم رو برسونم به اتاق/۱

‏و به همسرم که داشت بچه رو می‌خوابوند بگم دارم می‌میرم. افتادم رو تخت و شروع کردم آسمون و زمین رو صدا کردن به کمک. همسرم سریع با اورژانس تماس گرفت. نمیدونم تا اورژانس برسه چی بهم گذشت ولی یادمه ترس شدید از مردن و تنگی نفس داشتم. اورژانس که رسید اول فشارم رو گرفت و یه‌سری قرص/۲

‏بهم داد. گفت تا پایین میتونی بیای؟ که گفتم آره ولی تو پله‌ها دوباره به حال مردن رفتم. چشمام سیاهی میرفت و نفسم تقریبا رفته بود. سریع من رو نشوند و دو‌سه‌تا قرص دیگه بهم داد. از اونجا با برانکارد بردنم پایین و رفتیم بیمارستان. تو راه یادمه عبور نورها رو که از شیشه میدیدم/۳

‏با خودم میگفتم چقدر همه‌چی قشنگ بود و من قدر ندونستم. حالا همسرم چیکار میکنه؟ بچه چی میشه؟ واقعا فکر میکردم عمرم دیگه به دنیا نیست. القصه، رسیدیم بیمارستان و اونجا رو تخت اورژانس نوار قلب گرفتن و فشار و این‌ها. یادم نیست قرص و دوا چی دادن ولی حدود یک‌ساعتی گذشت و گفتن سکته‌ای/۴

‏در کار نیست و نوارت چیزی نشون نمیده. فشارت هم نرماله. میتونی مرخص شی. من ولی مطمئن بودم که سکته کردم و باید تکلیفم روشن بشه. با صحبت پدرم که خودش رو رسونده بود اونجا فهمیدم که دیگه باید برم. برگشتیم خونه و به هر زاجراتی بود شب رو صبح کردم. اول وقت پدرم اومد دنبالم و رفتیم متخصص/۵
 

f-1391

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,145
امتیاز
17,357
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
روانشناسی
‏قلب که از دوستانش بود برای معاینه و آزمایش. طرف ازم اکو گرفت و گفت قلبت فلانه و ریه‌ت پرفشاره و باید قرص بخوری و بازم آزمایش بدی. قرص‌ها رو گرفتم و رفتم خونه و دوز اول رو خوردم. یک‌ساعتی نگذشت که دوباره به حال موت رفتم. نفس‌تنگی شدید و احساس مردن. سریع با پدرم تماس گرفتم/۶

‏و آمد و رفتیم اورژانس بیمارستان. طرف سریع نوار مجدد گرفت و آزمایش مجدد خون. وقتی با نتایج برگشت خیلی عصبانی بود و میگفت کدوم عاقلی این قرصا رو به این جوون داده؟ و اینکه آنزیم‌های قلبت خوبه و مشکل قلب نداری. برو متخصص داخلی و گوارش. دست‌از‌پا درازتر اومدیم بیرون و برای فردا/۷

‏از یه متخصص گوارش یا یادم نیست داخلی وقت گرفتیم. همه‌ی اینها هم در حالیکه من مرتب حالم بد بود و هر یکی‌دو ساعت میافتادم به تنگی نفس و احساس مردن. فردا رفتیم و طرف آزمایشات رو دید و گفت صبح بیا بیمارستان برای اندوسکوپی. دلیلش هم این بود که من رفلاکس داشتم و میگفت شاید شدید شده/۸

‏و بهتره وضع معده‌ت رو ببینم. بازم یه روز پر اضطراب رو گذروندم تا فردا بشه. هیچی هم نباید میخوردم و آخر شب واقعا همه‌ی امواتم رو یاد کردم. خلاصه که صبح رفتیم بیمارستان و با وضعیتی که دیگه حوصله‌ی شنیدنش رو ندارید اندوسکوپی شدم. نمی‌دونم چقدر گذشت که دکتر با نتیجه اومد و گفت/۹

