حوصلهی بحث کردن نبود و نمیخواستم وارد بشم ولی چون دیدم روی تحریف اسلام و قرآن انقدر حساسید و میخواید اسلام واقعی رو نشون بدید گفتم منم یه چیزی بگم.
این همه آیه رو اینور و اونور کردی ولی کافی بود آیه بعد رو نگاه بندازی:
«إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَىٰ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ أَوْ جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقَاتِلُوكُمْ أَوْ يُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ ۚ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا
مگر كسانى كه با گروهى كه ميان شما و ميان آنان پيمانى است، پيوند داشته باشند، يا نزد شما بيايند در حالى كه سينه آنان از جنگيدن با شما يا جنگيدن با قوم خود، به تنگ آمده باشد. و اگر خدا مىخواست، قطعاً آنان را بر شما چيره مىكرد و حتماً با شما مىجنگيدند. پس اگر از شما كنارهگيرى كردند و با شما نجنگيدند و با شما طرح صلح افكندند، [ديگر] خدا براى شما راهى [براى تجاوز] بر آنان قرار نداده است.»
در ادامه آیهای که شما گذاشتی که میگفت «بکشیدشون»، این آیه داره میگه «مگر اینکه دست از جنگ با شما کشیدند». به طور واضح مشخص میشه مربوط به شرایط جنگ هست آیه.
+جالب اینجاست آیه با «الا/مگر» شروع شده و این یعنی در ارتباط کامل با آیه قبله و این دو آیه با هم کامل میشن و نقل قول جداگانه آیه اول اشتباهه. ولی شما بدون توجه به این فقط آیه اول رو نقل کردی. گویی از «لا اله الا الله» عبارت «الا الله» رو بر دارم و به مسلمین بگم خدایی وجود نداره چون نص صریحتون میگه «لا اله».
حتی کافی بود آیه قبل رو یه نگاه کنی:
«فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِمَا كَسَبُوا ۚ أَتُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ ۖ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا
شما را چه شده است كه در باره منافقان، دو دسته شدهايد؟ با اينكه خدا آنان را به [سزاى] آنچه انجام دادهاند سرنگون كرده است. آيا مىخواهيد كسى را كه خدا در گمراهىاش وانهاده است به راه آوريد؟ و حال آنكه هر كه را خدا در گمراهىاش وانهد هرگز راهى براى [هدايت] او نخواهى يافت.»
شروع ماجرا صحبت از منافقین هست نه کفار یا مشرکین یا یهودیان. منافق اشاره به کسی با عقیده خاص نداره. منافق کسی هست که آگاهانه و با نیت سوء در ظاهر ادعایی میکنه که در باطن بهش پایبند نیست. مشرک و کافر منافق نیست. مشرک و منافقی که با نیت جاسوسی و کارشکنی میگه ایمان آوردم منافقه. یهودی منافق نیست؛ یهودیای که باهات پیمان صلح میبنده ولی با مشرکین به عنوان دشمن خارجیت که قصد حمله به تو رو دارن متحد میشه و بر علیهت اقدام میکنه منافقه. این سه آیه هیچ ربطی به کافری که ما در این بحث مد نظر داریم نداره.
+ما در فارسی قتل رو به معنی کشتن استفاده میکنیم. در قرآن غالبا قتل به معنی جنگیدن هست. کما اینکه وقتی میگه «کتب علیکم القتال»، «جنگیدن بر شما نوشته شد» معنی میده. حتی اگر بخوایم دقیقتر به واژه قتل نگاه کنیم، جنگ یکی از ابعادش هست و واژه قتل مفهوم گستردهتری داره. بهطور کلی قتل معنای خنثی سازی میده. کما اینکه وقتی کاری میکنن که شراب خاصیت مست کنندگیشو از دست بده میگن قتل الشراب. حالا اگر دشمن بر علیه تو اقدام نظامی کرد و تو با جنگیدن اقدام نظامیش رو بی اثر و خنثی کردی میشه قتل و قتال. اگر بر علیه تو اقدام سیاسی کرد و تو با اقدام سیاسی اقدامش رو بی اثر کردی هم زیرمجموعه قتال قرار میگیره. اینها جزئیاتی هست که اگر شما مدرک آیتاللهیت رو توی فیسبوک گرفته باشی ازش مطلع نمیشی.
در باب این هم که بالا توضیح دادم منافق به کی میگن و هیچ ربطی به این بحث نداره و حکم ارتباط با منافق برمیگرده به عمل و کردارش نه عقیدهش.