‏ببین هرچی هست از معده‌ت نیست. دیگه واقعا مستاصل بودم. از اونجا مستقیم رفتم خونه و تا شب هر نیم‌ساعت به حال مرگ میرفتم. پدرم هم از دیدن من به این حال داغون بود. دیگه تحمل نکرد و باز من رو برد اورژانس بیمارستانی که همیشه میرفتیم. حسب اتفاق، یکی از دوستان قدیمش که روانپزشک/۱۰
 

f-1391

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,145
امتیاز
17,357
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
روانشناسی
‏حاذقی هم هست و تو درمانگاه کنار بیمارستان مطب داشت رو دیدیم. بعد از سلام و احوالپرسی علت اومدنمون رو از بابا پرسید و جمله‌ی اول و دوم بابا تموم نشده، گفت بیاید بالا مطب من. نشستم و شاید باور نکنید سی‌ثانیه حرف نزده بودم که گفت وحید جان! این اسمش هست «پنیک اتک». بعد هم برام/۱۱

‏توضیح داد که شبیه سکته هست با همون علایم. تا مدتی هم درگیر عوارضشی. چند دقیقه‌ای ازم شرایط زندگی و این‌ها رو پرسید و دست‌به‌قلم شد. یادمه که *** نوشت برای کوتاه‌مدت و *** برای مصرف طولانی. شاید باورتون نشه که چقدر سریع اثر کرد. اصلا انگار اون چند روز سیاه جزو زندگیم/۱۲

* اسم داروها رو مجبور شدم پاک کنم که خودسرانه مصرف نشه.

‏نبوده. البته تا مدتی اضطراب شدید همراهم بود. مثلا افزایش دلار حالم رو بد میکرد یا هر خبر بد کوچک. ولی همه‌ی این‌ها شاید بعد از دو سه ماه از بین رفت. قرص رو حدود یک‌سال خوردم و با مشورت همون پزشک به مرور کم و قطع کردم. ببخشید طولانی شد، گفتم شاید به درد کسی بخوره/پایان
 

Karin

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
573
امتیاز
3,590
نام مرکز سمپاد
Farzanegan
شهر
Urmia
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
‏قلب که از دوستانش بود برای معاینه و آزمایش. طرف ازم اکو گرفت و گفت قلبت فلانه و ریه‌ت پرفشاره و باید قرص بخوری و بازم آزمایش بدی. قرص‌ها رو گرفتم و رفتم خونه و دوز اول رو خوردم. یک‌ساعتی نگذشت که دوباره به حال موت رفتم. نفس‌تنگی شدید و احساس مردن. سریع با پدرم تماس گرفتم/۶

‏و آمد و رفتیم اورژانس بیمارستان. طرف سریع نوار مجدد گرفت و آزمایش مجدد خون. وقتی با نتایج برگشت خیلی عصبانی بود و میگفت کدوم عاقلی این قرصا رو به این جوون داده؟ و اینکه آنزیم‌های قلبت خوبه و مشکل قلب نداری. برو متخصص داخلی و گوارش. دست‌از‌پا درازتر اومدیم بیرون و برای فردا/۷

‏از یه متخصص گوارش یا یادم نیست داخلی وقت گرفتیم. همه‌ی اینها هم در حالیکه من مرتب حالم بد بود و هر یکی‌دو ساعت میافتادم به تنگی نفس و احساس مردن. فردا رفتیم و طرف آزمایشات رو دید و گفت صبح بیا بیمارستان برای اندوسکوپی. دلیلش هم این بود که من رفلاکس داشتم و میگفت شاید شدید شده/۸

‏و بهتره وضع معده‌ت رو ببینم. بازم یه روز پر اضطراب رو گذروندم تا فردا بشه. هیچی هم نباید میخوردم و آخر شب واقعا همه‌ی امواتم رو یاد کردم. خلاصه که صبح رفتیم بیمارستان و با وضعیتی که دیگه حوصله‌ی شنیدنش رو ندارید اندوسکوپی شدم. نمی‌دونم چقدر گذشت که دکتر با نتیجه اومد و گفت/۹

‏ببین هرچی هست از معده‌ت نیست. دیگه واقعا مستاصل بودم. از اونجا مستقیم رفتم خونه و تا شب هر نیم‌ساعت به حال مرگ میرفتم. پدرم هم از دیدن من به این حال داغون بود. دیگه تحمل نکرد و باز من رو برد اورژانس بیمارستانی که همیشه میرفتیم. حسب اتفاق، یکی از دوستان قدیمش که روانپزشک/۱۰
اشکم دراومد
دقیقا همینه حالا شدتش بیشترم میتونه باشه
 
بالا