+برخوردی که در صدر اسلام با یهودیان شده هم برمیگرده به پیمان شکنیای که انجام دادن؛ نه یهودی بودنشون. یهودیان با مسلمانان پیمان صلح داشتن (اصلا اگر مشکل یهودی بودنشون بود چرا پیامبر همون اول کارشون رو یکسره نکرده و تازه رفته باهاشون پیمان صلح نوشته؟ احتمالا چند نفر مثل شما آگاه به آیات و مسائل اسلامی پیش پیامبر نبودن که ایشون رو با دستورات قرآن و اسلام واقعی آشنا کنن).
بگذریم. داشتم میگفتم؛ یهودیان و مسلمانان پیمان صلح داشتن تا اینکه یهودیان با مشرکانی که قصد حمله به مدینه رو داشتن متحد میشن بر علیه مسلمانان و نقض پیمان میکنن. نمیدونم شما اگر یک اقلیتی درون جامعهت با دشمن خارجی جامعهت دست به یکی کنه و کمر همت به قتل شما ببنده چطوری باهاش برخورد میکنید؟ دست نوازش میکشید رو سرشون و میگید درسته تصمیم به قتل ما گرفتید ولی ما به انتخابتون احترام میذاریم؟ اگه من و شما بودیم همون اول میگرفتیم دخلشونو میاوردیم. ولی مسلمانان بهشون فرصت دادن که مهاجرت کنن. اینطور شد که یهودیان مهاجرت کردند. یک نقل تاریخی هم هست که میگه نهصد نفر از مردان یهودی رو بعد از جنگ گردن زدن که دیدم اینجا هم متنی گذاشته شد که بهش اشاره داشت. این نقل تاریخی و ماجراش انقدر خندهدار و دور از ذهن و مضحک هست که پر واضحه که چرنده.
برخلاف تصور عموم، اینطور نیست که در حوزه همه آخوندها یک چیز بگن. اصلا کسانی که آشنایی دارن متوجه هستن که معروفه سیستم فکری در حوزه به شناور بودن. طلبه ها و علما بر سر یک آیه یا روایت یا یک حکم فقهی گاه صد و هشتاد درجه نظرشون فرق میکنه و بنا به مصونیتی که دارن کسی نظرش رو به دیگری تحمیل نمیکنه. مثال بارزش هم بخوام بزنم میشه به این اشاره کرد که از نظر غزالی بگیر تا معاصرینی چون بروجردی و مکارم و وحید، فلسفه [یونانی/اسلامی] حرام هست و قائلین به وحدت وجود کافر هستن. از اونور از ملاصدرا بگیر تا معاصرینی چون خمینی و طباطبایی نه تنها فلسفه رو حرام نمیدونن، بلکه از سایر علوم برتر میدوننش و کل عمر حوزویشون هم صرف تحصیل و تدریس فلسفه کردن. در ضمن به وحدت وجود هم قائل هستن و از نظر کسی مثل مکارم کافر محسوب میشن. پس شما نمیتونی به بچه مسلمان بگی من و تو که بیشتر از قرائتی یا فلان عالم دینی اسلام سرمون نمیشه و این حرفیه که قرائتی یا فلان عالم دینی زده و همین هم اسلام واقعی هست و تو هم مسلمانی و نمیتونی بزنی زیرش. چون میتونه بزنه زیرش، خوب هم میتونه بزنه زیرش. حتما هم میزنه زیرش، خوب هم میزنه زیرش. بچه مسلمان همونطور که میتونه به شما بگه «نمیفهمی» و «این اسلام واقعی نیست» به غزالی و ملاصدرا و مکارم و خمینی و طباطبایی هم میتونه بگه «نمیفهمی» و «این اسلام واقعی نیست». کما اینکه داخل خود حوزه علمیه هم این اتفاق میفته و یه طلبه چسترم هم میتونه جلوی مکارمی که میگه قائل به وحدت وجود کافر هست بگه تو کافری که منکر وحدت وجودی نه من. و برخلاف فضای سیاسی کشور، در حوزه علمیه نه مکارم حذف خواهد شد نه اون طلبه و هر دو با نظرات مخالفی که دارن به کارشون ادامه میدن. متوجه منظورم هستید؟ علما پیامبر نیستن، نظرشون حکم آخر نیست. بین خودشون اختلاف هست. خودشون هم اصراری ندارن که به یک نظر آخر که مورد قبول همه باشه برسن. نظر یکیشون نمیتونه دهن من رو ببنده که چیزی خلافش نگم. لزوما اسلام واقعی چیزی نیست که فلان عالم بگه و الخ.
+البته اینم نیست که دیگه هرکی هر چی دستش رسید بزنه زیرش و یا هرکی هرچی گفت بتونه بچسبونه به اسلام.